درآمدى بر شناخت توقيعات (1)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

توقيع در لغت نامه ها
 

در كتابهاى لغت « توقيع » به اين معانى آمده» :
نشان گذاشتن و امضاء كردن حاكم بر نامه و فرمان، جواب مختصر كه كاتب در نوشته به پرسشها مى‌‌دهد، دستخط فرمانروا، نوشتن عبارتى در ذيل مراسله.1
در اصطلاح علم حديث پاسخ پرسشها يا اطلاعيه‌‌هايى است كه به‌‌صورت كتبى از طرف امام براى آگاهى شيعيان فرستاده مى‌‌شده، چنانكه توقيعاتى از حضرت امام على نقى و امام حسن عسكرى، عليهماالسلام، نقل شده است، امّا معمولاً توقيع به2نامه‌‌هاى حضرت حجةبن‌‌الحسن امام زمان، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، گفته مى‌‌شود كه توسط چهارتن نايبان خاص ايشان در زمان غيبت صغرى به‌‌دست شيعيان مى‌‌رسيده است. محتواى اين3توقيعات يا جواب سؤالات خصوصى است يا تعليم احكام و ردّ شبهاتف مخالفان، يا تأييد و توثيق نوّاب اربعه و تكذيب مدعيان دروغين و تعيين تكاليف اجتماعى شيعيان در دوران نهان‌‌زيستى حضرت، كه شرح آنها خواهد آمد.
چنين به‌‌نظر مى‌‌رسد دانشمندان ما خواسته‌‌اند بين اخبارى كه شيعه آنها را در حضور امام بطور شفاهى فرا گرفته با آنچه به‌‌صورت حاشيه و پى‌‌نوشت نامه از امام دريافت كرده تفاوتى موجود باشد، بدين‌‌جهت نوع دوم را توقيع خوانده‌‌اند، كه با معانى لغوى و وضع نخستين آن نيز تناسب دارد، زيرا توقيعات معمولاً جواب پرسشهايى است كه در زير نامه به اختصار تحرير مى‌‌شده، و نشان درستى آنها دستخط شناخته شده يا مهر4نويسنده بوده كه در توقيعات وجود داشته است، و بدين‌‌ترتيب اصحابف ائمه و شيعيان زبده كه با خط و نشان پيشوايان خود آشنايى داشتند به صدور آنها از طرف حجت خدا اطمينان كامل پيدا مى‌‌كردند.

اهميت توقيعات و استدلال به آنها
 

آشكارترين اثر وجودى و تربيتى امام غايب در مدت غيبت صغرى توقيعات صادره از آن حضرت است. چنانكه مى‌‌دانيم مهدى موعود، عليه‌‌السلام، آخرين خليفه آفريدگار بر زمين براى هدايت و رهبرى توده‌‌هاى انسانى است. پنهان از چشمها مى‌‌زيَد تا از كيد دشمنان محفوظ ماند، و دست ستم به آستان والايش نرسد، و چون پدران خود به زهر جفا يا شمشير كين كشته نشود، و آثار وجودى خليفةاللَّه از جهان نابود نگردد. امّا اين ناپيدايى و نهان‌‌زيستى چنان نيست كه همانند نابودن امام بر صحنه زمين باشد و وجود و عدمش يكسان، نه واللَّه! كه علاوه بر آثار معنوى و افاضات پنهانى - كه اهلش از آن برخوردارند - امام غايب چون امام حاضر به وظيفه پيشوايى دينى خود كه هدايت و تربيت نفوس و مددرسانى به دانشمندان پارساى مذهبى و نگهداشتف آنان از لغزشهاست مى‌‌پردازد و در حراست و مرزبانى حريم دين الهى و ديگر مسؤوليتها و تعهداتى كه نسبت به كشورهاى اسلامى دارد مى‌‌كوشد، و »آن‌‌كس كه ز كوى آشنايى‌‌ست« مى‌‌داند كه هدايت و دستگيرى و نگهبانى حضرتش چگونه است، كه خود ديده و بهره‌‌مند گشته است.
يكى از جلوه‌‌هاى بارز اين راهنمايى در زمان غيبت كوتاه مدتف آن حضرت، همين توقيعات است كه به‌‌وسيله نايبان خاص براى شيعيان فرستاده‌‌اند. زيرا اگر فيض‌‌بخشى و لطف نهانى آن حضرت را بيشتر مردم احساس نكرده‌‌اند، و يا گروهى تحقيق نكرده اخبار متواتر در5ضرورت حجت خدا را به چشم قبول و اعتنا نمى‌‌نگرند، امّا توقيعاتى كه در مدت 69 سال غيبت صغرى از طرف حضرت صادر شده، داراى خصوصياتى است كه نه تنها براى مردم آن عصر دليل عينى و نشان آشكار بر صدورش از سوى امام غايب بوده، بلكه چون از همان زمان در كتب محدثان موثّق و علماى محقّق ثبت و ضبط گشته، براى ما نيز امروز مى‌‌تواند دليلى مشهود و اثرى روشن بر صدور آنها از ناحيه آن حضرت باشد، كه انكارش جز بر عناد يا حق‌‌پوشى حمل نگردد، و چگونه چنين نباشد درحالى كه اين توقيعات با خط و نشان شناخته شده بر دست مطمئن‌‌ترين افراد به شيعيان مى‌‌رسيده، و آنان آثار درستى را - مانند نهان‌‌دانى و پيشگويى امام - در آنها مى‌‌ديدند، و سپس با تمام خصوصيات اين نامه‌‌ها را در كتب خود نقل مى‌‌كردند. اين كتابها كه اصل6ناميده مى‌‌شد دراختيار دانشمندانى متتبّع چون محمدبن يعقوب كلينى (درگذشته به سال 329 ق.) و محمدبن على‌‌بن بابويه معروف به شيخ صدوق (درگذشته به سال 381 ق.) كه در زمان غيبت صغرى يا اندكى پس از آن مى‌‌زيستند قرار گرفت، و اين پويندگانف راه دين و دانش به گردآورى اخبار و تنظيم و تحقيق درباره آنها پرداختند. آثار علمى اين محققان كه بيشتر از قرن چهارم و آغاز غيبت كبرى به‌‌بعد است موجود و مرجع و مأخذ پژوهندگان امروزى است، و به‌‌استناد همين كتب معتبر هزار ساله است كه ما به توقيعات اعتماد و اتكاء مى‌‌كنيم، و هم آنها را دليل آشكار بر نظارت و مرزبانى حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، از جامعه اسلامى مى‌‌دانيم.
هرچند روايات رسيده از رسول اكرم و اميرالمؤمنين و ديگر امامان معصوم، عليه‌‌السلام، درباره مهدى موعود، عليه‌‌السلام، آنقدر فراوان و متواتر است كه جاى ترديد براى مسلمانانف7حقيقت‌‌جو و بلكه هر محقّقف منصف باقى نمى‌‌گذارد، امّا نويسنده معتقد است پس از اثبات درستى توقيعات و مطالعه تعدادى از آنها خوانندگان نسبت به اين موضوعف اعتقادى اطمينان قلبى بيشترى مى‌‌يابند. اميد است در اين كوشش علمى حوصله و داورى منصفانه خوانندگان نويسنده را يارى و همراهى كند، تا معرفت بيشترى نسبت به امام زمان خود پيدا كنيم، كه در حديثى از حارث‌‌بن مفغيره روايت شده:
به حضرت صادق، عليه‌‌السلام، گفتم: آيا رسول خدا، صلّى‌‌اللَّه‌‌عليه‌‌وآله، گفته است: هركس بميرد و امامش را نشناسد مانند عهد جاهليت مرده است؟
حضرت فرمود: بلى. گفتم جاهليتف كامل (مانند قبل از اسلام) يا جاهليتى كه فقط امامش را نشناسد. حضرت پاسخ داد: جاهليت كفر و نفاق و گمراهى.8
بنابراين بايد مسأله شناخت امام و معرفت نسبت به حجت خدا را با اهميت بيشتر تلقى كرد و تحقيق لازم را انجام داد.

چگونگى پيدايش توقيعات
 

براى اينكه در انتساب توقيعات به امام زمان، عليه‌‌السلام، دچار ترديد نشويم، و مثلاً آنها را ساخته دست شيادان يا ساده‌‌لوحى و زودباورى عوام نپنداريم، بايد مقدمات و موجبات پيدايش اين نامه‌‌ها را بدانيم. براى حصول اين مقصود لازم است نخست اشاره‌‌اى به اوضاع سياسى و روش حكام آن عصر بنمائيم تا علت غيبت و پنهان‌‌زيستى امام معلوم شود، آنگاه ضرورتف وجودى نواب اربعه كه توقيعات توسط آنها به شيعيان مى‌‌رسيده نيز آشكار مى‌‌گردد.
مى‌‌دانيم راه ارتباط شيعيان با امام غايب در مدت 69 سال نايبان چهارگانه حضرتش بوده‌‌اند، و به بيان ديگر حجت خدا مسؤوليت هدايت و امامت خود را ازطريق اين سفيران عملى مى‌‌كرده، يعنى با صدور توقيعات و پاسخ به پرسشها، آثار رهبرى و ارشادى‌‌اش به شيعيان مى‌‌رسيده است.
در تشريح آنچه ذكر شد مطالب زيرين - كه خود فشرده از بحثى مفصل است - بيان مى‌‌شود.

1. نظرى به تاريخ آن زمان
 

نگاهى گذرا به تاريخ زندگى ائمه بعد از حضرت رضا، عليه‌‌السلام، و رفتارى كه فرمانروايان با آنان و دوستانشان داشتند حكايت از اين دارد كه بدرفتارى و فشار آن خلفاى غاصب نسبت به جانشينان حقيقى پيامبر قوس صعودى مى‌‌پيمود. چنانكه محدوديت و سختگيرى بر امام دهم حضرت هادى، عليه‌‌السلام، بيش از امام نهم - حضرت جواد، عليه‌‌السلام - بود، همچنانكه مراقبت بر داخل خانه امام حسن عسكرى، عليه‌‌السلام، و گماشتن جاسوسهاى زن و مرد بر ايشان افزون از امام دهم بود. 9
براى هركس كه تاريخ حيات اين امامان را مطالعه مى‌‌كند همواره اين سؤال مطرح است كه چرا اين بزرگ مردان الهى كه از سلامت كامل روح و بدن برخوردار بودند چنين اندك زيستند و نگذاشتند آثار وجوديشان آشكار شود؟ چرا بايد امام جواد، عليه‌‌السلام، 25 سال و امام حسن عسكرى 28 سال زندگى نمايند و به سم جفا كشته شوند؟ چرا بايد از 42 سال عمر حضرت هادى حدود 20 سال آن تحت‌‌نظر يا در زندان گذشته باشد؟10چرا بايد امام دهم و يازدهم از زادگاهشان مدينه ناخواسته تبعيد شوند و در سامرا در محلى كه لشكرگاه سلطان است تحت‌‌نظر و مراقبت شديد آن جاه‌‌طلبان قرار گيرند؟
از جمله ويژگيهاى نيم‌‌قرن از حكومت عباسيان در سامرا - از سال 227 تا 279 ق. - ضعف دستگاه فرمانروايى و استيلاى مواليان ترك و انقلاب صاحب زنج كه خود را علوى و حامى زحمت‌‌كشان مى‌‌دانست، و بالاخره نهضتهاى متعددى است كه به طرفدارى از »رضاى آل محمد، صلّى‌‌اللَّه‌‌عليه‌‌وآله« و بر ضد ستم هيأت حاكمه انجام مى‌‌گرفت، بحدى كه از آغاز حكمرانى معتصم تا پايان عهد معتمد - كه بيش از نيم قرن زمان گرفت - هجده نهضت و قيام روى داد كه همه از طرف علويان بود. انقلابيون بپاخاسته مردم را كه از فساد و مال‌‌اندوزى و كشتار فرمانروايان به‌‌ستوه آمده بودند به‌‌عنوان كلى »رضاى آل محمد« فرا مى‌‌خواندند نه به نام خاص امام زمانشان، زيرا بيم آن مى‌‌رفت كه دستگاه جبار، امام را به طغيان و اخلال عليه حكومت متهم كند و فوراً بكشد. ظاهراً اين داعيان انقلابى معتقد بودند كه در صورت پيروزى امام را به رهبرى برگزينند و درصورت عدم موفقيت خود را فداى عقيده و آرمان و امام خويش كنند. اگر نهضت‌‌كنندگان را در دعوتشان صادق و صميمى هم ندانيم، اين حقيقت انكارناپذير است كه آل محمد شايستگى و حق حكومت داشته‌‌اند، و اين امرى مسلم و مقبول بوده كه رهبران مردم را بدان مى‌‌خواندند، هرچند در باطن رياست خود را نيز طالب بودند.11
اگر خواسته باشيم فهرستوار هم اوضاع سياسى - اجتماعى شيعه و پيشوايانش را در مدت امامت حضرت هادى و عسكرى، عليهماالسلام، - از سال 220 تا 260 ق. - نقل كنيم سخن به درازا خواهد كشيد و از هدف اصلى باز مى‌‌مانيم، بدين‌‌جهت طالبان را به كتب مربوط بخصوص »تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه« رجوع مى‌‌دهيم كه اثرى تحقيقى و پرفايده است، اينجا همين‌‌قدر متذكر12مى‌‌شويم كه از مجموع مطالعات اين واقعيت خودنمايى مى‌‌كند كه آن سلاطين ستمگر - و نه خلفاى رسول‌‌اللَّه - برطبق اخبار فراوانى كه از پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين و فرزندانش رسيده بود، مى‌‌دانستند مصلح موعود كه قائم آل محمد، صلّى‌‌اللَّه‌‌عليه‌‌وآله، است از اين خاندان ظهور خواهد كرد، و جهان را پس از آنكه ظلم و جور همه‌‌جا را فرا گرفت از قسط و عدل پر خواهد نمود،13و مهدى موعود، عليه‌‌السلام، است كه حكومت اسلامى واقعى را كه بر پايه توحيد و برابرى و برادرى و رعايت حقوق همه افراد است ايجاد خواهد كرد. بنابراين قدرت و سلطنت آنها نابود شدنى است، و چون به خيال خام خود مى‌‌خواستند از تحقق آن حكومت عدل جلوگيرى كنند، نسبت به ائمه معصومين به‌‌چنان فجايع و جناياتى دست مى‌‌زدند و آنان را سخت زيرنظر داشتند.
در چنين شرايط اجتماعى و سياسى خاص بود كه امام هادى و بخصوص‌‌حضرت‌‌عسكرى،عليهماالسلام، به‌‌اجبار زندگى مخفيانه و كم‌‌معاشرت را پيش گرفتند و با رعايت تقيه و حفظظاهر به وظايف اجتماعى و رهبرى شيعيان پرداختند، و با وجود اين به14حبس و قتل محكوم شدند.

2. غيبت
 

در اين اوضاع سخت كه از شمشير خون مى‌‌ريخت موضوع غيبت مهدى موعود نيز توجيه و تعليل مى‌‌شود. براى حفظ جان و برجا ماندن حجت خدا بر زمين، ناپيدايى و پنهان‌‌زيستى امام كارى طبيعى و خردپذير و بلكه منحصر به‌‌فرد بود، البته اين از نظر حفظ جانف پيشوا و ادامه رهبرى است، امّا اختفاى آن دو امام كه معلول شرايط سخت و فشار رژيم حاكم بود، اين فايده مهم را نيز داشت كه حادثه مهم غيبت و ناپيدايى طولانى امام دوازدهم را براى شيعه امرى عادى و مأنوس گرداند، و زمينه ذهنى مردم را براى غيبت حضرت حجةبن‌‌الحسن، عليه‌‌السلام، آماده كرد. على‌‌بن حسين مسعودى در كتابش اثبات‌‌الوصيه سخنى در اين باره دارد كه نقل كردنى است:
»او روايت مى‌‌كند كه امام هادى، عليه‌‌السلام، خود را از بسيارى از شيعه پوشيده مى‌‌داشت و جز با اندكى از خواص مراوده نداشت. چون امامت به فرزندش امام عسكرى، عليه‌‌السلام، رسيد با شيعيان از پشت پرده‌‌اى سخن مى‌‌گفت، مگر در اوقاتى كه براى بردنش به خانه سلطان بر مركب سوار مى‌‌شد و آشكار مى‌‌گذشت، كه همه او را مى‌‌ديدند. اين دورى گزيدن از عموم و پرده‌‌نشينى مقدمه غيبت صاحب‌‌الزمان، عليه‌‌السلام، بود، تا شيعه رفته رفته به پنهان بودن امامش عادت كند، و با مسأله غيبت يك‌‌باره روبرو نشود«.15
اين نظريه را دانشمندان متتبع معاصر نيز تأييد كرده حتى از برنامه‌‌هاى حساب شده امام هادى، عليه‌‌السلام، شمرده‌‌اند.16
در تأييد آنچه ذكر شد و تمهيد مقدمه براى غيبت كبرى، بايد از غيبت صغرى و پنهان‌‌زيستى 69 ساله امام زمان، عليه‌‌السلام، نام برد، كه آن نيز خود وسيله‌‌اى براى آماده گردانيدن شيعه جهت غيبت كبرى و ناپيدايى طولانى و ممتدّ حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، است.
ناگفته نماند آنچه از زندگى مخفيانه امام دهم و يازدهم نقل شد در ارتباط با غيبت طولانى فرزندشان حجةبن‌‌الحسن، عليه‌‌السلام، بود، وگرنه اصل غيبت از جمله سنتهاى الهى است كه براى همه انبياء و اولياى گذشته واقع شده و موجب امتحان و آزمايش امت و نيز وسيله‌‌اى براى تنبيه و آگاهى بخشيدن به آنها بوده است، و چنانكه در امتهاى پيش رخ داده در امت اسلام نيز روى مى‌‌دهد، و از اين جهت غيبت پديده‌‌اى نوظهور و بى‌‌سابقه نيست و پيشينه‌‌اى ديرين دارد. كوتاه سخن17آنكه علت غيبت امام دوازدهم مساعد نبودن شرايط زندگى آشكار و عادى براى حضرتش مى‌‌باشد، زيرا بى‌‌شك علنى شدن وى همان بود و گرفتارى به‌‌دست جلادان همان، كه عباسيان هميشه بيمناك از وقوع پيش بينى رسول اكرم بودند كه در اين خبر مشهور آمده: اگر از عمر جهان تنها يك روز باقى مانده باشد خدا آن روز را به‌‌قدرى طولانى خواهد كرد كه بالاخره فردى از خاندان من ظهور كند و اساس ظلم و جور را فرو ريزد.18

3. انتخاب و معرفى نايب
 

بديهى است كه هرگاه شرايط اجتماعى و اوضاع سياسى بطورى بود كه امام نمى‌‌توانست يا مصلحت نمى‌‌دانست آزادانه و مستقيماً با پيروانش ارتباط برقرار كند، چاره‌‌اى جز انتخابف نماينده و معرفى واسطه‌‌اى بين خود و مردم نداشت، تا به‌‌وسيله او مسئوليت رهبرى خود را انجام دهد و اين روشى است خردپذير و متداول. اين‌‌كار از زمان امام دهم كمابيش اجرا شد و رفته رفته به‌‌ميزان افزايش سختگيريهاى حكام و ازدياد اختفا و پنهان‌‌زيستى امام فعاليت و وساطت نمايندگان نيز بيشتر شد، تا اينكه از شروع غيبت صغرى كه سال 260 ق. و وفات امام حسن عسكرى، عليه‌‌السلام، بود وارد مرحله جديد و كامل خود گرديد و توقيعات - كه موضوع بحث ماست - نيز در اين مرحله و به‌‌همين دليل به‌‌وجود آمد.

پی نوشت ها :

 

1. مرجع در نقل معانى مذكور عبارت است از: منتهى‌‌الأرب فى‌‌لغة العرب، لغت‌‌نامه دهخدا، فرهنگ فارسى، لسان‌‌العرب. در كتاب اخير مى‌‌خوانيم: »التوقيع فى‌‌الكتاب: الحاق شئ فيه بعد الفراغ منه... قال الأزهرى: توقيع الكاتب فى‌‌الكتاب المكتوب أن يجمل بين تضاعيف سطوره مقاصد الحاجة و يحذف الفضول...« (الطبعة الأولى، ج 10، ص 288، فصل الواو، حرف العين). ذكر اين مطلب را خالى از فايده نمى‌‌بيند كه بنابر آنچه در كشّاف اصطلاحاتف الفنون آمده، توقيع در دستگاههاى قضائى اسلام نيز معنى اصطلاحى داشته بدين شرح: »هرگاه كسى بر ديگرى ادعايى كند، نوشته او (كه به گواهى افرادى تأييد شده) محضر ناميده مى‌‌شود، و چون طرف مقابل به‌‌وى جواب دهد و دليلهاى روشن خود را اقامه كند آن نامه را توقيع گويند، و چون دليلهايش پذيرفته شد و قاضى بر طبق آن حكم كرد، آن حكم سجل ناميده مى‌‌شود.« (چاپ دوم، ج 1، ص 689). بنابراين معنى، »توقيع« نامه‌‌اى است كه ادلّه مستند در جواب مدّعى را دربر دارد.
2. مانند اين توقيع كه شيخ صدوق از امام عسكرى، عليه‌‌السلام، نقل كرده: »پندارى است باطل كه مخالفان مى‌‌خواهند با كشتن ما اين نسل پاك را منقطع گردانند كه خداى عزوجل گفتارشان را تكذيب كرده است، و سپاس خداى را بر اين نعمت« (كمال‌‌الدين، ص 407)، نيز رجوع شود به: سفينةالبحار، ج 2، ص 676، كه توقيعاتى از امام دهم و يازدهم، عليه‌‌السلام، نقل كرده.
3. ر.ك: الذريعه، ج 8، ص 237.
4. شواهد تحت عنوان »خط آشنا« نقل خواهد شد.
5. »خبر متواتر« در اصطلاح علم‌‌الحديث منظور خبر جماعتى است كه - فى‌‌حد نفسه نه به ضميمه قرائن - اتفاق آنان بر كذب محال و درنتيجه موجب علم (= يقين) به مضمون خبر باشد (علم‌‌الحديث، ص 144).
6. »اصل« در اصطلاح علماى حديث مجموعه‌‌اى از روايات است كه راوى بلاواسطه از لسان امام شنيده و ضبط نموده باشد. ولى چنانچه بواسطه كتاب ديگر (كه از امام اخذ شده) مجموعه‌‌اى گرد آورد، به‌‌اين مجموعه فرع و به مرجع اولى اصل گويند. (الذريعه ج 2، ص 126)، يا مراد به اصل مجرد كلام امام است، در مقابل كتاب و مصنّف كه در آنها علاوه بر كلام ائمه از خود مؤلف نيز بياناتى هست (رجال بوعلى، ص 11) به‌‌نقل از علم‌‌الحديث، ص 72.
7. براى ملاحظه اخبار رسيده از رسول اكرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌عليه‌‌وآله، و ائمه معصومين، عليهم‌‌السلام، درباب مهدى موعود به‌‌عنوان نمونه اين كتابها ذكر مى‌‌شود:
- الأصول من الكافى، محمدبن يعقوب كلينى (م. 329)، ج 1، كتاب الحجة، ص 328-372.
- كتاب الغيبة، محمدبن ابراهيم النعمانى (من أعلام القرن الرابع).
- كمال‌‌الدين و تمام‌‌النعمة، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه القمى.
- كتاب الغيبة، شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى.
- بحارالأنوار، محمد باقر المجلسى، المكتبةالاسلاميه، ج 51 و 52 (برابر جلد 13 چاپ كمپانى).
- المهدى، السيد صدرالدين الصدر.
- منتخب‌‌الأثر فى‌‌الامام الثانى عشر، عليه‌‌السلام، لطف‌‌اللَّه صافى گلپايگانى. اين كتاب تمام خصوصيات و بشارتهاى امام قائم، عليه‌‌السلام، را بتفصيل ضمن نقل احاديث روايت شده از طريق عامه و خاصه برمى‌‌شمرد و تأليفى جامع است.
- خورشيد مغرب، محمد رضا حكيمى.
8. ر.ك: الاصول من الكافى، ج 1، ص 377، چند روايت ديگر نيز به‌‌همين مضمون نقل شده.
9. »خليفه عصر يعنى المعتمد على‌‌اللَّه (256-279 ق.) به‌‌همين جهت (يعنى يافتن فرزند حضرت امام حسن عسكرى) امر داد خانه امام و حجرات آن را تفتيش كردند، و جميع آنها را مهر نمودند، و عمال او در پى يافتن فرزند آن حضرت كوشيدند و زنان قابله را به تحقيق حال كنيزكان امام يازدهم گماشتند«. (خاندان نوبختى، 107).
10. ر.ك. ترجمه ففرَق الشيعه، 122.
11. ر.ك. پژوهشى در زندگى امام مهدى، عليه‌‌السلام، و نگرشى به تاريخ غيبت صغرى، 69-72.
12. تأليف و تحقيق دكتر جاسم حسين، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت‌‌اللهى، انتشارات اميركبير، 1367.
13. اشاره به اين حديث است كه از پيامبر اكرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌عليه‌‌وآله، و اهل‌‌بيت معصومش از طرق مختلف روايت شده است. ما به ترجمه يكى از آنها بسنده مى‌‌كنيم: شيخ صدوق در كمال‌‌الدين با ذكر سلسله اسناد از عبداللَّه بن عمر نقل مى‌‌كند كه گفت: »از حسين‌‌بن على، عليه‌‌السلام، شنيدم كه مى‌‌گفت: از رسول خدا، صلّى‌‌اللَّه‌‌عليه‌‌وآله، اين چنين شنيدم كه مى‌‌گفت: اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد، خدا اين روز را طولانى مى‌‌كند تا مردى از فرزندانم بيرون آيد (ظهور كند) و دنيا را از عدل و قسط پر كند چنانكه از جور و ظلم انباشته شده است«. منتخب‌‌الأثر، ص 247. در همين باب 25 اين كتاب 123 حديث به‌‌همين مضمون نقل شده.
14. ر.ك: تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، فصل دوم. قابل ذكر است: از فرط تقيه‌‌گاه از امام دوازدهم به »غريم« نام مى‌‌بردند، غريم از لغات اضداد است، و به‌‌معنى »مديون« و »دائن« هر دو استعمال مى‌‌شود. ر.ك. بحارالأنوار، ج 51، ص 297-298.
15. المهدى، ص 175.
16. ر.ك. پژوهشى در زندگى امام مهدى، عليه‌‌السلام، ص 135.
17. در اين باب ر.ك: كمال‌‌الدين و تمام‌‌النعمة، ابوجعفر محمد بن على بن بابويه القمى (الصدوق)، ص 127-159.
18. منتخب‌‌الأثر، ص 141، حديث 2، به نقل از صحيح ترمذى و ص 154، حديث 40، به نقل از ينابيع المودة.

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:20 شهریور 1394 - 3:50

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد