«ملاک امامت» چیست!؟ وقتی مردم نمی توانند «امام» را انتخاب کنند

(بسم الله الرحمن الرحیم)
مقام امامت در مکتب شیعه یک مقام و منصب الهى است که باید متصدى و مسئول آن را، خدا مشخص سازد. به عبارت دیگر: همان طور که مقام نبوّت، یک مقام و منصب الهى است و باید نبّوت پیامبر را خداوند تعیین نماید و هرگز امکان ندارد فردى از طریق گزینش مردم به مقام نبوّت برسد، همچنین مقام امامت، یک مقام الهى است که هرگز فردى از طریق انتخاب مردم و یا انتخاب اهل حل و عقد و جلسه شورى به مقام امامت نمى رسد.

 «ملاک امامت» چیست!؟ وقتی مردم نمی توانند «امام» را انتخاب کنند

 

اموری که وراثت، انتصاب و انتخاب در آن بی معناست
مردم در برابر پیامبر به دو دسته تقسیم مى شوند: مؤمن و کافر، و هرگز مردم بسان حکومت هاى دموکراتیک برنامه اى ندارند که فردى را براى پیامبرى انتخاب کنند، و یا انتخاب نکنند، بلکه بحث از انتخاب، اتفاق آرا، اکثریت و شورا در این مورد بى معنى است در اینجا مسأله ى شناخت و عدم شناخت، ایمان و انکار، تصدیق و تکذیب مطرح است.

اگر همه مردم جهان در یک انتخابات کاملاً آزاد کسانى مانند«مسیلمه کذاب» را به اتفاق نظر براى نبوت برگزینند، و بر پیامبر اسلام یک رأى هم ندهند، دموکرات ترین و روشنفکرترین لیبرال، نباید براى چنین گزینش و ردى، پشیزى ارزش قایل شود. در این جا مسایلى مانند وراثت، انتصاب(از طریق مقام بشرى)، انتخاب، غلبه و پیروزى کاندیداتورها و... بى معنى است.

«ملاک امامت» واقعیتى است در امام؛
عین این مطلب در امام نیز حکم فرماست؛ امامت و به تعبیر صحیح تر «ملاک امامت» واقعیتى است در امام، همچنان که نبوّت حقیقتى است در پیامبر، و نبوغ واقعیتى است در نابغه، از این جهت باید رفت و نبى و نابغه را شناخت، گاهى مردم راه شناسایى موضوعى را در اختیار دارند و الماس را از سنگهاى قیمتى مى شناسند و آن را از شیشه و الماس تقلبى و بلور و الماس مصنوعى تشخیص مى دهند، ولى گاهى در مردم چنین تشخیصى وجود ندارد، بلکه باید از طریق خدا به مردم معرفى گردد، و هرگز سنت و اشرافیت و انتخابات قلابى و فضیلت تراشیهاى بى مبنا و تعیین رسمى به وسیله عوامل داخلى و خارجى، ملاک نیل به این مقام نیست.

کمى این حقیقت را بیشتر بشکافیم و روشن کنیم که چرا مقام امامت بالاتر و برتر از موضوع انتخاب و گزینش است. اصولاً دو نوع مقام داریم: مقام و منصبى که به وسیله یک عامل خارجى تحقق مى پذیرد، مانند وکالت که از طریق انتخاب و اخذ رأى انجام مى گیرد، همچنان که از طریق نصب یک مقام بالا و برتر صورت مى پذیرد.

مخترع، مکتشف یا قهرمان با انتخاب تعیین نمی شود
نوع دیگر از مقامات داریم که هرگز با انتخاب افراد و نصب مقام برتر صورت نمى پذیرد بعنوان مثال یک نابغه، یک پارسا، یک شاعر، یک نویسنده، یک مخترع یک مکتشف بزرگ و... مقامش انتخابى یا انتصابى نیست یک قهرمان ورزش، نه با انتخاب تعیین مى شود و نه کاندیدا شدن درباره او معناى صحیحى دارد، اگر منصوب بشود یا نشود، برگزیده گردد یا نگردد، نابغه نابغه است و نویسنده نویسنده، ولو هیچ فرد و مقامى به نبوغ او پى نبرد و هیچ فرد و مقامى او را تأیید ننماید.
ابن سینا نابغه فلسفه مشاء و شهاب الدین سهروردى استاد فلسفه اشراق است، سیبویه بزرگ مرد جهان ادب عرب است، محقق حلى استاد فقه شیعه است و... این مقامات و مناصب جزو ذات آنهاست، با تصویب و رأى گیرى حاصل نمى شود، و به اصطلاح فلسفه، از امور «حقیقى و واقعى» است، نه «اعتبارى و جعلى».

نصب الهى وسیله تشخیص مردم است، نه تعیین فرد
اگر در مکتب تشیع مى گویند: امام باید از جانب خدا منصوب گردد، مقصود این است که فردى که شرایط رهبرى در او جمع است، به مردم معرفى شود و در حقیقت، نصب الهى وسیله تشخیص مردم است، نه تعیین فردى براى خلافت؛ زیرا صاحب این مقام در واقع مردد نیست تا معین گردد، بلکه حق با صاحب حق ملازم مى باشد، فقط پرده جهل روى آن را گرفته، آن هم به وسیله وحى آسمانى برطرف مى شود.

اصولاً لفظ «نصب» و انتصاب و... در نظام طاغوتى، در مواردى به کار مى رود که با استبداد و خودسرى، با سلب حریّت و آزادى، با سلب حقوق از دیگران همراه باشد. استعمال این لفظ در مسایل عقیدتى بر اثر «تداعى معانى» مفاهیم غیر صحیحى را همراه دارد. از این جهت به توضیح این قسمت مى پردازیم، تا روشن گردد که انتصابى داریم و انتصابى!

تفاوت امامت در مکتب تشیع و تسنن
انتصاب افراد غیر لایق، در نظام هاى یاد شده، براى اشغال کرسى هاى شورا و سنا، موجب محرومیت لایق ها و شایسته هاست، ولى انتصاب الهى به معناى ارایه طریق براى شناسایى فرد لایق و شایسته است که مى تواند مسئولیت رهبرى امت را در تمام شؤون مادى و معنوى به عهده بگیرد و کاروان بشرى را به کمال مطلوب خود برساند و اگر چنین انتصابى نبود، یعنى فرد لایق و شایسته اى از جانب خدا معین نمى شد، دین تکمیل نمى گشت و دلیل با توجـه به خلایى که با درگذشت رسول گرامى پیش مى آید روشن مى گردد.
یادآور مى شویم که در میان دانشمندان اهل تسنّن، ابن خلدون در مقدمه خود توانسته است که حقیقت و واقعیّت دو مکتب را با عبارت کوتاه منعکس کند.
وى امامت را از نظر اهل تسنن چنین تعریف مى کند: «الإمامة، المصالح العامة التى تفوض إلى نظر الأُمّة ویتعیّن القائم لها بتعیینهم». امامت در نظر اهل تسنن از مصالح همگانى است که به خود امت بستگى دارد هر کس را تعیین کردند او پیشوا خواهد بود».

الإمامة لدى الشعیة: رکن الدین وقاعدة الإسلام ولا یجوز لنبى اغفاله ولا تفویضه إلى الأُمّة،بل یجب علیه تعیین الإمام لهم و یکون معصوماً من الکبائر والصغائر».[1] نزد شیعه امامت، ستون و پایه دین است، بر پیامبر جایز نیست آن را نادیده بگیرد و به امت واگذار کند، بلکه باید امام را تعیین کند و باید ازگناهان کبیره و صغیره مصون باشد».
به عبارت روشن تر امامت و پیشوایى پس از پیامبر اداره وظایف مقام رسالت است و امام، تمام وظایفى را که رسول و پیامبر برعهده دارد، بر عهده مى گیرد {2} تنها تفاوتى که رسول و امام دارند این است که پیامبر پایه گذار دین و طرف وحى الهى و داراى کتاب است و امام منهاى این جهت و یا جهات دیگر، نسخه دوم پیامبر، مبیّن و بیانگر اصول و فروع، حافظ و نگهبان دین از تحریف، مرجع کلیه امور دینى و دنیوى و تعقیب کننده تمام وظایف مقام نبوت به عنوان جانشینى پیامبر است.
در این نظر و دیدکه امامت، ادامه وظایف رسالت مى باشد و امام نسخه دوم پیامبر ـ منهاى نبوّت و نزول وحى آسمانى ـ است، امام باید علاوه بر شرایط گذشته شرط دیگر را نیز دارا باشد: یعنی اعلم امت و آگاه ترین فرد نسبت به اصول و فروع اسلام بوده و علم او از افراد عادى مکتسب نباشد، تا بتواند مبیّن اصول و فروع اسلام و برطرف کننده کلیه نیازهاى علمى و معنوى امت، شود و امت با وجود او به کسى و مقامى نیازمند نشود.
به عبارت دیگر: داشتن آگاهى و اطلاعاتى وسیع تر نسبت به معارف واصول و کلیه فروع و احکام اسلام؛ زیرا بدون چنین علم وسیعى نمى تواند خلایى راکه از رفتن پیامبر در جامعه اسلامى پدید مى آید، پر کند.

----------------------------------------------------------------

  • پی نوشت ها؛
  • 1. مقدمه ابن خلدون، طبع المکتبة التجاریة، مصر، ص 196.
  • 2. از نظر دقیق تر: امامتِ پس ازپیامبر، ادامه مقام امامتِ پیامبر گرامى است و با درگذشت پیامبر اسلام، نبوّت و رسالت پایان پذیرفت ولى امامت او، به وسیله امامان بعدى ادامه داشت. اگر گاهى گفته مى شود: «امامت» ادامه وظایف «رسالت» است یک نوع «مسامحه» است، در حقیقت «امامت» امام، پس از درگذشت رسول گرامى، ادامه «امامت» پیامبر گرامى مى باشد و رسول اکرم صل الله علیه وآله وسلم علاوه بر مقام «نبوّت» و «رسالت» داراى مقام «امامت» بود مانند «ابراهیم خلیل علیه السلام».
  • منبع:منشور جاوید، آیت الله جعفر سبحانی، ج5، ص 110 ـ 114

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:17 شهریور 1392 - 11:45

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد