آيا مردم در زمان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيامبر را استيضاح مي‌كردند؟ در صورت امكان نمونه‌هايي از آن را نسبت به بيت المال و ساير حقوق مادي و معنوي مردم بيان كنيد.

(بسم الله الرحمن الرحیم)
پرسش :

آيا مردم در زمان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيامبر را استيضاح مي‌كردند؟ در صورت امكان نمونه‌هايي از آن را نسبت به بيت المال و ساير حقوق مادي و معنوي مردم بيان كنيد.


پاسخ :

استيضاح يعني توضيح خواستن، اين واژه امروز كاربردي سياسي داشته و بار معنايي آن غالباً سلب مسئوليت از مسئول اجرايي يا ابقاء مجدد اوست. و آنچه امروزه كاربرد دارد، متفاوت با كاربرد پيشين آن است و هرگز درصدر اسلام چنين كاربردي نداشته است. و به كار بردن آن درباره پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ صحيح نيست!
درباره رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بايد بدانيم كه هيچ كس حق استيضاح او را نداشته است. چون نه خداوند متعال چنين اجازه‌اي را به كسي داده و نه مسلمين چنين حقي را داشتند كه او را در مورد كارهايش استيضاح كنند مگر اينكه كسي از جايگاه و منزلت معنوي آن حضرت ناآگاه باشد. در اين صورت نيز حق استيضاح براو ثابت نبوده. يا اينكه از منافقين متظاهر به ايمان باشد.
مقامي كه رسول خدا در پيشگاه خداوند دارد اقتضاي چنين برخوردي را نداشته است. خداوند مسلمين را دستور مي‌دهد كه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول ...»؛[1] اطاعت كنيد از خداوند و پيامبر و «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم...»؛[2] پيامبر از مؤمنين به خودشان اولي‌تر است. آيه اول كه اطاعت از پيامبر را در طول اطاعت از خداوند و مساوي با آن بر مسلمانان واجب نموده است. اين آيه به كرات در قرآن كريم تكرار شده و ولايت مطلقه رسول خدا را به مسلمين اظهار نموده آيات: «و من يُطع الله و الرسول ...»[3] و «من يطع الرسول فقد اطاع الله».[4] تأكيد قرآن بر اطاعت مطلقه از پيامبر و قرار گرفتن اطاعت از رسول در رديف اطاعت از خداوند چه پيامي، مي‌تواند داشته باشد؟
با اين توصيف استيضاح رسول مورد رضايت خداوند است؟ آيا رسول خدا از طرف مردم مسئوليت داشت تا او را استيضاح كنند؟ در تمام هستي از آدم تا خاتم برترين پيامبران خدا و كاملترين انسان چه نقصي مي‌تواند داشته باشد تا استيضاح شود؟[5] جامعه‌اي كه رسول خدا در آن مبعوث شد غرق جهالت و بت‌پرستي بود. در چنين جامعه‌اي هرگز استعداد و لياقت نبود تا او را استيضاح كند، بنابراين استيضاح كنندگان كه قرآن آنها را مذمت نموده است، مورد خشم و غضب خداوند بوده و وعده عذاب سخت داده شده‌اند: «والذين يؤذون رسول الله لهم عذابٌ اليم».[6] استيضاح و امثال آن نسبت به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ يكي از مصاديق نافرماني و اذيت آن حضرت محسوب مي‌شود كه مرتكبين اين جرم گرفتار عذاب دردناك خداوند خواهند بود.
با همه مقام و مرتبه اعلاي انسانيت و عبوديت و نبوت كه براي رسول خدا در پيش خداوند وجود دارد و مردم از اين مقام غافل بودند و گاهي به پيامبر اكرم خرده مي‌گرفتند و به كارهايش اعتراض مي‌نمودند و پيامبر اكرم با برخورداري از مقام رفيع صبر و سعه صدر اينگونه رفتار را ناديده مي‌گرفت و چشم پوشي مي‌نمود. نمونه‌هايي روشن از مخالفت و اعتراض برخي از مردم كم‌ظرفيت به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در گوشه‌هايي از تاريخ ضبط شده و سرانجام معترضين منافق روشن گرديده كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
1. رسول خدا غنايم حنين را در بين قريش تقسيم نمود و همه آن را مختص قريش قرار داد، و در تاريخ معروف است كه براي تاليف -جلب- قلوب افرادي چون ابوسفيان بوده است. فقط اندكي از آن را به انصار اختصاص داد. عده‌اي از انصار از اين رفتار رسول خدا خشمگين شدند و اين حال به رسول خدا روشن شد. و رسول خدا در بين آنها حاضر شد و با سخناني آنها را از گفتارشان پشيمان نمود و يكصدا همه گريسته و از كردارشان توبه نموده و اظهار پشيماني نمودند.[7]
2. در همين روز يكي از مردم گفت با غنايم چه كردي؟ منظورش اين بود كه چرا اين گونه تقسيم كردي؟ پيامبر فرمود چگونه ديدي؟ او جواب داد عدالت را رعايت نكردي، رسول خدا غضبناك شد و فرمود: «واي بر تو اگر من عادل نباشم و عدالت در پيش من نباشد چه كسي مي‌تواند ادعاي عدل كند و چه كسي به پاي عدالت من مي‌تواند برسد.» اين مرد يكي از افراد خوارج بود كه به دست اميرالمؤمنين كشته شد.[8]
3. در انعقاد صلح حديبيه كه بين رسول خدا و نماينده قريش منعقد شد، عمر خليفه دوم از انعقاد اين صلح ناراضي بود و به پيامبر اعتراض نمود و او را استيضاح نمود.[9] در جريان عبدالله بن ابي نيز كه پيامبر اكرم به خاطر رعايت حال فرزندش كه از سربازان فداكار رسول خدا بود و قوم او نيز از انصار بودند عمر به رفتار و برخورد ملايم پيامبر نسبت به عبدالله بن ابي اعتراض مي‌نمود و اين مورد خوشايند پيامبر نبود.[10]
از اين گونه اعمال ناشايست در لابه‌لاي اوراق تاريخ، صدر اسلام احتمال دارد وجود داشته باشد كه نمونه‌هايي از آن ذكر شد.
نتيجه اينكه كه استيضاح و اعتراض به پيامبر در طول تاريخ صدر اسلام از طرف برخي يا از روي ناداني و يا از روي تكبر و نخوت انجام گرفته و هر كس نسبت به آن حضرت و يا كارهايش معترض شده عاقبت شومي داشته است، مگر اينكه توبه نمايد. در غير اين صورت از دين خارج گشته است چون تمام كارهاي رسول خدا از طرف خداوند از طريق وحي تأييد شده است.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ پيامبر اسلام، آيتي.
2. سيره رسول خدا، رسول جعفريان.
3. تاريخ خلفاء، رسول جعفريان.
  • [1] . آل عمران/32؛ مائده/92؛ نور/54.
  • [2] . احزاب/6؛ در سوره حجرات آيه/2 به مؤمنين خطاب شده كه حق نداريد صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر كنيد. و در سوره حج آيه/68 مجادله با پيامبر گناه شمرده شده است. غافر/35؛ رعد/13؛ انعام/121؛ انعام/25.
  • [3] . نساء/69.
  • [4] . نساء/80.
  • [5] . چون استيضاح در جايي معني پيدا مي‌كند كه فردي در انجام مسئوليت خود كوتاهي كرده باشد. آيا رسول خدا در انجام مسئوليت خود نسبت به مردم كوتاهي داشته است كه استيضاح شود. بنابراين استيضاح كنندگان محكوم به عدم رعايت حقوق رسول و مصداق آزاردهندگانش هستند كه خداوند آنها را تهديد كرده است.
  • [6] . توبه/61.
  • [7] . شيخ مفيد، الارشاد، قم، آل البيت، چ اول، 1413، ص 148؛ يعقوبي، تاريخ، ترجمه آيتي، ج1، ص426، چون پيامبر اكرم هيچ حقي را از هيچ فردي سلب و ضايع نكرده است او به قدري در عدالت ورزي دقيق بود كه حقوق حيوانات را نيز مراعات مي‌نمود فلذا نمي‌توان درباره آن حضرت چنين فكري نمود چون سرچشمه زلال عدالت اوست چنانكه به آن اعتراض كنند فرمود: وَيلك اذا لم يكن العدل عندي فعندَ من يكون، مفيد، ‌ارشاد، ص149.
  • [8] . مفيد، پيشين، ص148 و 149.
  • [9] . آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، تهران، دانشگاه، چ ششم، 1378، ص 378 و 381.
  • [10] . همان، ص 359.
  • [11] . نجم، 3 و 4: «ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي».
  • اندیشه قم

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:4 اسفند 1390 - 14:10

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت منتظرپاتوق