پیام عفاف و اخلاق در ادیان ابراهیمی / بررسی عفاف در دین یهود و مسیحیت

(بسم الله الرحمن الرحیم)


اشاره:


عفّت و تمايل به پوشيدگي، از اموري است که خداوند تبارک و تعالي در نهاد و سرشت انسان به وديعه نهاده و فطرت او را به اين گوهر متعالي زينت بخشيده است. از آنجايي که سلامت فردي و اجتماعي انسان و تعالي و کمال معنوي او وابسته به اين حقيقت زيبا و نوراني است، در ميان اديان و مذاهب مختلف و به ويژه در دو دين مسيحيت و يهوديت، تأکيد فراواني بر پوشيدگي و عفاف شده است. اين سير فکري- عملي تا ابتداي دوران مدرن و شروع مدرنيته همچنان ساري و جاري بود، اما متأسفانه با روي کار آمدن تفکر سکولاريزم- تفکري که در آن انسان علقه اي با امور معنوي، ديني و مذهبي ندارد و همه نيازهاي خود را از علوم تجربي، عالم ماده و عقل خودْبنياد تأمين مي کند- و با زوال باورها و انديشه هاي ديني و تبديل انسان به موجودي مادي و زميني و با کنار گذاردن ملاحظات اعتقادي- ديني؛ ناگهان سيلي از بي عفّتي و هرزگي تمام دنياي معاصر را فرا گرفت و انسان هاي بي شماري را در کام هلاکت فرو برد.



اين نوشتار برآن است که با بررسي عفّت در يهود، مسيحيت و دنياي مدرن، گامي را در شناخت هرچه بهتر اين مقوله بردارد.


عفّت؛ گوهري انساني


بنابر گواهي تاريخ و اقرار اسناد تاريخي، مسئله عفاف، پوشيدگي و خويشتن داري؛ در اكثر قريب به اتفاق تمدن ها و آيين هاي جهان، ارزشي قطعي و هنجاري عادي بوده و با توجه به فراز و نشيب هايي که در مقابل خود با آنها مواجه بوده، در هيچ برهه اي از تاريخ و تمدن انساني به طور کامل کنار گذاشته نشده و در تمامي دوران به عنوان امري فطري و انساني مورد قبول و توجه همگان بوده است. از اين ميان متون مقدس دو آيين يهوديت و مسيحيت، با وجود بهره اندکي که از حقيقت وحياني و الهي برده اند، در جاي جاي تعاليم خود، بر مسئله حجاب و عفاف تأکيد کرده و بي عفّتي و بي حجابي را امري زشت و ناپسند مي دانند.


عفّت در آيين يهود


در کتاب «عهد عتيق» که کتاب مقدس يهود است و يهوديان آن را کتاب آسماني و الهي خود مي دانند و در واقع مبناي شريعت دين يهود بر آن استوار است، در آيات و فقره هاي فراوان، سخن از حجاب، عفاف و دوري از خودنمايي و هرزگي به ميان آمده است که در اين جا به طور کوتاه به چند مورد از آنها اشاره مي شود.


روبند، روسري و چادر در تورات


1- در کتاب « اشعياء نبي » که از کتاب هاي عهد عتيق و مورد قبول يهوديان است در قسمتي که سقوط بابل را مطرح مي کند، مي نويسد:


«خداوند مي گويد: اي بابل! از تخت خود به زير بيا و بر خاک بنشين، زيرا دوران عظمت تو به سر آمده است. تو زماني مانند يک شاهزاده باکره، لطيف و نازنين بودي، اما اينک برده اي بيش نيستي، دستاس را بگير و گندم را آرد کن، روبندت را بردار، دامنت را بالا بزن تا از نهر عبور کني [احتمالا اشاره اي است به تبعيد شدن بابلي ها] تو عريان و رسوا خواهي شد. من از تو انتقام خواهم گرفت و به تو رحم نخواهم کرد». (کتاب اشعياء نبي،47: 1-3)


در اين عبارت از کتاب مقدس مي بينيم که اهالي بابل را به شاهزاده اي زيبا، با کرامت، عفيف و باکره تشبيه مي کند، ولي بعد از آن که دوران باشکوهشان به پايان مي رسد، آنها را به برده اي تشبيه مي کند که بايد به کار و خدمت (دستاس به دست گرفتن و آرد کردن گندم) بپردازد و ديگر از هيچ عزّت و احترامي برخوردار نيست و بعد از اين سقوط و نزول است که مي گويد: «روبندت را بردار»؛ يعني چون تو ديگر از طبقات پايين و نازل اجتماع محسوب مي شوي و داراي احترام نيستي، ديگر لازم نيست خود را بپوشاني، چون پوشيدگي و حجاب براي کسي است که در اجتماع داراي شخصيت و احترام است.


2- در کتاب «غزل هاي سليمان» يا «غزل غزل هاي سليمان» که گمان آنها بر اين است که اين کتاب را سليمان نبي نوشته است و در آن اشعار عاشقانه اي به شکل سرود از زبان عاشق و معشوق در وصف يکديگر سروده شده است، مي آورد:


«تو چه زيبايي، اي محبوب من! چشمانت از پشت روبند به زيبايي و لطافت کبوتران است. گيسوان تو مانند گلة بزهاست که از کوه جلعاد سرازير مي شوند... لبانت سرخ و دهانت زيباست. گونه هايت از پشت روبند همانند دو نيمه انار است». (غزل غزل هاي سليمان، 4: 1-3)


3- در اوايل تورات ، در «سِفْر پيدايش» و در مورد ماجراي «يهودا» و عروسش «تامار» مي نويسد:


«به تامار خبر دادند که پدر شوهرش براي چيدن پشم گوسفندان به طرف «تمنه» حرکت کرده است. تامار لباس بيوگي خود را از تن درآورد و براي اين که شناخته نشود، چادري بر سر انداخت، دم دروازه «عينام» سر راه تمنه نشست...». (سِفْر پيدايش،38: 13-14)


4- کتاب مقدس يهود در جايي ديگر روبند، روسري و چادر را جزء زينت هاي زن مي داند و تلويحاً آنها را نوعي نعمت براي او به شمار مي آورد و يکي از عذاب هاي الهي را از دست دادن زيورآلات و اشياء زينتي از جمله روبند، روسري و چادر مي شمارد و مي گويد:


«خداوند همه زينت آلاتشان را از ايشان خواهد گرفت؛ گوشواره ها، النگوها، روبندها،... روسري ها و چادرها». (کتاب اشعياء نبي،3: 18-19و21)


5- در عهد عتيق آمده است: روزي ابراهيم به ناظر خانه خود که رييس نوکرانش بود، گفت: «دستت را زير ران من بگذار و به خداوند خداي آسمان و زمين قسم بخور که نگذاري پسرم با يکي از دختران کنعاني اين جا ازدواج کند. به زادگاهم نزد خويشاوندانم برو و در آن جا براي اسحاق، همسري انتخاب کن». (سِفْر پيدايش، 24: 2-4) او نيز قسم خورد و به سمت شمال بين النهرين رهسپار شد و وقتي به مقصد رسيد، شترها را در خارج از شهر در کنار چاه آبي خوابانيد. نزديک غروب که زنان براي کشيدن آب به سر چاه مي آمدند، او چنين دعا کرد: اي خداوند! خداي سرور من ابراهيم! التماس مي کنم نسبت به سرورم لطف فرموده، مرا ياري دهي تا خواسته او را برآورم. اينک من در کنار اين چاه ايستاده ام و دختران شهر براي بردن آب مي آيند. من به يکي از آنان خواهم گفت: «سبوي خود را پايين بياور تا آب بنوشم». اگر آن دختر بگويد: «بنوش و من شترانت را سيراب خواهم کرد»، آنگاه خواهم دانست که او همان دختري است که تو براي اسحاق در نظر گرفته اي». (سِفْر پيدايش،24: 11-14) و بعد دختري به نام «ربكا» را ديد که با سبويي سر رسيد و همان طور که از خدا خواسته بود، آن دختر انجام داد...


ناظر براي اسحاق از او خواستگاري کرد و فرداي آن روز به همراه ربکا و دايه اش به سوي «بئر لحي رُئي» حرکت کردند... «پس ربکا و کنيزانش بر شتران سوار شده، همراه خادم ابراهيم رفتند. در اين هنگام اسحاق که در سرزمين «نِگِب» سکونت داشت، به «بئر لحي رُئي» بازگشته بود. يک روز عصر هنگامي که در صحرا قدم مي زد و غرق انديشه بود، سر خود را بلند کرده، ديد که اينک شتران مي آيند. ربکا با ديدن اسحاق به شتاب از شتر پياده شد و از خادم پرسيد: آن مردي که از صحرا به استقبال ما مي آيد کيست ؟


وي پاسخ داد: اسحاق پسر سرور من است. با شنيدن اين سخن، ربکا با روبند خود صورتش را پوشانيد... اسحاق، ربکا را به داخل خيمه مادر خود آورد و او را به زني گرفت».(سِفْر پيدايش،24: 61-67)


نپوشيدن لباس جنس مخالف


عفّت در آيين يهود تا به آن جايي پيش رفته است که در اين مسلک از تشبّه زن به مرد و مرد به زن به شدت نهي شده و آمده است:


«زن، نبايد لباس مردانه بپوشد و مرد، نبايد لباس زنانه به تن کند. اين کار در نظر خداوند، خدايتان نفرت انگيز است». (سِفْر تثنيه،22: 5)


عذاب زنان عشوه گر و شهوت ران


در کتاب «اشعياء نبي» با نگاهي مذمت بار، به بي عفّتي و عشوه گري زنان مي نگرد و آنان را مستحق عقوبت و عذاب الهي مي شمارد و مي گويد:


«خداوند زنان مغرور اورشليم را نيز محاکمه خواهد کرد. آنان با عشوه راه مي روند و النگوهاي خود را به صدا در مي آورند و با چشمان شهوت انگيز در ميان جماعت پرسه مي زنند. خداوند بر سر اين زنان بلاي «گري» خواهد فرستاد تا بي مو شوند. آنان را در نظر همه عريان و رسوا خواهد کرد. خداوند تمام زينت آلاتشان را از ايشان خواهد گرفت؛ گوشواره ها، النگوها، روبندها، کلاه ها، زينت پاها، دعاهايي که بر کمر و بازو مي بندند، عطردان ها، انگشترها و حلقه هاي زينتي بيني، لباس هاي نفيس و بلند، شال ها، کيف ها، آيينه ها، دستمال هاي زيباي کتان، روسري ها و چادرها. آري، خداوند از همه اينها محرومشان خواهد کرد. به جاي بوي خوش عطر، بوي تعفّن خواهند داد. به جاي کمربند، طناب به کمر خواهند بست. به جاي لباس هاي بلند و زيبا، لباس عزا خواهند پوشيد. تمام موهاي زيبايشان خواهد ريخت و زيبايي شان به رسوايي تبديل خواهد شد. شوهرانشان در ميدان جنگ کشته خواهند شد و شهر متروکه شده، در سوگ آنان خواهد نشست و ناله سر خواهد داد». (کتب اشعياءنبي،3: 16-26)


دوري از هرزگي و بي عفّتي


در عهد عتيق از دو روش براي جلوگيري از بي عفّتي و بي بند و باري جنسي و حفظ گوهر وجودي انسان از آلودگي هاي نفساني استفاده شده است؛ روش اول: هشدارها و نصيحت هاي اخلاقي و معنوي. روش دوم: وضع قوانين جزايي سخت و سنگين براي افرادي که مرتکب اين اعمال مي شوند.


نصيحت هاي اخلاقي دين يهود براي دوري از بي عفّتي


کتاب «امثال» که بنا برعقيده يهوديان توسط «سليمانِ نبي» که خردمندترين مرد جهان مي باشد نوشته شده، کتابي است که در آن دو نوع انسان معرفي مي شود: انساني که فقط به دنبال ارضاي نفس خود است و انساني که در راه کسب رضاي پروردگار قدم برمي دارد. در اين کتاب که با نصايحي حکيمانه به دنبال سوق دادن انسان به سوي فضايل اخلاقي و دوري از رذايل نفساني است، درباره عفّت و بي عفّتي آمده است:


«اي پسرم! سخنان حکيمانه مرا گوش کن و به بصيرت من توجه نما. آنگاه خواهي دانست چگونه درست رفتار کني و سخنان تو نشان خواهد داد که از دانايي برخوردار هستي.


زن بدکاره چرب زبان است و سخنان او مانند عسل شيرين مي باشد، ولي عاقبت، جز تلخي و درد چيزي براي تو باقي نمي گذارد.


زن بدکاره تو را به سوي جهنم و مرگ مي کشاند، زيرا او از راه زندگي منحرف شده و سرگردان است و نمي داند به کجا مي رود. اي جوانان! به من گوش دهيد و آنچه را که ميخواهم به شما بگويم هرگز فراموش نکنيد: از چنين زني دوري کنيد. حتي به در خانه اش هم نزديک نشويد. مبادا در دام وسوسه هايش گرفتار شويد و حيثيت خود را از دست بدهيد...


پسرم! نسبت به همسر خود وفادار باش و تنها به او عشق بورز؛ چرا بايد از زنان هرزه خياباني صاحب بچه شوي؟! فرزندان تو بايد تنها مال خودت باشند. نبايد غريبه ها در آنان سهمي داشته باشند. پس با زنت خوش باش... چرا بايد به زن بدکاره دل ببندي... خداوند به دقت تو را زير نظر دارد و هر کاري را که انجام مي دهي، مي سنجد. گناهان شخص بدکار مانند ريسمان به دورش مي پيچد و او را گرفتار مي سازد. بُلهوسي او باعث مرگش خواهد شد و حماقتش او را به نابودي خواهد کشاند». (کتاب امثال،5: 1-23)


در جاي ديگري سليمان زبان به نصيحت باز مي کند و با بيان خاطره اي جوانان را به عفاف و پاکدامني دعوت مي کند:


«پسرم! نصايح مرا بشنو و هميشه آنها را به ياد داشته باش. اوامر مرا به جا آور تا زنده بماني. تعليم مرا مانند مردمک چشم خود حفظ کن، آن را آويزه گوش خود بساز و در اعماق دل خود نگه دار. حکمت را خواهر خود بدان و بصيرت را دوست خود. بگذار حکمت تو را از رفتن به دنبال زنان هرزه و گوش دادن به سخنان فريبنده ايشان باز دارد.


يک روز از پنجره خانه ام بيرون را تماشا مي کردم. يکي از جوانان احمق و جاهل را ديدم که در تاريکي شب از کوچه اي که در آن، خانه زني بدکار قرار داشت، مي گذشت. آن زن در حالي که لباس وسوسه انگيزي به تن داشت و نقشه هاي پليدي در سر مي پروراند، به سويش آمد. او زن گستاخ و بي شرمي بود و اغلب در کوچه و بازار پرسه مي زد تا در هر گوشه و کناري مردان را بفريبد... (زن)با نگاهي فريبنده گفت: امروز نذر خود را ادا کردم و گوشت قرباني در خانه آماده است. پس براي يافتن تو از خانه بيرون آمدم. در جستجوي تو بودم که تو را ديدم... به اين ترتيب با سخنان فريبنده و وسوسه انگيزش آن جوان را اغوا کرد؛ به طوري که او مثل گاوي که به کشتارگاه مي رود، چون گوزن ِبه دام افتاده اي که در انتظار تيري باشد که قلبش را بشکافد، به دنبال آن فاحشه رفت...


اي جوانان به من گوش دهيد و به سخنانم توجه کنيد؛ نگذاريد چنين زني دل شما را بربايد، از او دور شويد، مبادا شما را به گمراهي بکشاند. او بسياري را خانه خراب کرده است و مردان زيادي قرباني هوسراني هاي او شده اند. خانه او راهي است به سوي مرگ و هلاکت». (کتاب امثال،7: 1-27)


جزاي انسان هاي هوس ران


در اين بخش به صورتي بسيار کوتاه به تعدادي از قوانين دين يهود كه در آن ها جزاي بي عفّتي بيان شده است، اشاره مي شود:


1- « اگر مردي در حال ارتکاب زنا با زن شوهرداري ديده شود، هم آن مرد و هم آن زن بايد کشته شوند. به اين ترتيب شرارت از اسرائيل پاک خواهد شد. اگر دختري که نامزد شده است، در داخل ديوارهاي شهر توسط مردي اغوا گردد، بايد هم دختر و هم مرد را از دروازه شهر بيرون برده، سنگسار کنند تا بميرند؛ دختر را به خاطر اين که فرياد نزده و کمک نخواسته است و مرد را به جهت اين که نامزد مرد ديگري را بي حرمتي کرده است. چنين شرارتي بايد از ميان شما پاک شود». (سِفْر تثنيه،22:22-24)


2- «اگر فردي با همسر شخص ديگري زنا کند، مرد و زن هر دو بايد کشته شوند... اگر دو مرد با هم نزديکي کنند، عمل قبيحي انجام داده اند و بايد کشته شوند و خونشان به گردن خودشان است. اگر مردي با زني و با مادر آن زن نزديکي کند، گناه بزرگي کرده است و هر سه بايد زنده زنده سوزانده شوند تا اين لکه ننگ از دامن شما پاک شود. اگر مردي با حيواني نزديکي کند، آن مرد و حيوان بايد کشته شوند. اگر زني با حيواني نزديکي کند، آن زن و حيوان بايد کشته شوند و خونشان به گردن خودشان مي باشد». (سِفْر لاويان،20: 10و13-16)


3- «کاهن نبايد با يک فاحشه که خود را بي عصمت کرده و يا با زني که طلاق گرفته ازدواج کند؛ چون او مرد مقدسي است... اگر دختر کاهني فاحشه شود، به تقدس پدرش لطمه مي زند و بايد زنده زنده سوزانده شود». (سِفْر لاويان،21: 7-9)


4- در ده فرمان خداوند به موسي آمده است: «زنا نکن، دزدي نکن، دروغ نگو، چشم طمع به مال و ناموس مردم نداشته باش». (سِفْر خروج،20: 14-17)



عفّت در آيين مسيح


قبل از ورود به مطلب مورد نظر بايد به نکاتي توجه داشت:


نكته نخست؛ کتاب مقدس مسيحيان از دو بخش تشکيل شده است که شامل عهد قديم (تورات، کتب انبيا، مکتوبات) و عهد جديد (اناجيل اربعه، کتاب اعمال رسولان، نامه ها، کتاب مکاشفات يوحنا) مي باشد. و اعتبار عهد عتيق در نزد مسيحيان به اين دليل است که در اوايل عهد جديد آمده است:


«گمان مبريد که آمده ام تا تورات موسي و نوشته هاي ساير انبيا را منسوخ کنم.


من آمده ام تا آن ها را تکميل نمايم و به انجام برسانم. به راستي به شما مي گويم که از ميان احکام تورات هر آنچه که بايد عملي شود، يقيناً همه يک به يک عملي خواهد شد. پس اگر کسي از کوچک ترين حکم آن سرپيچي کند و به ديگران نيز تعليم دهد که چنين کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچک تر خواهد بود...». (انجيل متي،5: 17-19) پس مي فهميم آن چه در مورد عفّت، در آيين يهود آمده، مورد قبول مسيحيان نيز مي باشد.


نکته ديگر اين است که رهبانيت و انزواطلبي موجود در دين مسيح و ترغيب و تشويقي که اين آيين نسبت به دوري از ازدواج دارد، باعث شده است که براي رسيدن به اين هدف دستورات سخت تري را براي پيروان خود وضع کنند تا آن که شخص، به دور از هرگونه تحريک جنسي و در محيطي کاملاً آرام به رهبانيت و عبادت خود بپردازد.


در اين جا به چند مورد از دستورات مسيحيت که در عهد جديد آمده است، اشاره مي شود:


دوري از نگاه حرام


در انجيل «متي» که از همه انجيل ها مفصل تر است و زندگي عيسي را با جزئيات بيشتري بيان کرده و اعتقاد سنتي مسيحي بر اين است که اين انجيل از ديگر اناجيل قديمي تر است و به دست «متي» که از حواريون عيسي بوده، نوشته شده است، در مورد عفّت نگاه و چشم پوشي از نامحرم مي نويسد:


«گفته شده است که زنا مکن! ولي من مي گويم که: اگر حتي با نظر شهوت آلود به زني نگاه کني، همان لحظه در دل خود با او زنا کرده اي. پس اگر چشمي که برايت اين قدر عزيز است، باعث مي شود که گناه کني، آن را از حدقه درآور و به دور افکن. بهتر است بدنت ناقص باشد تا اين که تمام وجودت به جهنم بيافتد». (متي،5: 27-29)


دوري از آرايش ظاهري


پطرس ِرسول، بزرگترين حواري حضرت عيسي، در بخشي از نامه اي که به مسيحيان آسياي صغير(ترکيه امروز) که در آن زمان به شدت مورد آزار و شکنجه بودند، خطاب به زنان مي نويسد:


«براي زيبايي به آرايش ظاهري نظير جواهرات و لباس هاي زيبا و آرايش گيسوان توسل نجوييد؛ بلکه بگذاريد باطن و سيرت شما زيبا باشد. باطن خود را با زيبايي پايدار؛ يعني با روحيه آرام و ملايم زينت دهيد که مورد پسند خداست. اين گونه خصايل، در گذشته در زنان مقدس ديده مي شد. ايشان به خدا ايمان داشتند و مطيع شوهران خود بودند». (نامه اول پطرس،3: 3-5)


وقار و پاکدامني


پولُس طرسوسي، از جمله افرادي بود که طبق بيان عهد جديد، در تهديد و کشتار و شکنجه پيروان و مؤمنين به مسيح کوتاهي نمي کرد؛ وارد خانه هاي مردم مي شد و مردان و زنان را به زور بيرون مي آورد و به زندان مي انداخت. و در نگاه برخي مسيحيان، تاريخ کمتر کسي را سراغ دارد که مانند او تا اين حد به مذهب خود پايبند باشد و از هيچ کوششي جهت فرو نشاندن عطش مذهبي اش کوتاهي نکند؛ به طوري که حتي اذيت و آزار پيروان عيسي را خدمتي به خدا و دين خود مي دانست، ولي او به خاطر عنايت و معجزه عيسي از راه انحرافي خود بازگشت؛ جزء مروجين و مبلّغان مسيحيت شد و بدون هيچ واهمه اي به موعظه و ارشاد مي پرداخت. در عهد جديد نامه هايي از او خطاب به اشخاص و گروه هاي مختلف آورده شده است. از اين نامه ها مي توان به نامه او به «تيطوس» نام برد. تيطوس جواني مؤمن، فداکار و مورد اعتماد پولس بود؛ به طوري که پولس اغلب مسئوليت هاي سنگين را به عهده او مي گذاشت و بعد از آن که رهبر کليساي «کريت» شد، پولس نامه اي به او مي نويسد تا وظيفه يک رهبر خوب مسيحي را براي او شرح دهد و از او بخواهد تا مردم «کريت» را از کارهاي فاسد و کثيف دور کند. و در اين ميان در مورد زنان مي نويسد:


«به زنان سالخورده بياموز که در زندگي و رفتار خود موقّر و سنگين باشند، غيبت نکنند، اسير شراب نشوند و در اعمال نيک نمونه باشند تا بتوانند به زنان جوان تر ياد دهند که چطور شوهر و فرزندان خود را دوست بدارند، عاقل و پاکدامن باشند و کدبانويي شايسته و همسري شريف». (نامه پولس به تيطوس،2: 3-5)


دوري از هم کيش بدکار


و نيز در جواب سؤالات مؤمنان کليساي «قُرَنس» مي نويسد:


«اگر کسي از بين خودتان ادعا مي کند که برادر مسيحي شماست، اما در عين حال زناکار، طمع کار، بدزبان، بت پرست، مشروب خوار و يا فريب کار است، با او معاشرت نکنيد. با چنين کسي حتي بر سر يک سِفْره هم ننشينيد». (نامه اول پولس به قرنتيان،5: 11)


لباس مناسب، آرايش نکردن و سکوت


و همچنين در نامه اول خود به «تيموتائوس» که به دست او ايمان آورده و در سِفْرهاي بشارتي اغلب همراه او بود و او را مانند پسر خود دوست مي داشت و با اطمينان کامل مسئوليتِ سنگين کليساي «اُفسَس» را به او واگذار کرده بود، مي نويسد:


«زنان نيز بايد در طرز پوشاک و آرايش خود باوقار باشند. زنان مسيحي بايد براي نيکوکاري و اخلاق خوب خود مورد توجه قرار گيرند؛ نه براي آرايش مو و يا آراستن خود به زيورآلات و لباس هاي پر زرق و برق. زنان بايد در سکوت و با اطاعت کامل به فراگيري مسايل روحاني بپردازند...». (نامه اول پولس به تيموتائوس،2: 9-11)



حجاب زن مسیحی در قرن ۱۷ میلادی


البته نکته قابل توجهي در اينجا وجود دارد و آن اين است که با تمام تأکيداتي که در عهد قديم و عهد جديد بر روي عفاف و دوري از هرزگي شده است، ولي با كمال تأسف كتاب مقدس، انبيا و اولياي الهي را انسان هايي فاسد معرفي مي كند به گونه اي كه انسان بعد از خواندن اين مطالب، انگشت حيرت به دهان مي گيرد!! از جمله در مورد يعقوب نبي مي نويسد: دختران يعقوب بعد از نوشاندن شراب به پدرشان، با او زنا مي کنند. و نيز: يعقوب به جاي زن خود با زن ديگري همبستر مي شود. و در مورد عمران پدر موسي مي گويند: عمرام(عمران) با عمه خود ازدواج مي کند و موسي به دنيا مي آيد. و...


عفّت در دنياي مدرن


سير حركتي جوامع انساني از ابتداي بعثت آدم (ع)، سيري پر فراز و نشيب بوده است، ولي بــا تمام سنگ اندازي هايي كه در برهه هاي مختلف تاريخ بر سر راه انسانيت انسان صورت گرفته، در هيچ دوره اي مانند دوره حاضر و عصر مدرن؛ به نام بشردوستي، حقوق بشر و احياي حقوق انساني، ضد بشر و حقوق انساني او گام برداشته نشده است؛ به طوري كه انسان امروز تبديل به حيواني هوس باز و تابع خواسته هاي نفساني خود شده است، بلكه پا را از حيوانيت فراتر گذاشته و به كارهاي زشتي رو مي آورد كه كثيف ترين و پست ترين حيوانات از آن گريزان هستند.



در اين باره بزرگ متفكر معاصر اسلامي، شهيد مطهري مي فرمايد:


«انسان امروز با همه پيشرفت هاي معجزآسا در ناحيه علم و فن، از لحاظ مردمي و انسانيت گامي پيش نرفته، بلکه به سياه ترين دوران سياه خويش بازگشته است، با يک تفاوت و آن اينکه از برکت قدرت علمي و فلسفي و ادبي خويش، برخلاف گذشته، تمام جنايت ها را در زير پرده اي از تظاهر به انسانيت و اخلاق، نوع پرستي، آزادي خواهي و صلح دوستي انجام مي دهد.


صراحت و يکرويي جاي خود را به دورويي و فاصله ميان ظاهر و باطن داده است. در هيچ دوره اي مانند عصر جديد درباره عدالت، آزادي، برادري، انسان دوستي، صلح و صفا، راستي و درستي، امانت و صداقت، احسان و خدمت سخن گفته نشده است و در هيچ عصر، هم مانند اين عصر بر ضد اين امور عمل نشده است. در نتيجه بشر امروز مصداق سخن خداوند شده است:


«وَ مِن النّاسِ مَن يعجِبُکَ قَولُه فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ يشهِدُ اللهَ عَلي ما فِي قَلبِه وَ هُو اَلَدُّ الخِصامِ. وَ اِذا تَوَلّي سَعَي فِي الأَرضِ لِيفسِدَ فِيها وَ يهلِکَ الحَرثَ وَ النَسلَ»(بقره/204-205)


در جهــان امــــروز از يــک طـرف لافِ نوع خواهي و بشردوستي با بانگي هر چه بلندتر گوش ها را مي خراشد و از طرف ديگر دامنه ملّت پرستي که خود نوعي توحش است، با همه تعصّبات و خودخواهي ها و قساوت ها و آتش افروزي هاي ناشي از آن، روز به روز بالا مي گيرد. اين يکي از تناقضاتي است که منطق بشر امروز گرفتار آن است.


آيا سخني ياوه تر و دعوتي پوچ تر از اين مي توان يافت که از طرفي مذهب، آن يگانه پشتوانه ارزش هاي انساني را پشت سر بگذاريم و از طرف ديگر دم از انسانيت و اخلاق بزنيم و بخواهيم با زورِ لفّاظي و پند و اندرزهاي توخالي طبيعت بشر را تغيير دهيم؟ اين کاري است از قبيل نشر اسکناس بدون ضامن و پشتوانه.»(سيري در سيره نبوي، صص 25 - 26)


آري بعد از رنسانسي كه در چند قرن گذشته رخ داد، بشر نادان نه تنها مسيحيت سنتي، بلكه تمام حقيقت دين و عالم ماوراء را كنار زد و بلكه با عقب گردي نابخردانه به دوره اي كه آن را «جاهليت معاصر و مدرن» مي ناميم رسيده و به كلي منكر تمام حقايق ماورايي شد.


در اين دوره با تئوريزه كردن افكار و آراي جاهلي و ايجاد مكتب هاي الحادي علمي و فكري و اضافه كردن فروعات شيطاني ديگري به آن، تمامي حقايق و ارزش هاي متعالي و الاهي را نفي و انسان را از حقيقت انساني اش جدا كرده و با نوشاندن جام زهري مهلك، اما به ظاهر شيرين، او را به كام مرگ فرستادند.


در اين زمان، امور مقدس دوران انقراض و نابودي خود را سپري مي كنند و تمامي ارزش هاي معنوي و الاهي از زندگي بشر محو و شسته مي شود.


در اين دوره انسان اصل و محور همه چيز مي باشد و خواسته هاي او بر خواسته هاي هركس ديگري ترجيح داده مي شود و سرشت انساني و علايق طبيعي او موضوعي است كه بايد بيش از هر چيز ديگر به آن پرداخته شود. در اين زمان است كه نفس حيواني بشر، خداي او شده و شهوات او به مقام الوهيت تام و كامل مي رسند.


انسان مدرن، انساني است كه در گرداب هواپرستي و خدا انكاري به صورتي جنون آميز دست و پا مي زند و سعي مي كند همه خواسته ها و آرمان هاي وجودي و عطش دروني خود را با سراب دنيا سيراب كند. از اين رو، در مسير بهره وري از اشياي مادي و لذت هاي دنيوي، سر از پا نمي شناسد و ارضاي همه خلأهاي روحي و دروني خود را در لذت گرايي و آزادي عنان گسيخته و بي حد و حصر خود مي بيند.


براي چنين انساني؛ مفاهيمي چون خدا، قيامت، وحي، پيامبر، بهشت، جهنم، تكليف، گناه و... الفاظي بي معنا بيش نيستند. به همين جهت مشاهده مي كنيم كه بي بندوباري، اباحي گري و بي عفّتي از سر و روي انسان سرازير است و دوران مدرن را فراگرفته است.




  • نویسنده: حسين مركزي مقدم

  • ماهنامه پویا

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:28 تیر 1391 - 22:37

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت منتظرپاتوق