حق چیست و چگونه می‌توان تابع حقیقت بود؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)
پرسش
حق چیست و چگونه می‌توان تابع حقیقت بود؟
پاسخ اجمالی
حق به معناى در میان طریق راه رفتن و راستى و درستى را دنبال نمودن و از روى حکمت چیزى را در جاى خود قرار دادن است. و تبعیّت از حق و حق مدارى در باب اندیشه و نظر، مجهز گشتن به سلاح منطق و مزیّن شدن به جامه یقین و دورى از مغالطه کارى و خیال باقى و پرهیز از تبعیت اشخاص، به جاى تبعیّت از قول حق و درست است و در باب عمل، محاسبه نفس، بندگى، خداترسى و یاد مرگ و قیامت، سلوک در طریق حق می‌باشد و مسلماً وقتى حق براى انسان آشکار شد اهل حق، ملازمان و یاران حق و حقیقت‌اند.
پاسخ تفصیلی
در ابتدا باید حق و حقیقت را شناخت تا در مرحله بعد با پوشیدن جامه حق بتوان اهل حقیقت گشت. در بیان حضرات معصومین(ع) وارد شده است که: حق سنگین است اما گوارا و باطل سَبُک است اما کشنده.[1] حق را بگوى ولو بر علیه خودت باشد.[2] صبور و شکیبا باش در ملازمت حق ولو این‌که تلخ باشد.[3]
از این منظر به نحو اجمال معلوم می‌گردد که تبعیت از حق دشوار است ولو این‌که کمال آدمى در آن است و واگذارى حق و سلوک در مسیر باطل آسان است، اما انسان را به تباهى می‌کشد. در یک مثال ساده ماجراى ملازمت از حق، صعود بر قله‌اى رفیع را می‌ماند که دشوار است اما نتیجه‌اى بس شیرین و مسرت بخش را به دنبال دارد.
حق به معناى قطعى، موجود ثابت، عدل و یقین است و حقیقت به معناى راستى و درستى.
«حَقّ الفَرَسُ»؛ یعنی اسب در دویدن سُم پا را جاى سُم دست گذاشت و کلام مُحقّق به معناى سخن محکم و متقن، و سخن منظم است.[4] «حَقَّ الطَریق»؛ به معناى میانه راه را گرفت در رفتن. «مُحقّ»؛ یعنی درست‌گوى و درست رأى.
و «حاق» به معناى وسط و میانه چیزى است.[5]
حق آن چیزى است که از روى حکمت در جاى خود قرار گیرد و فقط در موارد نیک و خوب به کار رود.[6]
با در نظر گرفتن روایات به این نتیجه می‌رسیم که؛ در میان طریق راه رفتن و راستى و درستى را دنبال نمودن و از روى حکمت چیزى را در جاى خود قرار دادن، معناى حق است. به فرموده امام على(ع): «ملازم حقیقت بودن، اصل و اساس حکمت است».[7]
باز آن‌حضرت می‌فرماید: «دلایل واقعى را فرا گیرید و خود را با برهان و منطق، مجهّز و مسلح سازید و از شبهه و مغالطه کارى بپرهیزید».[8]
امام على(ع) در این سخنان به نحوه اتحاذ روش علمى براى رسیدن به حقایق اشاره می‌کند و آن عبارت است از: روش استدلال و برهان که در آن به اتفاق و اجماع رجال بر قولى و یا مسلم بودن و شهرت آن نزد علما اعتماد نمی‌شود. پس حقیقت، حقیقت است، اعم از این‌که مردم آن‌را بشناسد یا منکر آن باشند. و از لطیف‌ترین بیانات در این زمینه کلام حضرت موسى بن جعفر(ع) است که فرمود: «اى هشام! اگر در دست تو گردویى باشد ولى مردم گمان برند که آن دُرّ گرانبهایى است، هرگز تو را سود و فایده‌اى نخواهد بخشید چون تو خود می‌دانى که آنچه در دست تو است، گردویى ناچیز بیش نیست و نیز اگر در دست تو مرواریدى گرانقدر باشد اما مردم بگویند که آن گردو و چیز کم ارزشى است، به تو زیان و ضررى نخواهد رسید؛ زیرا تو یقین دارى که آن گوهر ارزنده‌اى می‌باشد».[9]
خداى سبحان در قرآن کریم می‌فرماید: «در قیامت شما را با حق وزن می‌کنند».[10]
لذا اگر جانتان و عملتان از حق بهره‌مند بود می‌شود سنگین و اگر از حق بهره نداشت می‌شود سبک. آنها که میزان سنگینى دارند اهل نجات‌اند و آنها که میزانشان سبک است اهل عذاب‌اند، از این‌رو؛ خود را آماده سازید و ببینید کارتان در مسیر حق است یا نه؟ براى حق است یا نه؟ از حق شروع شده است یانه؟
به فرموده امام على(ع): «قبل از این‌که روز محاسبه فرا برسد شما حسابگر خود باشید».[11]
آیا فروختید یا خریدید و آیا در این خرید و فروش زیان دیدید یا نفع بردید؟
باز آن‌حضرت می‌فرماید: «فرق من و عمرو عاص این است که یاد مرگ نمی‌گذارد که من باطل بگویم و فراموشى آخرت نمی‌گذارد که او حق بگوید، او چون آخرت را فراموش کرد، حق نمی‌گوید و من چون به یاد مرگ هستم، یاد مرگ نمی‌گذارد که من به بازیچه سرگرم شوم».[12]
نتیجه این‌که؛ تبعیت از حق و حق‌مدارى در باب اندیشه و نظر مجهز گشتن به سلاح منطق و مزیّن شدن به جامه یقین و دورى از مغالطه کارى و خیال بافى و پرهیز از تبعیت اشخاص به جاى تبعیت از قول حق و درست است. و در باب عمل، محاسبه نفس، بندگى، خدا ترسى و یاد مرگ و قیامت سلوک در طریق حق می‌باشد و مسلماً وقتى حق براى انسان آشکار شد اهل حق، ملازمان و یاران حق و حقیقت‌اند، و به فرموده حضرت امیرالمؤمنین(ع): «حق را که شناختى، اهل حق براى تو آشکار می‌شوند».[13]
منابع براى مطالعه بیشتر:
الف. جوادى آملى، عبدالله، حکمت نظرى و عملى در نهج البلاغه، درس هفتم.
ب. حسینى طهرانى، محمد حسین، نور ملکوت قرآن، جلد اول، بحث سوم.
ج. جوادى آملى، عبدالله، حیات عارفانه امام على(ع)، فصل پنجم.
د. نهج البلاغه، خطبه‌هاى 214، 141، 216، 220، 9، 157، 201 و 91.
هـ. نهج البلاغه، نامه‌هاى 15، 17، 79 و 53.
 

[1]. نهج البلاغه، حکمت 376.
[2]. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 2، ص 157.
[3]. همان، ج 52، ص 184.
[4]. بندر ریگى، محمد، ترجمه فرهنگ منجد الطلاب.
[5]. سیّاح، احمد، فرهنگ جامع.
[6]. عسکرى، ابوهلال، الفروق فى اللغة.
[7]. آمُدى، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الحکم.
[8]. همان.
[9]. حرّانى، حسن، تحف العقول، ص 406، کتابفروشى اسلامیه؛ طباطبایى، سیدمحمد حسین، على و فلسفه الهى، ص 33.
[10]. اعراف، 7.
[11]. نهج البلاغه، خطبه 90.
[12]. همان، خطبه 83؛ جوادى آملى، عبدالله، حکمت نظرى و عملى در نهج البلاغه، ص 109 و 144.
[13]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 1، ص 211.


- لینک کوتاه این مطلب

» اسلام کوئست
تاریخ انتشار:18 بهمن 1395 - 0:55

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد