عبدالمطلب چگونه و به كدام دليل مي خواست فرزندش عبدالله را ذبح كند‌؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)
پرسش :

عبدالمطلب چگونه و به كدام دليل مي خواست فرزندش عبدالله را ذبح كند‌؟


پاسخ :

هنگامي كه زمام امور مكه به دست عبدالمطلب افتاد وي تصميم گرفت كه چاه زمزم را مجدداً حفر كند، ولي متأسفانه جايگاه زمزم دقيقاً روشن نبود زيرا هنگامي كه قبيله‌ي (جرهم) در مكه زندگي مي‌كرد آب چاه خشك شده بود واين گروه از ترس حمله قبيله‌ي (خزاعه) آن چاه را در حالي كه دو مجسمه‌ي آهوي طلا و چند قبضه شمشير پرقيمت در آن مخفي كرده بودند پر كردند. عبدالمطلب پس از كاوشهاي زيادي از جاي واقعي آن اطلاع يافت و تصميم گرفت كه با فرزند خود (حارث) مقدمات حفر چاه را فراهم آورد.
عبدالمطلب، موقع حفر چاه زمزم احساس از نبود فرزندان زياد در ميان قريش احساس ضعف نمود از اين جهت نذر كرد كه هر موقع شمارة فرزندان او به ده رسيد. يكي را در پيشگاه كعبه قرباني كند (كسي را از اين پيمان مطلع نساخت.) چيزي نگذشت كه، شماره فرزندان او به ده رسيد، موقع آن شد كه پيمان خود را به مورد اجراء گذارد تصور قضيّه، براي عبدالمطلب بسيار سخت بود ولي در عين حال از آن ترس داشت كه موفقيتي در اين باره تحصيل نكند و سرانجام در رديف پيمان‌شكنان قرار گيرد. از اين لحاظ تصميم گرفت كه موضوع را با فرزندان خود در ميان بگذارد و پس از جلب رضايت آنان، يكي را به وسيله قرعه انتخاب كند، عبدالمطلب با موافقت فرزندان خود روبرو گرديد.
مراسم قرعه‌كشي انجام گرفت قرعه به نام عبدالله (پدر پيامبر اكرم) اصابت كرد. عبدالمطلب، بلافاصله دست عبدالله را گرفت و به سوي قربانگاه برد. گروه قريش از زن و مرد، از جريان نذر و قرعه‌كشي اطلاع يافت و اظهار تاسف و بي تابي كردند.
سران قريش به عبدالمطلب ‌گفتند: اگر بتوان با مال جايگزين كرد ما حاضريم ثروت خود را در اختيارت بگذاريم، عبدالمطلب در برابر امواج خروشان احساسات عمومي متحير بود چه كند، با خود مي‌انديشيد كه مبادا پيمان خود را بشكند ولي با اين همه دنبال چاره‌ نيز مي‎گشت. يكي از آن ميان گفت: اين مشكل را پيش يكي از دانايان عرب ببريد، شايد وي براي اين كار راه حلي بيانديشد. عبدالمطلب و سران قوم موافقت كردند و به سوي يثرب كه اقامتگاه آن مرد دانا بود روانه شدند، وي براي پاسخ يك روز مهلت خواست، روز دوم كه همگي به حضور او باز يافتند، كاهن چنين گفت: خونبهاي يك انسان پيش شما چقدر است؟ گفتند: ده شتر، گفت: شما بايد ميان ده شتر و آن كسي كه او را براي قرباني كردن انتخاب كرده‌ايد، قرعه بزنيد و اگر قرعه به نام آن شخص درآمد، شماره شتران را به دو برابر افزايش دهيد، باز ميان آن دو قرعه بكشيد و اگر باز هم قرعه به نام وي اصابت كرد؛ شماره شتران را به سه برابر برسانيد و باز قرعه بزنيد و به همين ترتيب تا وقتي كه به نام شتران اصابت كند. پس از بازگشت به مكه، يك روز در مجمع عمومي مراسم قرعه‌كشي آغاز گرديد و در دهمين بار كه شمارة شتران به صد رسيده بود، قرعه به نام آنها درآمد ولي عبدالمطلب براي اينكه يقين كند خدا به اين كار راضي است سه بار قرعه را تكرار كرد و هر سه بار قرعه به نام صد شتر درآمد. سرگذشت ياد شده را، بسياري از مورخان و سيره‌نويسان نوشته‌اند و اين داستان فقط از اين جهت قابل تقدير است كه بزرگي روح و رسوخ عزم و اراده عبدالمطلب را مجسم مي‌سازد و درست مي‌رساند كه تا چه اندازه اين مرد پايبند به پيمان خود با خدا بوده است و از پيامبر گرامي نقل شده است كه «أنا اِبن الذَّبيحين‌‌‌» من فرزند دو شخص محكوم به ذبح هستم و مقصود حضرت اسماعيل و حضرت عبدالله است.[1]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فروغ ابديت، تاليف جعفر سبحاني.
2. سيره ي نبوي، تاليف ابن هشام، ترجمه ي محلاتي.
3. سيره ي نبوي، تاليف جعفر مرتضي عاملي.
  • [1] . ابن هشام، السيرة النبويه، دارالكتاب العربي، چاپ ششم، 1418 هـ ، جلد اول، ص 176، تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 206.
  • اندیشه قم

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:4 اسفند 1390 - 12:48

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت منتظرپاتوق