ازلی و ابدی بودن خداوند متعال چگونه اثبات می شود؟!

(بسم الله الرحمن الرحیم)
از جـمـله صـفـات ذاتی خداوند، «ازلیّت» و «ابدیّت» است. این دو صفت به معنای آن اسـت کـه وجـود خـداوند، نه آغازی دارد و نه پایانی. گاهی این دو صفت را تحت عنوان «سرمدی» نیز ذکر می کنند. او هم«اوّل» است و هم «آخر».

 

قرآن کریم در این باره می فرماید: «هُوَ الاْوَّلُ وَالاّْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ؛ اول و آخر و پیدا و پنهان، اوست و او به هر چیز داناست.»( حدید، 3)

 

امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه ای می فرماید: «اوّلیتش را ابتدایی، و ازلیّتش را پایانی نیست. او اوّل بی آغاز، و باقی بی آخر است.»[1]

 

از امـام صـادق علیه السلام نیز دربـاره مـعـنـای «اول» و «آخـر» سـؤال شد، فرمودند: «او اوّل اسـت کـه پیش از او اوّلی نبوده و آغازی بر او سبقت نگرفته و آخری است که آخر بودنش پـایـانـی نـدارد آن گـونـه کـه از صـفـات مـخـلوقـات فـهـمـیـده مـی شـود.

 

خـدا، قـدیـم، اول و آخـر اسـت. هـمـیـشـه بوده و خواهد بود، بدون آغاز و پایان. پدید آمدن بر او واقع نمی شود و از حالی به حال دیگر تغییر نمی یابد.خالق همه چیز است.»[2]

 

 

در نتیجه، اول بودن او به این معناست که آغاز ندارد؛ همچنان کـه آخـر بـودنـش نـیـز به این معناست که انـتـهـایـی نـخـواهـد داشـت. وسـعـت وجـودی او تـمـامـی زمـان و قبل از زمان را در بر می گیرد؛ زیرا او مافوق زمان است.پس از روشن شدن معنای ازلی و ابدی بودن حق تعالی، اینک نوبت به اثبات این دو وصف برای ذات پاک اوست.

 

 یکی از کوتاهترین ادله این مسأله، بر اساس واجب الوجود بودن خداوند شکل می گیرد. از این رو پیش ازاثبات ازلی و ابدی بودن خداوند، چکیده یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا یعنی «برهان معروف وجوب و امکان» را ذکر می کنیم:

 

 

یقیناً در جهان خارج موجودی هست، این موجود اگر واجب الوجود باشد، مطلوب ما که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است، ثابت می شود. و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع «تسلسل» و «دور»، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد، و چنین موجودی، واجب الوجود یا همان خداوند است.

 

 

و اما اثبات ازلی و ابدی بودن خداوند از طریق برهان وجوب و امکان به این صورت است: وقتی ثابت کردیم که خدا واجب الوجود است، و ثبوت وجود برای او ضروری و سلب وجود از ذات مقدس او ممتنع است،بنابراین وجوب وجود مستلزم آن است که سلب وجود از ذات الهی در هیچ فرضی از فروض ممکن نباشد؛ زیرا هر موجود که سابقه عدم یا امکان زوال داشته باشد واجب الوجود نخواهد بود.

 

 

این بدین معناست که ذات الهی نه مسبوق به عدم است و نه عدم به آن لاحق خواهد شد، و این چیزی جز ازلی و ابدی بودن خداوند نیست.

 

خواجه نصیرالدین طوسی با عبارتی کوتاه به همین برهان اشاره کرده است: «و وجوب الوجود یدل علی سرمدیته؛ یعنی واجب الوجود بودن خدا، دلیل بر سرمدی بودن اوست.» [3]

 

توضیح بیشتر این که، ذات حق تعالی وجودی است واجب که هرگز هستی از او نفی نمی شود، و هستی عین ذات اوست. بنابراین، توجه به «واجب الوجود» بودن او راهنمای ما بر ازلی و ابدی بودن

 

اوست؛ زیرا مـعـدوم بودن موجودی در برهه ای از زمان، نشانه نیازمندی و ممکن الوجود بودن اوست.

 

در حالی کـه ذات حـق تعالی، وجودی است که، اولاً؛ از خارج به او هستی داده نشده است تا بگوییم زمانی بوده که ایـن موجود نبوده است. ثانیاً؛ هستی نیز عاریتی او نیست تا زمانی از او گرفته شود، بلکه هستی و وجود ذاتی اوست. پس چنین وجودی همیشه بوده و خواهد بود.[4]

 

علاوه بر این، بر اساس برهان وجوب، واجب الوجود یگانه است و دومی ندارد. بنابراین غیری وجود ندارد تا بتواند وجود را از خداوند سلب کند، چون همۀ موجودات در وجود خود به او نیازمندند. چنان که ممکن نیست واجب الوجود خود را معدوم سازد، چرا که وجود او ضروری و حتمی است و اگر بخواهد این ضرورت را از خود بگیرد، انقلاب در ذات لازم می آید و این با واجب الوجود بودن او ناسازگار است.[5] و این همان معنای ازلی و ابدی بودن ذات باری تعالی است.

 

 

نکتۀ دیگری که از این استدلال به دست می آید، آن است که ازلیت و ابدیت به معنای یاد شده با یکدیگر متلازم اند، و اگر موجودی ازلی باشد، قطعاً ابدی نیز خواهد بود.[6]

 

از نظر حکمای الهی، چون خداوند واجب الوجود بالذات است، هیچ گونه عدم و نیستی - اعم از سابق و لاحق - در او راه ندارد. هر گاه این مطلب را به لحاظ عدم سابق در نظر آوریم، ازلیت و قدم نامیده می‎شود.

 

و هرگاه به عدم لاحق نظر افکنیم، ‌ابدیت و بقا گفته می‎شود. و هر گاه هر دو جهت را در نظر آوریم، به سرمدیت وصف می‎شود. گاهی نیز سرمدیت مترادف ابدیت و بقا به کار رفته است.[7]

 

 


پی نوشت ها:

[1] لَیْسَ لاِوَّلِیَّتِهِ ابْتِداءٌ، وَ لا لاِزَلِیَّتِهِ انْقِضاءٌ. هُوَ الاْوَّلُ لَمْ یَزَلْ، وَ الْباقی بِلا اَجَل، نهج البلاغه، خطبه 162.

[2] اصول کافی، ج1، ص 90.

[3] طوسی، نصیر الدین محمدبن حسن، کشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسأله هفتم.

[4] مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 4، ص 194.

[5] کاشفی، محمد رضا، مجموعه پرسش ها و پاسخ ها، خداشناسی و فرجام، ص 77.

[6] محمد تقی، مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1، ص 84 و 85.

[7] کشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسئله هفتم.

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:19 تیر 1393 - 13:42

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد