(بسم الله الرحمن الرحیم)
سریال «سرگذشت ندیمه» The Handmaid’s Tale که بر اساس رمانی به همین نام مربوط به سال 1985 نوشته مارگارت اتوود Margaret Atwood نویسنده کانادایی ساخته شده، سریال تلویزیونی آمریکایی ساخته بروس میلر Bruce Miller و ارائهای از شبکه اینترنتی هولو Hulu می باشد. فصل اول آنکه پخشش از آوریل ۲۰۱۷ شروع شد شامل ۱۰ اپیزود بود و پخش فصل دوم آن در آوریل ۲۰۱۸ شروع خواهد شد و شامل ۱۳ اپیزود خواهد بود. این مجموعهی بسیار پر افتخار، موفق به کسب 13 نامزدی و 8 جایزه از جشنوارهی امی سال ۲۰۱۷ و 3 نامزدی و 2 جایزه از گلدن گلوب 2018 شده و جوایز متفرقه زیادی نیز به آن تعلق گرفته است.
با توجه به جوایز زیادی که یکی پس از دیگری به این سریال تعلق می گرفت و تِم فمنیستی آن که تمِ سال هست و در فیلم های امسال جشنواره ها فراگیر بود (به طور شاخص می توان به فیلم های اسکاری The Shape of Water ,Lady bird ,Three Billboards Outside Ebbing, Missouri و I, Tonya اشاره کرد) و علیرغم صحبت های کاربرانی که از ریتم کند داستان کمی شاکی بودند، شروع به تماشای سریال کردم.
چکیده داستان را شاید بتوان در چند جمله تعریف کرد! ما اتفاقات و تحرکات کوچکی را که می شنیدیم، جدی نگرفتیم و دیدیم که یک دفعه حکومت عوض شد و دیکتاتوری مذهبی کشور را فرا گرفت، الان به شدت پشیمانیم که چرا همان موقع نفهمیدیم چه اتفاقی دارد می افتد و جلویش نهایستادیم، حال وقت قیام زنان است!!
از ابتدای شروع سریال، جالبترین موضوع برایم این بود که دیالوگ ها، فضای حاکم بر اثر و نمادهای مختلفی که وجود داشت من را به یاد تصویر رسانه ای شدیدا سیاهی که غرب همیشه از کشور مذهبی مثل ایران سعی داشته نمایش دهد، می انداخت. تصور می کردم این اثر و حکومت مذهبی تمامیتخواهش به گونه ای به حکومت مذهبی آرمانی پساآخرالزمانی ای مثل حکومت مهدوی یا آنچه می توان به حکومت حضرت مسیح پس از بازگشتش تصور کرد رجوع می کند و به نوعی داستان خود را طبق رسم متداول داستان نویسی که به دیرین گونه ها و گونه های واقعی موجود در جهان برای الگو گرفتن ارجاع می دهند، از آنها وام گرفته است. اما سعی داشته به سیاه ترین شکل ممکن با کم و زیاد کردن و وارونه نشان دادن المان هایی، این فضا را مطابق میل خودش بازسازی کند. در واقع این سریال علاوه بر هدف قرار دادن مذهب و کشورهای مذهبی (اسلامی) امروز به نوعی تشکیل هر حکومت آرمانی مذهبی در آینده را نیز سیاه جلوه می دهد. یک موردی که در قسمت های پایانی تر به نظرم آمد این بود که سعی شده فضای تاریک و خفقان آور داستان کمی تلطیف شود، شاید در جهت حداکثری نگاه داشتن دیدِ اعتراضی به چنین حکومت هایی حتی اگر نتوان در دنیای امروز با کار رسانه ای، به سیاه ترین شکل ممکن آنها را نشان داد!
تصویر پوستر اصلی سریال
دو نکته خیلی مهم را می توان با توجه به این اثر توضیح داد:
نکته مهم اول: سیستم کار رسانه های غرب (به عبارتی یهودیان، با توجه به اینکه اساسا رسانه در جهان توسط مالکان یهودی اداره می شوند! که خودش جداگانه جای بحث دارد) طی سالیان دراز به بلوغ رسیده اند و امروز خیلی نظام مند، هماهنگ و عالی جلو می روند. به این شکل که تئوری ها و دکترین های خود را توسط برترین و نخبه ترین نویسنده ها در عالی ترین شکل هنری به رشته تحریر در می آورند و علاوه بر حمایت رسانه ای شدید در جهت فروش بالای کتاب های نوشته شده، با آوردن آنها به مدیوم سینما و سریال های تلویزیونی، تاثیر و کار رسانه ای برای آنها را تکمیل می کنند. جشنواره ها و پروپاگاندای خبری هم در بهترین شکل در کنار معروف تر شدن این آثارِ استراتژیک نقش ایفا می کنند. و این چرخهی کامل هست که توانسته چنین قدرتی ایجاد کند که ذهن اکثر مردم را کم و زیاد به غرب و سیاست هایش گرایش دهد.
نکته مهم دوم: اساسا غرب حکومت لیبرال دموکراسی در حال فروپاشیِ! (این را از این جهت عرض می کنم که در سال های اخیر کتاب های زیادی در این باره به چاپ رسیده و به بحثی جدی در بین اندیشمندان غربی تبدیل شده. و به نوعی با انتخاب یک رئیس جمهور ضد سیستم، نشانه های این اتفاق هر بار خود را بیشتر نمایان می کند) خود را با تمام نواقصش بهترین نسخه ممکن می داند و در تولیدات رسانه ای خود نیز هر گونه فردی که برای تغییر وضعیت موجود ظهور کند و یا هر طرح و مدل جایگزینی که مطرح شود را سیاه و کثیف به تصویر می کشد (در فیلم های بلاک باستری ابر قهرمانی که روز به روز بیشتر می شوند و همچنین پویانمایی های تولید شده که شاید بتوان بطور شاخص انیمیشن زوتوپیا و Up را نام برد این امر خیلی واضح قابل رویت هست)
ظاهراً تشابه زیادی در اینگونه فیلمهای آخرالزمانی دیده میشود و همگی به بشر امروزی القا میکنند شما زمانی حسرت زندگی این روزهای خود را میخورید و قدر جهان کنونی خود را بدانید. اگر بهدقت به این مفهوم بنگریم هرگونه تلاش و آرزو برای دنیایی بهتر به چالش کشیده شده و عاقبت آن تاریک به نمایش در میآید.
برخی از نمادها و مفاهیمی که در سریال وجود دارند و راهنما و جهت دهنده (چه مستقیم و غیر مستقیم) برای ذهن ببینده می باشند را سعی می کنم لیست کنم:
– حکومتی به شدت مذهبی و ضد مدرنیستی که دستاوردهای غرب (از جمله آزادی های افسارگسیخته جنسی) را زیر پا می گذارد. تمام دیالوگ ها و حتی قوانین و رفتارهای مردم بر اساس کتاب مقدس می باشد (در حدی که میتوان آن را با حکومت های آرمانی الهی پس از ظهور حضرت عیسی در مسیحیت یا در اسلام و یهودیت مقایسه کرد!)
– زنان جامعه، پوشیده و نسبتا تا حد زیادی پوشش شبیه آنچه مربوط به ادیان الهی هست را دارا می باشند.
– همجنسگراها مجازات (اعدام) می شوند (حتی از تیر چراغ برق و با استفاده از جرثقیل شبیه آنچیزی که به انقلاب اسلامی نسبت می دهند و در فیلم هایی مثل آرگو می توانید این را به وضوح ببینید) و شبیه سازی مراسمی مثل سنگسار برای مجازات افراد خاطی از قوانین الهی.
در توضیحی که در قسمت اول سریال داده می شود، با گذاشتن کلاه بر سر هر فرد اعدامی، دلیل اجرای این حکم را نشان می دهند و جالب است در صحنه ای گذرا در قسمت دوم و بطور مشخص و با منظور، فردی که نماد ستاره داوود صهیون را روی کلاهش دارد به دارکشیده شده است!
– تشویق (اجبار) به دوری از فاحشگی و همجنسبازی و به جای آن فراخوانده شدن به فرزندآوری.
– قطع کردن دست به عنوان مجازات، که با مجازاتی که در اسلام مطرح هست مشابهت دارد.
– اشاره به ازدواج موقت! (concubine) و در ادامه از اینکه این موضوع با آموزه های آنها مطابقت دارد نام برده می شود! در اینجا به نوعی شاید از مفهوم ازدواج با کنیزان یا رفتار با زنان بیوه در جنگ ها، آنچنان که در اسلام هست نیز الگو گرفته شده باشد.
– کشت گیاهان بصورت ارگانیک و دوری از تراریخته
– اشاره به دستگیری دانشمندان و به نوعی قبول نداشتن علوم آکادمیک غربی!
– اشاره زیاد به حملات تروریست ها و اینکه بعد از آن هست که حکومت شدیدا مذهبی حاکم می شود که زن ها را از مالکیت کنار می گذارد و فمنیسم را قبول ندارد!
– اشاره به اینکه چیزی در وجود برخی از مردم (اشاره به یک همجنسگرا) هست که نمیتوانن از آنها بگیرند و آخر سر، کار خود را انجام می دهند. (به نوعی قهرمان جلوه دادن همجنسگرایان و دیگر انحرافات جنسی در کنار ایجاد حس ترحم برای آنان، تم اصلی هست که امروزه توسط هالیوود به شدت عرضه می شود. برای مثال شاید در آثار خواهران! واچووسکی مثل ابر اطلس یا سریال Sense8 این نقش منجی گونه دگرباش ها، خیلی واضح تر قابل مشاهده باشد. متاسفانه امروزه تبلیغ همجنسگرایی به حدی رسیده که در اکثر سریال ها و در بسیاری از فیلم ها مشاهده می شود. فراموش نکنیم امسال سالی بود که فیلم های نامزد اسکار دارای تبلیغ برای همجنسگرایان، از نظر تعداد رکورد تمام دوران ها را شکستند!)
– نوع رفتار کشورهای غربی با پناهنده ها در واقعیت امروز جهان با آن چیزی که از پناهنده های سوری و بقیه کشورهای درگیر با تروریسم سراغ داریم به بدترین شکل ممکن می باشد ولی در قسمت نهایی در یک حالت متناقض می بینید که دولت کانادا به بهترین شکل ممکن از یک پناهنده استقبال می کند و آن را تحویل می گیرد!
– اشاره به اینکه اسم گروهی که میخواهند حاکم شوند “پسران یعقوب Son of Jacob” هست، و استفاده از نماد چشم و استفاده زیاد در دیالوگ ها بطوریکه همه چیز را زیرنظر چشم می دانند (under his eye) اینها را شاید در کنار نمایش نماد ستاره صهیون روی کلاه فرد اعدامی، بتوان جنبه دیگری از داستان دانست!!
نمادهای اصلی پرچم و حکومت گیلیاد
در نهایت باید بدانیم که این سریال سفارشی و جوایزی که ثابت شده تا جای ممکن به دلایل سیاسی اهدا می شوند، به زعم بنده (دقت شود همانطور که همیشه گفته ام این قسمت ها برداشت های شخصی بنده می باشد) با حوادث دومینووار ایران مثل تظاهرات به سمت اغتشاش گراییده اخیر یا قضیه دروایش نعمت الهی و تشویق زنان جامعه به قیام که هر چند ریشه های داخلی پر رنگی دارد و فساد و عملکرد ضعیف مسئولین در این سالها به نوعی در آن دخیل است ولی ریشه های محرک بیرونی اش خیلی مشهود و روشن می باشد و با کار رسانه ای شدید غربی جلو رفته است و با تکرار هر چند مدت یکبار ایران را در سیکل تنش زایی قرار می دهد، بی ارتباط نبوده و ساخته شدن این سریال در این زمان خاص شاید (فقط شاید!) قسمتی از پازل کار رسانه ای این ماجرا و دستگاه رسانه ای یکپارچه غرب باشد. بویژه اگر بدانیم که توجه ویژه جشنواره های معروف اروپایی و آمریکایی آن هم به شکلی عجیب پشت سر این سریال بوده و اینکه گذشته این جشنواره ها نشان می دهد که چقدر به موقع نقش سیاسی خود را ایفا می کنند! در واقع این سریال به خوبی می تواند برای خبرگزاری های غربی و انتشار اخبار دروغ و یا اغراق شده شان همراهی اذهان عمومی را به ارمغان بیاورد!
اگر خدا بخواهد سعی می کنم در آینده آثار دیستوپیایی که در چند سال اخیر ساخته شده را نیز در حد توان تحلیل کنم و با کمک شما دقیق تر این جریانی که در چند سال اخیر خیلی پر رنگ دنبال می شود را بهتر بشناسیم، آثاری که فعلا به ذهنم میرسد چهارگانه Hunger Games، سه گانه Maze Runner و چهارگانه Divergent می باشند، شما هم اگر اثر دیگری یا نکاتی در این راستا به ذهنتان می رسد برایم بنویسید.
برخی از کامنتهای نوشته شده در وبسایتهای دیگر:
اسماعیل
شما مذهبیون ذهنتون واقعا خرابه. به نظرم قضیه ایران خیلی تو بورس بود و اینم یک حکومت مذهبی و قیام علیه اونو نشون میده برای همین هم اینقدر جایزه گرفته و طبیعی هم هست و اصلا چیز بزرگی نیست، مثل جایزه های فیلم های فمنیستی و زنانه امسال به خاطر جنبش metoo و یا یکسری مذهبیون با توهم نوشته بودن که جایزه های اسکار امسال بدون استثنا همه ته مایه انتقام و جنگ طلبی داشتن و باید منتظر حرکت های نظامی آمریکا تو سال اخیر باشیم، این یکی ولی خیلی خنده دار بود دیگه
Persian Leopard (زومجی)
The Good Guy (زومجی)
چقدر این سریال شبیه به جامعه خودمون بود . یعنی قشنگ میشه تک تک جزئیات اون رو به روند رفتاری جامعه و حقوق مدنی/شهروندی و قوانین داخلی نسبت داد . البته بهتره از گفتن نسبت دادن خودداری بشه و باید گفت بطور دقیق همون چیزی است که در واقعیت شاهدش هستیم . البته شاید یک سری جزئیات کوچک باشن که فرق داشته باشن ولی مفهوم کلی و اصلی بسیار شبیه به هم هستن.
farah (زومجی)
تشکر میکنم از نقد بسیار عالی شما ازین سریال
راستش من اینقدر دیدن سریال واسم سخت بود که مجبور بودم وسط بعضی قسمتها فیلم رو متوقف میکردم و بلند میشدم و قدم میزدم تا اروم بشم .شاید چون من هم خانم هستم برای من دیدن این سریال باتوجه به مشابهت وحشتناکش با جامعه ام بیشتر از حد معمول سخت بود
Iran and Gilead: Two Late-Twentieth-Century Monotheocracies, as Seen Through Diaries
بعد نوشتن متن اولیه برای این سریال در جوستجوهای بعدی به جمله بالا در نسخه اصلی کتاب رسیدم و درستی تحلیلم بیشتر از پیش برایم اطمینان شد، مثل اینکه هدف اصلی از نوشته شدن این رمان، انقلاب و حکومت اسلامی ایران بوده است و احتمالا ساخته شدن سریالی بر اساس آن در این زمانِ به خصوص هم قدم بعدی در این راستا بوده است. البته این را بگویم که مسلما این سریال وسعت بیشتری را در نظر گرفته و تقریبا تمام کشورهای اسلامی (بطور عام تر مذهبی) را به نوعی هدف قرار داده است و در کنار آن ذهنیتی ایجاد کرده که هر نوع حکومت دینی آرمانی برای مخاطب سیاه جلوه کند.
تعریف غرب از فمنیسم، تعریفی تاسف بار است که ظاهری زیبا ولی عمقی سیاه و کثیف دارد!
رشد فزاینده و عجیب آمار تجاوز و خشونت علیه زنان در غرب و تضعیف امنیت زنان در جامعه (با توجه به آمارهای سازمان ملل)، در اصل ناشی از ذات این تمدن لیبرال و نسخه ای است که برای جهان میپیچد. اما غول رسانه ای غرب (در صدر آن هالیوود) با چنان قدرتی هیپونیزتم کننده مسائل حاشیه ای را برای مردم برجسته می کند که کسی به اینکه شاید مشکل خیلی ریشه ای تر است فکرش هم خطور نکند یا اگر اینچنین شود هیچ نسخه جایگزینی موجود نباشد، توجه شود که این دستگاه رسانه ای بیشتر از هر چیزی نسخه های جایگزین را قبلا خفه کرده و به سیاه ترین شکل ممکن نمایش داده است تا حتی افرادی که دنبال نسخه جایگزین می گردند نیز دوباره در گرداب رسانه ها غرق شوند. غرب هیچ وقت به ریشه ها نمی پردازد، مثلا برای رشد هرچه بیشتر صنعت پورن تلاش می کند و قاچاق به شدت بالا و تاسف بار دختران جوان و خودکشی های زیادی که در این صنعت رخ می دهد را نادیده می گیرد، سلامت روانی انسان های حاضر در این صنعت و مردم سراسر جهان که تحت تاثیر آن در حال نابودی است را نادیده می گیرد و زمین بازی را با بازوی سحرآمیز رسانه ای خود عوض می کند تا کسی به ریشه ها نپردازد . . .
بنا به کمبود وقت و طولانی شدن این مقاله، اگر خدا بخواهد در آینده در مقاله ای جدید و مفصل، فمنیسم را زیر ذره بین خواهیم برد ولی در حال حاضر توصیه می کنم مستند انقلاب جنسی 1 و 2 که اخیرا منتشر شده را خریداری کرده و ببینید و همچنین می توانید در ادامه به مقاله خیلی خوبی که در این باره قبلا در سایت قرار گرفته نگاهی بیندازید.
بازیگران و کاراکترهای اصلی سریال:
ـ الیزابت ماس Elisabeth Moss در نقش جون آزبرن/ آفرد، یک زن که هنگام تلاش برای فرار از کشور به همراه همسر و دخترش بازداشت شده و حالا تبدیل به یک ندیمه شده.ـ جوزف فاینز Joseph Fiennes در نقش فرمانده فرد واترفورد، یک مقام عالیرتبه دولتی و ارباب آفرد. هم او و هم همسرش نقش مهمی در تشکیل گیلاد ایفا کردند.
ـ ایوان استراهوفسکی Yvonne Strahovski در نقش سرنا جوی واترفورد همسر فرد که قبلاً یک فعال فرهنگی بوده.
ـ الکسیس بلدل Alexis Bledel در نقش امیلی/ آفگلن یک ندیمه و دوست و همراهِ خرید آفرد، او قبلاً استاد دانشگاه در رشته زیستشناسی سلولی بوده و همسر و یک پسر داشته.
ـ مدلین بروئر Madeline Brewer در نقش جینین/ آفوارن یک ندیمه که همزمان با آفرد وارد رِد سنتر برای آموزش میشود و با آفرد دوست میشود. به دلیل ناسازگاری چشم راست او را بهعنوان تنبیه تخلیه میکنند و او از لحاظ ذهنی ناپایدار میشود.
ـ آن داود Ann Dowd در نقش آنت لیدیا، زنی که مسئول نظارت بر آموزش ندیمههاست. او خشن و بیرحم است و ندیمهها را با مجازات بدنی سخت تنبیه میکند در عین حال برای ندیمهها اهمیت قائل است و عمیقاً به مأموریت آنها و آموزههای گیلاد معتقد است.ـ او تی فگبنل OT Fagbenle در نقش لوک بانکل، همسرِ جون (آفرد) پیش از ظهور گیلاد. چون جون همسر دوم او بوده طبق قانون گیلاد ازدواج آنها باطل محسوب شده و دختر آنها نیز نامشروع محسوب میشود. ابتدا جون تصور میکند که او کشته شده است اما بعدها معلوم میشود که او موفق به فرار به کانادا شده است.
ـ مکس مینگلا Max Minghella در نقش نیک بلین، راننده فرمانده واترفورد. او به آفرد علاقه دارد و بین آن دو رابطه عاطفی برقرار میشود. در نهایت معلوم میشود که او یک “چشم ” است (جاسوس گیلاد).
ـ سمیرا وایلی Samira Wiley در نقش مویرا، بهترین دوست جون از زمان کالج، او پیش از ورود آفرد در رِد سنتر بوده ولی پیش از فرستاده شدن پیش یک ارباب موفق به فرار میشود اما دوباره دستگیر شده و تبدیل به یک جِزبِل (فاحشه) با نام روبی میشود.
ـ آماندا بروگل Amanda Brugel در نقش ریتا، یک مارتا (خدمتکار) در خانه واترفورد. او زمانی یک پسر داشته که در سن ۱۹ سالگی در جنگ داخلی کشته میشود.
تفاوت سریال با کتاب:
سریال «سرگذشت ندیمه» بسیار به کتاب اصلی وفادار بوده اما تفاوتهای نیز با آن دارد. یکی از جزئیات اصلی که در سریال تغییر کرده این است تمام ایدئولوژی نژادی گیلاد علیه غیر سفید پوستان که در کتاب بود را حذف کرده. در کتاب، زنان سیاه پوست و دورگه بهعنوان ندیمه به خدمت گرفته نمیشوند؛ در بهترین حالت از آنها بهعنوان مارتا استفاده میشود و در اکثر اوقات آنها را به کلونیها فرستاده میشوند تا در حین کار بمیرند؛ اما در سریال ندیمههای سیاه پوست نیز دیده میشود.
یکی دیگر از تفاوتهای سریال با کتاب این است که در کتاب هرگز اشارهای به نام اصلی آفرد نمیشود اما در سریال نام اصلی او در انتهای اپیزود اول مشخص میشود. از دیگر تفاوتها سرنوشت همسر و فرزند آفرد است که در کتاب مشخص نیست. دربخش مدرنیزه کردن سریال نسبت به کتاب٬ ندیمهها گشوارههای با فرستنده جی پی اس دارند که برای ردگیری آنها استفاده میشوند. این چیزی است که درداستان کتاب که در سال ۱۹۸۵ نوشته شده وجود ندارد.
در نهایت خلاصه ای از داستان آمده در کتاب را می توانید در زیر بخوانید:
فضای داستان
داستان در شهر کمبریج در ماساچوست ایالات متحدهٔ آمریکا رخ میدهد. پس از ترور رئیسجمهور آمریکا با گلوله و به رگبار بستن همهٔ اعضای کنگره ایالات متحده، نسبت دادن آن به اسلامگرایان تندرو و اعلام وضعیت فوقالعاده، انقلابی در کشور رخ میدهد، قانون اساسی لغو شده و حکومتی تمامیتخواه مسیحی به نام جمهوری گیلاد تشکیل میشود. در این حکومت جدید آزادیهای فردی اکثر شهروندان پایمال میشود و همهٔ ادیان به جز دین رسمی کشور، ازدواج مجدد، طلاق، سقط جنین، همجنسگرایی غیرقانونی اعلام میشود. متخلفان مذهبی و سیاسی اگر بخت یارشان باشد به مناطق سمی و خطرناک که کولونی نامیده میشوند فرستاده میشوند، وگرنه در بیشتر موارد با طناب دار اعدام شده و به «دیوار» (ظاهراً دیوار دانشگاه کمبریج) آویخته میشوند تا مایهٔ عبرت بقیه باشند.
در سرزمین گیلاد بیشتر مردم به دلایلی که در مؤخزهٔ داستان میآید عقیم هستند، این مسئله بابت فجایع زیستمحیطی است که بعضی نواحی کشور را غیرقابل سکونت کرده و احتمالاً به حوادثی در نیروگاههای هستهای و پایگاههای دفع مواد سمی مرتبط است. به همین خاطر زنان بارور که ازدواج نکردهاند یا ازدواجشان مورد قبول حکومت نیست، به عنوان «ندیمه» در اختیار خانوادههای تراز اول قرار میگیرند تا شاید برای آنها بچهای بیاورند. زنان مجرد عقیم تبعید میشوند. طبق تعبیر حکومت، عقیم بودن مردان ممکن نیست و این مشکل تنها از جانب زنان ممکن است پیش بیاید.
سرویس امنیتی مخوف
فضای جمهوری گیلاد رعبآور و پرتنش است، از آنجا که همه از مأموران مخفی حکومت در هراسند. هر لحظه ممکن است کسی نشانهای مبنی بر بیاعتقادی یکی از شهروندان به اصول و حقانیت حاکمیت گیلاد ببیند، و ـ از روی اعتقادات شخصی به این اصول یا در اکثر موارد برای خوشخدمتی و به دست آوردن امتیازی که شاید آیندهٔ سیاه او را به تعویق بیندازد ـ به سرویس امنیتی-جاسوسی حکومت که چشمان خدا (Eyes of God) نام دارد گزارش کند. این سرویس امنیتی که گسترشی از سازمان سیا است تقریباً اجازهٔ انجام هر کاری را دارد، با اتوموبیلهای سیاهرنگ با شیشههای دودی و چراغ گردان هر کسی را که بخواهد بازداشت میکند و مورد شکنجه قرار میدهد. اعضای بلندپایهٔ حکومت هم با این که معمولاً خود یکی از این چشمان خدا هستند، از آسیب آنها مصون نیستند و نمیتوانند اعمال آنان را زیر سؤال ببرند.
طبقهبندی اجتماعی زنان
یکی از وجوه برجستهٔ حکومت جمهوری گیلاد، تبعیض جنسی شدید در مورد زنان است. حکومت گیلاد با تفسیر انجیل به نفع خود، نظامی تمامیتخواه ایجاد کرده که در آن زنان به این طبقات اجتماعی تقسیم میشوند:
همسران (Wives): زنان فرماندهها هستند که طبقهٔ حاکم جمهوری گیلاد را تشکیل میدهند. لباس همسران آبی است.
دختران (Daughters): دختران طبیعی یا به فرزندی پذیرفته شدهٔ فرماندهان هستند. تا زمان ازدواج (که خیلی زود و حدود ۱۴ سالگی صورت میگیرد) لباس سفید میپوشند.
خالهها (Aunts): مسئول آموزش و نظارت بر ندیمهها هستند، و نسبت به بقیه زنان کمی اختیار عمل دارند. لباس آنها قهوهای است.
ندیمهها (Handmaids): زنان باروری هستند که وظیفهشان تولید بچه برای همسران است. نقش ندیمهها بر اساس داستان زنان یعقوب در سفر پیدایش است که چون خود نمیتوانستند برای او فرزندی بیاورند، ندیمههایشان را وادار کردند با شوهرشان نزدیکی کند و از هنگام زایمان بچهٔ آنها را تصاحب کرده و فرزند خود خواندند. این زنان به هر فرماندهای که تعلق میگیرند، نام او به آنها تعلق میگیرد. مانند آفرد Offred (آف فرد Of fred متعلق به فرد) که به فرمانده فرد تعلق دارد. رنگ لباس ندیمهها قرمز است.
مارتاها (Marthas): زنان نابارور مسنتری هستند که انجام کارهای خانگی طبقهٔ حاکم را به عهده دارند لباس مارتاها سبز است.
همسران ارزان (Econowives): زنانی هستند که با مردانی از طبقهٔ نازلتر ازدواج کردهاند و وظایف مختلف زنان یعنی همسری، انجام وظایف خانهداری و آوردن بچه را به عهده دارند. لباس آنها هم راهراه آبی، قرمز و سبز است.
وضعیت جامعه تو این سریال برای ما ایرانی ها خیلی هم غریب نیست!