چگونه انسان ابزار دست شیطان می‌شود؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: خواطر نفسانی انسان را دعوت به بدی‌ها می­‌کند و طریقه­ آن هم وسوسه است که از این طریق راه را برای انسان باز می­‌کند. اصل ذات بشری این است که بدی نمی­‌خواهد؛ چون فطرت همه انسان­‌ها، الهی است.


آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*عامل اصلی رذائل: خواطر نفسانی و شیطانی!

بیان کردیم: تا رذائل را نشناسیم، فضائل، عملیّاتی نمی‌شود. امّا عمده بحث برای رذائل، این است: اوّلین عامل، خطوراتی است که بر ذهن و فکر و عقل انسانی، مُستولی می‌گردد.

اولیاء خدا، بزرگان و اعاظم بیان می‌فرمایند: آنچه عامل برای انواع رذائل می‌شود، اوّلین اسّ و اساس آن، مربوط به قوّه عاقله است و آن خواطری است که به عنوان خواطر نفسانی و وساوس شیطانی، عندالاولیاء تبیین شده است. یعنی دلیل و برهان همه رذائل، خاطره‌ها و اندیشه‌هایی است که بر ذهن بشر می‌آید که اگر کسی بالجد بتواند این خواطر نفسانی خودش را تحت کنترل قرار بدهد و از وساوس شیطانی دور شود، طبعاً می‌تواند بر همه رذائل، پیروز شود و فائق آید.

خواطر جمع خاطر است و در لغت، به معنی فکر و اندیشه بیان شده است. در اصطلاح علماء اخلاق و عرفای عظیم‌الشّأن، بالاخصّ اعاظم و بزرگان در مباحث عرفانی، به معنی ورود مطالب به قلب انسان است که آنچه افکار بر ذهن و قلب انسان، ورود پیدا می‌کند، عنوان خواطر بر وجود بشر است.

این نکته را هم بیان کنم که بسیار مهم است؛ چون این بحث ما، هم یک بحث علمی اخلاقی و هم پایه‌ای و بنیانی است. اولیاء خدا حسب روایات شریفه فرمودند که همه دچار خواطر هستند. البته آنچه ظاهر انسانی هم است، نشان می‌دهد که فرمایش اولیاء خدا درست است.

یعنی این خطورات ذهنیّه و قلبیّه، هم عندالأولیاء هست و هم عندالأشقیاء. اصل در این نیست که اسّ و اساس خواطر، بد است. اصل بر این است که اگر این خواطر، خواطر نفسانی و شیطانی بود، حال انسان را به حال گناه و ورود به رذائل می‌برد. لذا کنترل این خواطر نفسانی و شیطانی مهم است که به فضل الهی در این سلسله مباحث، نسخه‌های اولیاء خدا را در این باره بیان می‌کنیم و خواهیم گفت که آنچه اسّ و اساس خواطر نفسانی است، چیست و این خواطر از کجا شروع می‌شود و چگونه باید با آن‌ها مبارزه کرد تا انسان بتواند بالجد به مقام انسانیّت خودش برسد.

اوّلاً این نکته را بیان کنم که عندالاولیاء، علّت مبارزه با رذائل، این است که انسان بتواند به مقام انسانیّت خود و بندگی حضرت حقّ و آن مقام حقیقی که فرمود: «إِنّى جاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِیفَةً» برسد. لذا برای همین است که اولیاء خدا بر این نکته بسیار تأکید می‌کنند. حتّی گاهی بزرگان، مباحث بسیار مفصّلی را در این زمینه تبیین کردند. مثلاً آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی، در حالات میرزای نائینی تبیین می‌کنند که ایشان، طلّاب را جمع می‌کردند و گاهی دو سال یا بیشتر، هر شب، راجع به خواطر نفسانی و شیطانی، مطالبی را بیان می‌فرمودند. آیت‌الله مولوی قندهاری نیز فرمودند: ایشان گاهی دو الی سه ساعت، هر شب، به مدّت دو سال، به طلبه‌ها مطلب می‌گفتند، آن هم با یک حال خوش، با اشک، با ناله، با یک وضعیّت خاص. می‌فرمودند: خودشان مانند کسی بودند کأنّ از این مار گزنده، نفس دون و خواطر آن، وحشت داشت.

*اولیاء خدا، مضطرّان حقیقی!

حال اولیاء خدا، همین است که دائم از عدوّ درونی و عدوّ بیرونی وحشت دارند. یعنی این‌ها هیچ موقع خودشان را مصون نمی‌دانند. یعنی طی مراحل کردند، حالات عجیبی دارند، انقطاع از خلق و اتّصال به حضرت حقّ، برای آن‌ها محقّق شده، امّا با همه این حالات به نظر می‌رسد الی الابد و تا لحظه مرگ که جان به جان‌آفرین بدهند، اضطراب و وحشت دارند و نگران هستند که این «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ‏ الَّتِی‏ بَیْنَ‏ جَنْبَیْک‏»، این خواطر نفسانی و از آن طرف از بیرون، خواطر شیطانی، آن‌ها را احاطه کند. لذا حال این‌ها، حال مضطرّ است.

آن مرد الهی، فقیه صمدانی، آیت‌الله العظمی سیّدعبدالاعلاء سبزواری، یکی از عرفای عظیم‌الشّأنی بودند که کم شناخته شدند. قبلاً اسم شریفشان را بیان کرده بودم. ایشان بعد از آیت‌الله العظمی خوئی، حدود یک سال، مرجعیّت را بر عهده داشتند. گرچه ابوالعرفا از قبل فرموده بودند که مرجعیّت برای ایشان نیست و همین هم شد و ایشان کمتر از یک سال مرجع بودند و بعد، غریق رحمت الهی شدند.

این مرد الهی، در عرفان، بی‌نظیر و غوغا و محشر بود. حتّی دارد که گاهی برخی از بزرگان مانند خود آیت‌الله العظمی خوئی - که آیت‌الله العظمی سیّد عبدالاعلاء در یک مقطعی، شاگرد ایشان بودند - در مباحث عرفانی و اخلاقی‌شان در کبر سن، در حال مرجعیّت، به ایشان مراجعه می‌کردند. یکی از خصوصیّات ایشان این بود که وقتی امام راحل عظیم‌الشّأنمان در نجف بودند، ایشان به شاگردان خود فرموده بودند: این سیّد، آن سیّد موعودی است که خدای متعال برای نجات خلقش مرحمت کرده است و نائب امام زمان است.

آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، نکته‌ای را دارد که بسیار زیباست، ایشان می‌فرمودند: این دعای قرآنی و آیه شریفه «أمَّنْ یُجِیبُ الْمُضطَرَّ إذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ» را که می‌خوانید، حال اولیاء خداست که حالشان نسبت به نفس دون و خواطر نفسانی و شیطانی، حال مضطرّ است. لذا این‌ها مضطرّ هستند و برای همین می‌گویند: «أمَّنْ یُجِیبُ الْمُضطَرَّ إذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ».

ما معمولاً برای شفای مریض می‌خوانیم که منعی ندارد. یا حتّی برای شفای روحی هم می‌خوانیم که منعی ندارد. امّا آیت‌الله سیّد عبدالاعلاء فرموده بودند: اولیاء خدا و اعاظم و بزرگان به این جهت این دعای «أمَّنْ یُجِیبُ الْمُضطَرَّ إذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ» را می‌خواندند که بگویند: خدایا! ما مضطرّیم. ما از این خواطر نفسانی وحشت داریم. لذا این‌طور که فرمودند، به نظر مضطرّ حقیقی، اولیاء هستند. لذا می‌گویند: «أمَّنْ یُجِیبُ الْمُضطَرَّ إذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ».

لذا  این خواطر نفسانی و شیطانی، این‌قدر خطرناک است که اولیاء خدا می‌گویند: ما مضطرّ هستیم. خدایا! تو آن مضطرّی را که از تو درخواست می‌کند و هیچ هم ندارد، اجابت کن «أمَّنْ یُجِیبُ الْمُضطَرَّ إذا دَعاهُ» و این بدی و سوء را از بین ببر «وَیَکْشِفُ السُّوءَ». این بدی، همین خواطر نفسانی و شیطانی است که اگر به انسان، احاطه پیدا کند، اوّل ورود به رذائل است.

یعنی اگر بپرسند رذائل از کجا شروع می‌شود؟ باید گفت از احاطه خواطر شیطانی و نفسانی بر انسان. البته در جلسات قبل هم در حالات مختلف و با روایات متعدّد بیان کردیم که خروج از رذائل، گام ابتدایی برای دست‌یابی به فضائل است و تا از رذائل خارج نشویم، فضائل، نمودی نخواهد داشت. حالا این که مبارزه با رذائل، از کجا شروع می‌شود و اوّلین مقطع برای مبارزه با این رذائل نفسانی چیست، همین بحث این جلسه ما می‌باشد که کنترل خواطر نفسانی و خواطر شیطانی است. کنترل کردن این خواطر، حال انسان را عوض می‌کند.

*انواع چهارگانه خواطر

لذا اولیاء خدا بیان می‌فرمایند: آنچه که به دل وارد می‌شود و یا بر دل می‌گذرد، خواطر است و همان‌طور که بیان کردم: همه، خواطر دارند و هیچ‌کس نیست که در عالم، خواطر نداشته باشد. امّا آنچه که تبیین می‌فرمایند، مبارزه با این رذائلش است.

اولیاء خدا چهار حالت در مورد خواطر تبیین فرمودند:

خواطر ربّانی
خواطر ملکی
خواطر نفسانی
خواطر شیطانی

گرچه اوّلین خواطر را خواطر ربّانی بیان کردند، امّا به قول آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، آن مولای ما، ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب، باید در ابتدا خواطر نفسانی، بعد شیطانی و بعد ربّانی را بررسی کرد. البته همه این خواطر وجود دارد و تمام انسان‌های عالم هم به خواطر مشغول هستند، منتها مثلاً خواطر یک کسی، خواطر ربّانی است که آن دیگر عالم بسیار بالایی است. خواطر ربّانی، هرگز خطا نمی‌کند و مرحله نخست در این خواطر ربّانی، عصمت کامله است که حالا بعدها راجع به آن، صحبت خواهیم کرد. مرحله بعدی در این خواطر ربّانی، عنوان تالی تلو عصمت است که مربوط به افرادی است که مراحل تقوا را به خوبی طی کردند و به آن مرحله تالی تلو عصمت رسیدند. مرحله سوم خواطر ربّانی، مرحله متّقی شدن و حال دوری از رذائل است که هنوز به قضیّه تالی تلو عصمت نرسیدند، امّا کسانی هستند که در مطالب ربّانی وارد شدند. البته اسّ و اساس خواطر ربّانی این است که هرگز خطا نمی‌کنند؛ یعنی کار به جایی می‌رسد که حتّی دیگر خطای ذهنی هم ندارند.

*در خواطر ربّانی، حتّی خطای فکری هم وجود ندارد

وقتی بیان می‌فرماید: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»، رجس یعنی خطای فکری و کسی که از آن به دور است، حتّی در فکر هم خطا نمی‌کند که بالاترین خواطر ربّانی، همین حال است.

من برای روشن شدن معنای رجس، تمثیلی زدم که مجدّد بیان می‌کنم. در مثال مناقشه نیست، ما با محسوسات و ملموسات سر و کار داریم و طبعاً باید این مثال‌ها را بزنیم، تا مطالب را در حد خودمان متوجّه شویم. ما چون قالب جسمانی داریم، طبعاً براساس این قالب جسمانی تا به آنجا نرسیم که روح تسلّط پیدا کند و همه وجود، حتّی جسممان را با خود ببرد و طی‌ّالارض و طیّ‌الجو ­کند، نمی‌توانیم خیلی از مطالب را به خوبی درک کنیم. تسلّط روح، سبب می‌شود که جسم در استخدام آن باشد که در اصل هم باید همین‌طور باشد. عزیز دلم! بالجد اگر انسان، انسان بود (نمی‌­گویم مؤمن، چون اصلاً انسان حقیقی، مؤمن است)، جسم او در اختیار روحش است و این جسم، مرکب است و روح، راکب است و هر جا روح خواست، او را می‌­برد.

البته اگر خدای ناکرده مبتلا هم شد، همین‌گونه است. کما اینکه ابوالعرفاء می­‌فرمودند: در هر دو صورت، این جسم، مرکب است؛ امّا وقتی مرکب نفس دون شود، او را می‌­کشد و با خود می‌برد، طوری که ناخودآگاه می‌­بیند نعوذبالله در مجلس گناه است.

لذا معلوم است که این جسم به‌خودی‌خود اختیاری ندارد. اینکه اولیاء می­‌گویند: اختیار چشمتان را داشته باشید، باید بدانیم که اختیار دست مقام انسانیّت است. جسم، مرکب است؛ اگر خواطر نفسانی و شیطانی بر انسان مسلّط شد، معلوم است چشم را به سمت مطالب گناه و رذائل می­‌برد. یعنی امروز این مرکب در اختیار اعداء عدو، نفس دون و یا شیطان و ابلیس است. حال این جسم دیگر اختیاری از خود ندارد. چون اگر نعوذبالله شیطان مسلّط شد، جسم در اختیار اوست. لذا جسم در این حال هم مرکب است. در حالی هم که انسان از اولیاء خدا شود، باز هم جسم مرکب است. لذا آن را به این طرف و آن طرف می‌کشاند، طیّ الارض می­‌کند، حال او حال خوش است و هیچ گاه در مجالس گناه و فسق و فجور نیست.

پس اگر حال انسان، حال الهی بود، مرکب  به سمت جایگاه­های الهی می­‌رود و ناخودآگاه از حرم ائمّه سردرمی­آورد و اصلاً عشق او  زیارت می­‌شود. یا این که ناخودآگاه می‌بیند به مباحث اخلاق ورود پیدا کرده است. لذا آنچه که  این جسم را می­‌کشاند، آن حال است و این جسم در همه حال، مرکب است. برای اولیاء خدا، مرکب است، برای فساق و اهل فجور هم مرکب است. یعنی مهم احاطه خواطر بر انسان است که باید دید کدام نوع آن بر این جسم مسلّط شده و چه حالی برای او ایجاد کرده است.

 لذا اینکه بیان می­‌فرمایند: اوّلین مرتبه در خواطر اربعه، خواطر ربّانی است؛ باید بدانیم در خواطر ربّانی اصلاً خطایی وجود ندارد، حتّی خطای در فکر. این مانند همان بحث رجس است که در آن آیه شریفه اشاره کردیم. مثل می­‌زنیم، در مثال مناقشه نیست، من این را بارها بیان کردم که مثلاً در این تعاونی­‌ها که اوّل انقلاب زیاد بود و حالا هم شاید بعضی از ارگان‌ها داشته باشند، اسامی اعضاء خود را یادداشت می‌کنند و مثلاً برای دادن فرش به یکی از اعضاء قرعه‌کشی می‌کنند. در قرعه‌کشی اسم زید در می­‌آید و براساس قراری که داشتند باید قالی را به او بدهند. امّا یک عدّه از باب به ظاهر محبّت و مودّت و کمک به دیگران، یک موقع به ذهنشان می­‌گذرد که ما وقتی به خانه زید رفتیم، دیدم که او در خانه­‌اش فرش دارد، زیاد هم دارد، برای همین بهتر است به عمرو بدهیم که فرش ندارد و از آن طرف هم دختر دم‌بخت دارد.

یعنی پیش خودشان می­‌خواهند ثواب کنند و با خود می‌­گویند: اعلام هم نمی­‌کنیم که چه کسی در قرعه‌کشی انتخاب شده، فقط می­‌گوییم قالی را به عمرو دادیم. امّا بعد خودشان متوجّه می‌شوند و می­‌گویند: نه، این کار را نباید بکنیم؛ چون ما اعلام کردیم طبق قرعه، این کار را انجام می‌دهیم و نگفتیم: چه کسی مستحق‌تر است. اگر می­‌گفتیم: آن‌هایی که ندارند در اولویت هستند، درست بود، امّا وقتی گفتیم تمام اعضاء این تعاونی در قرعه‌کشی شرکت داده می‌شوند، دیگر خودمان حقّ چنین تصمیمی نداریم و این فکر به ظاهر خیر و ثواب ما، اشتباه است. اگر هم بخواهیم به مثلاً عمرو کمکی کرده باشیم، باید به زید که اسمش در قرعه درآمده، بگوییم که این به نام شماست، اگر شما اجازه می‌دهید آن را به عمرو بدهیم.

پس آن فکر به ظاهر خیر اوّلیّه، خطا بود و همین که فقط در مرحله فکر بود و بعد سریع به اشتباه بودن آن پی برد، یکی از مصادیق خطای در فکر محسوب می‌شود.

امّا اولیاء خدا بیان می‌کنند در خواطر ربّانی که مرحله نخست از اربعة‌الخواطر است، اصلاً خطا نیست، حتّی همین خطای در فکر که به نام رجس است. لذا این حالت عصمت کامله است.

*مراقب باشید که مرکب جسم خود را در اختیار کدام راهوار قرار می‌دهید!

خواطر دوّم از این خواطر چهارگانه، خواطر ملکی است. خواطر ملکی باعث کارهای نیک می‌شود. لذا گاهی این خواطر به الهامات تبیین می‌شود؛ یعنی کارهای خوب به انسان، الهام می­‌شود و به این علّت به آن، خواطر ملکی می‌­گویند. حال، این را که هر کدام از این خواطر به چه دلیلی، این‌گونه نام‌گذاری شده‌اند، بیان خواهیم کرد. به عنوان مثال خواهیم گفت که چه کنیم خواطرمان، خواطر ربّانی بشود؟ یا اینکه انسان چه حالی پیدا می­‌کند که خواطر او خواطر ملکی می­‌شود؟ کدام اعمال است که اجازه می­دهد خواطر ما خواطر ربّانی باشد؟ کدام اعمال است که ما را به خواطر ملکی می­‌کشاند؟

همان‌طور که بیان کردم، این جسم از خودش اختیاری ندارد، امّا حاکم آن، یا حاکم الهی می­‌شود و خواطر مسلّط بر آن، خوطر ربّانی خواهد بود که سر از جاهای خوب در می­آورد. یا این که افسار این جسم را که همیشه مرکب است، اعداء عدوّ (نفس دون) و یا شیطان در دست می‌گیرد و به عرصه گناه می­کشاند، طوری که نعوذبالله نگاه می­کند، می‌بیند ناخودآگاه در بستر گناه افتاده است.

اتّفاقاً این مباحث خواطر نفسانی، مصداق‌های بسیار عجیبی هم دارد. وقتی می­گوییم: باید محیط کار زنان و مردان را جدا کرد، بعضی­‌ها می­‌گویند: شما امّل هستید. امّا ببینید که همین اختلاط‌ها چگونه سبب می‌شود که خواطر نفسانی بر انسان مسلّط شود و او را تا کجا پیش می‌برد. بیهوده نیست که بیان می‌کنند: وقتی دو نامحرم در مکانی باشند، نفر سوّم، شیطان است. حتّی گاهی دو مرد و یک خانم در اتاقی قرار دارند و یا بر عکس که باز هم صحیح نیست و شیطان بیکار نمی‌نشیند. امّا برخی که متوجّه این مطالب نیستند، می‌گویند: شما عقب‌مانده هستید، یعنی چه که مرد و زن باید جدا کار کنند؟!

چندی پیش، خانمی تماس گرفت، می‌گفت: من و همکارم که هر دو متأهّل هستیم، آن‌قدر در محیط کار با هم راحت بودیم و بگو و بخند داشتیم که کار به جایی رسید که به فعل حرام کشیده شد. حالا خانم پشیمان شده و معتکف هم شده بود و گریه می‌کرد که چه کنیم؟! گفتم: اوّلین مرحله این است که باید در محیط کار، اتاق‌های زنان و مردان مجزا باشد. گفت: نمی­‌شود جدا شد. گفتم: چطور نمی­‌شود؟ گفت: اداره قبول نمی­‌کند. گفتم: اگر همان وضع باشد، بدانید که دو مرتبه آن حال برمی­‌گردد. گفت: یک دعایی بدهید که دیگر به آن حال برنگردم. گفتم: اینکه به دعا نیست. هر چند دعا و ذکر داریم امّا باید بدانیم که این‌ها مکمّل است، نه حقیقت. بعضی اشتباه گرفته­‌اند و تصور می­‌کنند همۀ مطالب را با ذکر و دعا می‌توان حل کرد، در حالی که ذکر و دعا، مکمل است و باید در کنار عمل قرار گیرد.

لذا وقتی در مکانی، دو نامحرم قرار بگیرند و دیگر آن­قدر روابطشان عادی بشود که در اداره، همدیگر را به اسم کوچک صدا بزنند؛ معلوم می­‌شود چه می­‌شود، وضعشان خطرناک می­‌شود، خطورات نفسانی از درون و خطورات شیطانی از بیرون، بر آن‌ها مسلّط می‌شود، تا اینکه بعد از مدّتی این جسم نگاه می­‌کند می‌بیند ناخودآگاه در بستر حرام قرار گرفته است. در حالی که اصلاً فکرش را هم نمی­‌کردند و باور نمی­‌کردند کارشان به اینجا برسد؛ امّا این حال برایش به وجود ­آمد. عزیزدلم! اگر انسان نتواند این خواطر را کنترل کند، همین می­‌شود که یک موقع می­‌بیند در بستر حرام قرار گرفته است.

پس جسم، مرکب است، هم مرکب برای اولیاء و مطالب الهی و هم مرکب برای فسق و فجور. امّا باید در آنچه که مسلّط بر این جسم است، تأمّل کرد.

*چگونه انسان، ابزار شیطان می‌شود؟

 خواطر نفسانی که مورد سوم از خواطر چهارگانه‌ای بود که بیان شد، نزد اولیاء به عنوان وسوسه تبیین می­‌شود. اوّل چیزی که اولیاء خدا خیلی روی آن تأکید دارند، این است که این نفس را از وسوسه­‌ها دور بداریم. چون وقتی انسان به وسوسه مبتلا شد، حال اولیّه‌اش به تعبیر خیلی عامیانه این است که این نفس را انگولک می­‌کند و باطل را حقّ جلوه می­‌دهد؛ یعنی گناه را طوری برای تو جلوه می­‌دهد که چیز خاصّی نیست.

اوّل مسئله‌ای که نفس دارد، حال چه نفس امّاره، چه نفس لوّامه و چه نفس مطمئنه، حالت لذّت است؛ یعنی هر کدام برای خودشان لذائذی دارند. وقتی آن لذّت حقیقی برای انسان تبیین نشود، نفس دون، لذّت ظاهری را جلوه می­‌دهد.

 پس یکی از مطالب وسوسه این است که این نفس دون حال انسان را در درون متغیّر م‌­کند و به سمت آن مطالبی می‌­برد که می‌گوید لذّت دارد. به همین علّت است که اولیاء می­‌گویند که در مورد وسوسه باید خیلی دقّت کرد. معمولاً هم همین است و وسوسه انسان را به بدی دعوت می‌­کند.

همان­طور که بیان کردیم: خواطر ملکی باعث کارهای نیک می­‌شود و گاهی به نام «الهام» تبیین می‌­شوند. امّا بالعکس خواطر نفسانی انسان را دعوت به بدی‌ها می­‌کند و طریقه­ آن هم وسوسه است که از این طریق راه را برای انسان باز می­‌کند. چون بشر فی‌ذاته نمی‌خواهد به بدی تن بدهد، اصل ذات بشری این است که بدی نمی­‌خواهد؛ چون فطرت همه انسان­ها، الهی است.

بارها به مناسبت بحث‌­های مختلف بیان کردم که پروردگار عالم نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المسلم» و یا نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المؤمن»، بلکه فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏»، فطرت همه انسان­‌ها الهی است. لذا انسان فی‌ذاته از بدی­‌ها، بدش می­‌آید.

 حالِ وسوسه این است که بدی را خوبی جلوه بدهد. حدّاقل قضیه­‌اش این است که لذائذ ظاهری را برای انسان جلوه بدهد؛ مثلاً به تو می­‌گوید: این عمل لذّت‌بخش است. نعوذبالله آن­ که در بستر حرام می‌­افتد، برای این است که این خطورات نفسانی بر او حاکم شده، او را وسوسه کرده و بعد هم خطورات شیطانی - که مرحله چهارم از خطورات اربعه است و به فضل الهی با ادلّه و براهین و با آیات و روایات شریفه آن را هم توضیح می‌دهیم - به خطورات نفسانی کمک می­کند و انسان را به رذائل سوق می‌دهد.

همان‌طور که اگر کسی در خطورات ملکی قرار گرفت، این به خودی خود لطفی از ناحیه خدا است که آن خطورات ربّانی هم - ولو در مرحله صغیره­ و اصغرش -  برای او تبیین می­‌شود تا آرام آرام از خطورات ملکی خروج پیدا کند و به خطورات الهی ورود پیدا کند. از آن‌طرف هم همین است؛ یعنی خطورات شیطانی هم به خطورات نفسانی - که با وسوسه شروع می­‌شود و انسان را به بدی دعوت می­‌کند - کمک می­‌کند و یار او می­‌شود که انسان از خطورات نفسانی  بیرون می‌‌آید و به خطورات شیطانی وارد می‌شود و به قول اولیاء خدا، از جمله ملّامحسن فیض کاشانی، آن مرد عظیم‌الشّأن، عارف بالله، صاحب کتاب کلمات مکنونه، از این حال نفسانی خروج پیدا می‌­کند و به حال شیطانی وارد شده و بعد خودش، اعضای شیطان می­‌شود.

همان‌طور که قرآن فرمود: «قُلْ‏ أَعُوذُ بِرَبِ‏ النَّاسِ ،‏ مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاس،الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاس‏ ،مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس‏‏»؛ یعنی خودش هم از ایادی شیطان می­‌شود «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس». بارها عرض کردم شیطان، ما را از طریق جنّ وسوسه نمی‌کند؛ چون انسان هستیم، از طریق انس هم جلو می‌آید. همان­طور که در مورد هادیان الهی هم «من أنفسهم» بیان شده؛ یعنی از جنس خود ما هستند. لذا آن­‌ها هم که ما را به شیطان دعوت می­‌کنند، از خود ما هستند و جنسشان، جنس ما می­‌شود. پس انسان از خواطر نفسانی به خواطر شیطانی ورود پیدا می­‌کند و بعد خودش یک شیطان مجسم و جز سپاه شیطان می­‌شود که حالا دیگران را هم وسوسه می­‌کند و آن­‌ها را به سمت شیطان دعوت می­‌کند.

 پس این خواطر، دو به دو با هم هستند. خواطر ملکی با خواطر الهی به تعبیری هم‌­خونی دارند و خواطر نفسانی با خواطر شیطانی هستند. خواطر ملکی تو را  در مرحله اعلاء می‌­برد که خواطر ربّانی می­‌شود. از آن طرف، خواطر نفسانی هم تو را در خواطر شیطانی می­‌کشاند. لذا برای همین عنوان وسوسه به خواطر نفسانی گفته می‌شود و به تبع آن­جا که ستوده باشد هم الهام تبیین می­‌شود که خوبی‌ها به انسان، الهام می‌شود. ملّای نراقی عظیم‌الشّأن در کتاب جامع‌السّعادات، در باب الهامات قلبی، مطالب بسیار قشنگی را تبیین می­‌کند.

در بدی­‌ها هم همین است. خیلی از بدی‌­ها مکتوب در عالم نیست، امّا وقتی انسان، به واسطه نفس، ابزار شیطان شد، در خطورات نفسانی و به خصوص خطورات شیطانی، مطالب جدیدی به وجود می‌­آید که اصلاً به قوه مخلیّه هیچ کسی هم نمی‌­رسد؛ یعنی این رذائل جدید به وجود می­‌آید، همان­طور که حسنات جدیده هم هست. حالا این را به فضل الهی عرض می­‌کنیم که حسنات قدما چه بود و حسنات جدیده چیست؟ مگر می‌­شود حسنات جدیده هم به وجود بیاید؟ بله عزیز دلم، حسنات جدیده هم موجودیّت دارد که حالا عرض می­‌کنم. رذائل چطور؟ بله، رذائل جدیده هم وجود دارد. مواردی که یک روزی واقعاً به قوه مخیّله بشر خطور نمی‌کرد، امّا امروز می‌­بینیم مع الأسف در دستگاه فسق و فجور استکبار موجود است و برای فریب جوان­‌ها و فریب مقام انسانیّت استفاده می‌شود.

*خدایی که مسألت نکرده هم عطا می‌کند!

این بحث، مقدّمه بود که بدانیم خواطر اربعه چیست تا به فضل الهی از جلسه آینده به اصل مطلب ورود پیدا کنیم. ما در جلسات گذشته مدام بیان کردیم: فضائل بدون از بین بردن رذائل، فضائل نمی­شود و نمی­تواند نمود پیدا کند، امّا حالا می‌خواهیم بگوییم برای این مبارزه با رذائل، از کجا باید شروع کنیم؟ چرا از اینجا شروع کردیم؟ چرا خواطر اربعه را بیان کردیم؟ چرا با این که عدّه‌ای از بزرگان، خواطر اربعه را با این جورچین بیان کردند که اوّل ربّانی، بعد ملکی، بعد نفسانی و بعد شیطانی است، ما عرض می­کنیم که این‌گونه نیست و طبق فرمایش ابوالعرفا اوّل باید از نفسانی شروع کنیم؟

إن­شاءالله با دانستن این جورچین، دیگر باید بیشتر مواظب و مراقب باشیم که به فضل الهی بهتر عمل کنیم و برای این قضیه، برای همدیگر دعا کنیم. شما برای من و من برای شما و همه برای همدیگر دعا کنیم.

به خصوص که ماه رجب‌المرجّب است و این ماه، ماه شست‌وشوی گناهان است، ماهی که در آن، به همه خیرها امید می‌رود، «یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ»، ماهی که امنیّت برای همه سخط‌های الهی است که شرّها نیاید «وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ»، کم هم داشته باشی، عطای زیاد می­‌کند «یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ».

ای کسی که عطا می­‌کنی به آن کسی که مسألت می­‌کند «یا مَنْ یُعْطى‏ مَنْ سَئَلَهُ»، خدا بسیار کریم است. لذا بگو: خدا! می­‌شود امشب من را هم ببخشی، می‌­شود ماه مبارک امسال من یک ماه مبارک دیگری باشد، واقعاً حال من هم عوض شود، من هم آدم شوم، چقدر این ماه مبارک ها بیاید و برود و من بدبخت همان باشم که بودم. لذا از خدا مسألت کنیم.

امّا بعضی مواقع، من و شما مسألت نکردیم، امّا خودشان، من و شما را آوردند «یا مَنْ یُعْطى‏ مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ‏ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً»، معرفت هم نداشتیم امّا یک‌دفعه دیدیم در یک جایی قرار گرفتیم که اصلاً تصوّرش را نمی‌کردیم. یک جوانی آمد، با گریه گفت که من یک موقعی از اینجا رد می­‌شدم، آمدم آب بخورم، صدای شما را شنیدم، اوّل دم در ایستادم، بعد آرام آرام آمدم و نشستم. حالا مطالبی هم از تغییراتی که در حالاتش به وجود آمده بود، گفت. من می‌خواستم ببینم قضیّه او چیست؟ به او گفتم: این خودت نبودی، کاری کردی که نتیجه آن این مطلب را برایت به وجود آورده است. حالا یا دعای پدرت بوده، یا مادرت و ... . گفت: اتّفاقاً این که شما گفتید، من هم می‌گویم، بله، من مادرم مریض بود، با دوست دخترم قرار داشتم، دیدم حال مادرم مناسب نیست، به او گفتم: نمی‌آیم، حال مادرم خوب نیست و او هم از من گله‌مند شد و پیامک داد که تو خیلی مزخرفی و از این حرف­‌ها، گفتم: همین است. مادرم گفت: چه شد؟ می‌­خواستی بروی؟ گفتم: تا بابا نیاید، نمی‌روم. دعا کرد و گفت: خدا عاقبتت را به خیر کند. لذا خدا به انسان می‌­دهد «یا مَنْ یُعْطى‏ مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ‏ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً»، او که نمی­‌خواست، او که نمی­‌شناخت، نه این که این مجلس ما مجلس خاصّی باشد، من خاک پای همه شما هستم، خدا گواه است، عرض من چیز دیگر است، کسی اشتباه برداشت نکند، بینی و بین الله آن که ناظر بر قلوب است، می‌داند که بحث من چیز دیگر است.

«یا مَنْ یُعْطى‏ مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ‏ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً» به به، این دلسوزی و رحمتش چقدر فراوان است. از خدا بخواه، این ماه رجب، خدا عجیب می­‌بخشد، عجیب رحمت دارد. حالا که این طوری است از تو می­‌خواهم «اَعْطِنى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِیَّاکَ».

«جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمیعَ خَیْرِ الْأخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنّى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَ شَرِّ الْأخِرَةِ» چرا در مورد شرّ آخرت دیگر جمیع نیاورد؟ چون جمیع خیر دنیا با جمیع خیر آخرت فرق می­‌کند، آخرت این قدر چیزهایی می‌­بینی که با این دنیا فرق دارد، امّا شرّی که از این دنیا می­‌بری، همان شرّ آخرت است و خدا اینقدر کریم است که در آخرت هم فقط همان را می‌دهد.

«فَاِنَّهُ‏ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مااَعْطَیْتَ» تو وقتی هم به کسی بدهی، کم نمی­‌دهی، نقص نمی­‌گذاری، «وَ زِدْنى» پس زیادش کن.

وقتی درب خانه کریم برویم و بدانیم کریم خوبی است، طمع‌مان هم زیاد می­شود. لذا بعد می‌­گویی: خدایا! «وَ زِدْنى‏ مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ» تو که فضل و کرم داری، پس زیادش کن، «یا کریم».

*مرحمت خدای کریم، با دستان امام کریم به محبّانش

امّا این کریم از راه کریم دیگری مرحمت می­کند که دست مولایمان است، آن عین الله الناظره، بیمنه رزق الوری. همین رزق معنوی را هم آقا باید مرحمت کند، آن عین الله الناظره، برای همین است که او هم کریم است «و سجیتکم الکرم».

آخر شب‌ها با آقا جان صحبت می­‌کنی؟ به مولا سلام می­‌دهی؟ عزیزان! اینکه من تأکید دارم انجام دهید، اگر حالت، حال خوشی باشد، زود به دست می‌آوری. عرض کردم یک مرتبه بعد از درس اخلاق روی صندلی نشسته بودم و داشتند مداحی می­‌کردند، منم سرم پایین بود، جوانی آمد، گفت: شما می‌گویی هر شب، هر شب، هر شب صحبت کنید ...، گفتم: بله، تأکید هم می­‌کنم. گفت: ولی شما می‌گویید اگر این کار را بکنید، به یک سال نرسیده خودتان حالاتی می‌­بینید، امّا باید بگویید به یک ماه نشده ... . ناگهان سرم را بالا آوردم که این جوان چه می‌گوید! یکی دو سؤال کردم، دیدم بله، به حالاتی رسیده، گفتم: به کسی نگو، برای خودت باشد.

عزیز من! آقا این‌قدر کریم است، بستگی دارد من و تو چطور با او بیاییم، اگر روراست آمدیم و اخلاقی آمدیم، اگر آقایمان را دوست داشتیم و آمدیم، اگر جدی توبه کردیم و آمدیم، اگر گفتیم آقا ببخش، اشتباه کردم، یک عمر شنیدم که قلبت را می­‌شکاندم، یک عمر شنیدم دوشنبه و پنج شنبه ها پرونده‌ام به دست مبارکت می­‌رسد، ولی من در مجلسی بودم که داشتم می­‌خندیدم و هرّه و کرّه راه انداخته بودم، امّا تو وقتی به اسم من رسیدی، اسمم به عنوان محبّ شما بود، اسمم علی بود، حسن بود، حسین بود و مهدی بود، یعنی شیعه و محبّ شما بودم و شما برای من گریه کردی، اشکت را درآوردم قربانت بروم.

آقا! ماه رجب هم دارد تمام می‌­شود، اعتکاف معتکفین هم تمام شد، آقاجان! می­‌شود من معتکف کوی تو باشم؟ می‌­شود حالم تغییر کند و حال درستی شود؟ طوری بشوم که دیگر من را با تو بشناسند و من بشوم عبدالمهدی، غلام تو شوم قربانت شوم، حالم عوض شود، آقا می‌­شود روزی برسد که من هم مثل آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی از اسم گناه بدم بیاید. آقا این رذائل هنوز در درون من هست و خلجان می­کند.

امشب با آقا حرف بزن، برای مادر آقا فاتحه بخوان و بگو: آقا! نمی­‌خواهی مرا عوض کنی، آقا جان! به جان مادرت حضرت نرجس خاتون، آن بانوی مکرّمه که خیلی دوستش داری، به من رحم کن. ایام شهادت حضرت زینب کبری هم هست، یک موقع که دیگر کارت گیر است و باز نمی­‌شود، بگو: آقاجان! به آن عمّه جانت زینت، به آن بانویی که خیلی دوستش داشتی، به من عنایتی کن.

خدا آیت الله سیبویه را رحمت کند، گفتند: کدام روضه بیشتر برای آقاجان، امام زمان سخت است؟ سری تکان داد و با یک حالی گفت: روضه عمّه جانش زینب ...

«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه یا سیّدنا و مولانا،

إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه»



- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:19 اردیبهشت 1394 - 16:51

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد