اولين گراندلژها (2)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
"کمپاني اوهايو"(1) در سال 1748 با هدف تصرف اراضي ايروکوئي ها در جلگه رودخانه اوهايو تأسيس شد. مالدوين جونز در تاريخ آکسفورد دنياي جديد بنيانگذاران اين کمپاني را چنين معرفي کرده است: "گروهي از پلانت داران بزرگ ويرجينيا که به زمين خواري اشتغال داشتند"(2). در زمره بنيانگذاران و گردانندگان اين کمپاني نام افراد و خاندان هايي ديده مي شود که کمي بعد به پرچمداران و رهبران استقلال آمريکا بدل شدند. از مهمترين ايشان بايد به اعضاي دو خاندان سرشناس لي و واشنگتن اشاره کرد. علاوه بر آنان، نگاهي گذرا به زندگينامه ساير فعالين سرشناس کمپاني اوهايو- ماجراجوياني چون کريستوفر گست(3) و روفوس پاتنام(4)، پلانت داراني آزمند چون جرج ماسون(5) و دسيسه گراني چون بنجامين فرانکلين- صحت داوري مالدوين جونز و سيماي بکلي مشکوک اين جريان را روشن مي کند. در پس پرده ي عمليات اين کمپاني دو خاندان اشرافي کالپپر و فيرفاکس، بزرگ مالکان منطقه، جاي داشتند.

اولين گراندلژها (2)

 

اعضاي خاندان لي از پلانت داران و زمين خواران بزرگ ويرجينيا بودند. برخي منابع توماس لي را به عنوان بنيانگذار اصلي کمپاني اوهايو معرفي مي کنند.(6) ريچارد لي،(7) برادر توماس لي، بعدها در زمره رهبران "انقلاب آمريکا" جاي گرفت و در سال هاي 1774 -1779 عضو کنگره بود. او در 7 ژوئن 1776 طراحي را به کنگره ارائه داد که سرانجام به صدور "اعلاميه استقلال" (4 ژوئيه 1776) انجاميد. فرانسيس لي(8) برادر کوچکتر توماس و ريچارد لي، در سالهاي 1775-1779 عضو کنگره و از امضاء کنندگان "اعلاميه استقلال" بود. او در مذاکره با مقامات انگليسي بر کسب امتيازاتي در تجارت ماهي نيوفاوندلند و کشتيراني در رود ميسي سي پي اصرار فراوان داشت. برادر ديگر، به نام آرتور لي،(9) به همراه بنجامين فرانکلين، نماينده مخفي کنگره آمريکا در لندن و پاريس بود و نقش مؤثر و مرموزي در تحولات اين عصر ايفا نمود. هنري لي،(10) پسر عموي برادران لي، نيز از فرماندهان قشون شورشيان آمريکا بود و همو بود که در 19 اوت 1779 شهر نيوجرسي را فتح کرد. وي در سالهاي 1791-1794 فرماندار ويرجينيا بود و در سال هاي 1799-1801 عضو مجلس نمايندگان. خطابه رسمي در پارلمان آمريکا به مناسبت درگذشت جرج واشنگتن را اين هنري لي قرائت نمود. و سرانجام بايد به چارلز لي(11) اشاره کرد که دومين فرمانده نظامي جنگ استقلال پس از جرج واشنگتن به شمار مي رفت.
از لارنس واشنگتن نيز به عنوان يکي از بنيانگذاران کمپاني اوهايو ياد مي شود.(12) خاندان واشنگتن به آن گروه از کارگزاران دربار هنري هشتم تعلق دارد که از غارت اموال کليسا و صومعه ها سهمي بردند و مالک زمين و ثروتي شدند. در سال 1657 جان واشنگتن، جدّ لارنس و جرج واشنگتن، به قاره آمريکا مهاجرت کرد و در ويرجينيا سکني گزيد. لارنس واشنگتن، برادر ارشد جرج واشنگتن، سهمي بيش از برادري در زندگي فرمانده کل قشون آمريکا در جنگ استقلال و اولين رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا داشت. جرج 11 ساله بود که پدرش، اگوستين فوت کرد و سرپرستي او را لارنس و همسرش به دست گرفتند. آن (نانسي) فيرفاکس (واشنگتن)، همسر لارنس، دختر کلنل ويليام فيرفاکس، پسرعمو و مباشر لرد فيرفاکس، بود و لارنس در حالي که پلانت يکهزار هکتاري خود "مونت ورنون"(13) را اداره مي کرد يکي از کارگزاران اصلي لرد فيرفاکس به شمار مي رفت(14). جرج واشنگتن جوان نيز، علاوه بر اداره املاک خود، که بعدها از طريق ارث و ازدواج و دستمزد غارت و غصب اراضي سرخپوستان ايروکوئي به 15000 هکتار رسيد.(15) از 16 سالگي در سمت مسّاح اراضي و در زمره يکي از نزديکان و کارگزاران اصلي اين لرد فيرفاکس جاي داشت.
خاندان فيرفاکس به اشرافيت نوظهور سده هفدهم بريتانيا تعلق دارد. اين خاندان در سال 1627 به مقام بارون فيرفاکس کامرون دست يافت. در دوران جنگ داخلي انگليس، لرد فيرفاکس دوم(16) در جبهه پارلمان جاي داشت. پسر او، سِر توماس فيرفاکس، که با مرگ پدر لرد فيرفاکس سوم(17) شد، از فوريه 1645 فرمانده کل قشون پارلمان بود و با پيروزي پارلمان به عضويت شوراي دولتي درآمد. او در سال 1650 از مقام فرماندهي خود استعفا داد و از سال 1657 در جبهه مخالف دوست قديمي اش، اوليور کرومول، جاي گرفت. با مرگ کرومول، لرد فيرفاکس به اقدامات ژنرال جرج مانک (دوک اول آلبرمارل) ياري رسانيد. او يکي از کساني است که از چارلز دوم براي تصاحب تاج و تخت بريتانيا دعوت نمودند.(18) امروزه، آقاي نيکلاس جان فيرفاکس 43 ساله (لرد فيرفاکس چهاردهم)(19) وارث اين خاندان است.(20)
شخصيت موردنظر ما و بر کشنده و حامي اصلي جرج واشنگتن، توماس فيرفاکس (لرد فيرفاکس ششم)(21) است. لرد فيرفاکس فوق الذکر از جانب مادر به خاندان کالپپر، بزرگترين پلانت دار منطقه ويرجينيا، تعلق داشت. منشأ ثروت خاندان کالپپر در ويرجينيا به توماس کالپپر (لرد کالپپر دوم)(22) مي رسد که در سالهاي 1675-1683 حاکم ويرجينيا بود. بخش عمده اين ثروت از طريق مادر به لرد فيرفاکس انتقال يافت و وي براي اداره املاک پهناورش در قاره آمريکا که وسعت آن 2 /5 ميليون آکر (1 /2 ميليون هکتار) گزارش شده، در سال 1747 به طور کامل زندگي خود را از "قلعه ليدز"(23) مقر فيرفاکس ها در منطقه کنت انگليس، به ويرجينيا منتقل کرد.(24)
اندکي پس از استقرار لرد فيرفاکس در ويرجينيا، بر بنياد تمهيداتي که بنجامين فرانکلين تدارک ديده بود، کمپاني اوهايو تأسيس شد و تحرکات خود را آغاز کرد. در سال 1749 جرج دوم هانوور طي فرماني 80 هزار هکتار از اراضي سرخپوستان ايروکوئي را در جلگه اوهايو به کمپاني اوهايو بخشيد و وعده داد 120 هزار هکتار ديگر را نيز بعداً ببخشد.(25) گردانندگان اين کمپاني رابطه نزديکي با اليگارشي ماوراء بحار بريتانيا داشتند و تحرکات ايشان در مشارکت با برخي کانون هاي مالي و سياسي لندن بود. اين وقايع در دوران صدرات هنري پلهام و در زماني آغاز شد که جان مونتاگ (ارل ساندويچ چهارم) در رأس نيروي دريايي بريتانيا جاي داشت و جرج مونتاگ دانک (ارل هاليفاکس دوم) رئيس "اتاق تجارت و پلانت کاري"(26) بريتانيا بود و همو بود که به عنوان آغازگر موجي جديد از تحرکات مستعمراتي در شمال آمريکا شناخته مي شود. بهرروي، تحرکات ماجراجويانه کمپاني اوهايو واکنش فرانسوي ها را برانگيخت و سبب شد که ايشان پيوند خود را با دولت سرخپوستان ايروکوئي استوار سازند و به احداث قلعه هايي در مناطق مورد نزاع دست زنند. در سال 1754 رابرت دنويدي،(27) نايب الحکومه ويرجينيا، دسته اي را به فرماندهي سرگرد جرج واشنگتن فرمانده ميليشياي ويرجينيا، براي اخراج فرانسوي ها اعزام کرد. اين همان ميليشيايي است که بنجامين فرانکلين بنيان نهاده بود. تهاجم جرج واشنگتن به مقر يک گروه سي نفره فرانسوي و قتل ده تن از ايشان (28 مه 1754) سرآغاز جنگ بريتانيا با فرانسه و سرخپوستان ايروکوئي است.
در جريان اين جنگ، مستعمرات آمريکايي بريتانيا بيش از يک ميليون نفر جمعيت داشت در حالي که "فرانسه جديد" (کاناداي بعدي) با 70 هزار نفر جمعيت مستعمره اي کوچک به شمار مي رفت که، برخلاف مستعمرات بريتانيا، در زمينه امور تجاري و دفاعي بر فرانسه متکي بود. تنها مزيت "فرانسه جديد" اتکاء بر يک قشون داوطلب مجهز و مجرب و برخورداري از حمايت هزاران تن متحدين سرخپوست بود. مستعمره نشينان انگليسي، برخلاف فرانسوي ها، مجهز و مجرب نبودند و لذا بريتانيا در آغاز با شکست هاي متعدد مواجه شد. پس از شکست سال هاي 1757 -1758، نيروها و فرماندهان نظامي مجرب انگليسي وارد کارزار شدند و از اين زمان پيروزي انگليسي ها آغاز شد. پيروزي بريتانيا در آمريکا، مانند اروپا و هند، با نام ويليام پيت بزرگ (ارل چاتام) در پيوند است. او در سپتامبر 1758 يکي از دوستان خود به نام ژنرال جفري امهرست(28) را در سمت فرمانده کل قشون بريتانيا در آمريکا منصوب کرد. از اوايل سال 1759، امهرست پيشروي به درون مناطق فرانسوي ها و سرخپوستان را آغاز کرد و پس از اشغال منطقه که بک، در سال 1760 مونترال را نيز تصرف نمود. بدينسان، سلطه بريتانيا بر کانادا تأمين شد. از آن پس کار امهرست، به عنوان فرمانفرماي کل آمريکا، سرکوب سرخپوستان بود. سرانجام، در پيمان سال 1763 پاريس تمامي مستملکات فرانسه در شرق رود ميسي سي پي رسماً به تملک بريتانيا درآمد.
مورخين سلطه سرمايه گذاران و تجار و ماجراجويان بريتانيايي بر تجارت خز کانادا را يکي از دستاوردهاي اصلي جنگ فوق مي دانند. اين منبع ثروت چنان اهميتي داشت که رقابت هاي سخت و خونين ميان سرمايه گذاران و ماجراجويان درگير در تجارت خز را برانگيخت. اين رقابت ها، که به "جنگ خز"(29) شهرت دارد، تا سال 1821 و ادغام دو کمپاني "خليج هودسن" و "شمال غربي"(30) تدوام داشت.(31) پيامد مهم ديگر "جنگ [با] فرانسه و سرخپوستان" اضمحلال قدرت ها و فرهنگهاي بومي و غلبه سياست و فرهنگ انگلوساکسون بر آمريکاي شمالي بود. به علاوه، اين جنگ سرزمين هايي چنان پهناور را در تملک دربار بريتانيا قرار داد که اداره آن غيرممکن بود. بدينسان، جنگ فوق به عنوان نقطه عطف در فرايندي شناخته مي شود که به ظهور "ملت آمريکا" و به استقلال دولت ايالات متحده آمريکا انجاميد. شکست در اين جنگ براي دربار فرانسه سخت تحقيرآميز بود و لذا از آن پس سياست تحريک مستعمره نشينان آمريکا عليه سلطه انگلستان را در پيش گرفت و به تبع اين سياست به حمايت مالي و نظامي از جنگ استقلال آمريکا برخاست. هزينه هاي بسيار سنگين اين سياست بحران اقتصادي عميقي در فرانسه پديد آورد و انقلاب 1789 فرانسه را پديد ساخت.
در جنگ فوق، زرسالاري يهودي نقشي بسيار مؤثر و مرموز ايفا نمود که تاکنون به درستي مورد پژوهش قرار نگرفته است. گفتيم که آرون هارت و ساموئل جودا در سقوط مونترال نقشي مهم ايفا کردند و سپس بر تجارت خز منطقه چنگ انداختند. هارت پس از سال 1760 به عنوان ثروتمندترين فرد در تمامي مستعمرات انگليس شناخته مي شد. خاندان هاي يهودي لوپز، ريورا و گومز نيز به سرمايه گذاري کلان در جنگ با فرانسه و سرخپوستان پرداختند و پس از سقوط مونترال از طريق اعتبارات مالي که از لندن برايشان تأمين مي شد به تأسيس يک "امپراتوري پهناور ماوراء بحار" دست زدند. بدينسان، جنگ فوق به عنوان نقطه عطف در تکوين شبکه يهودي مقتدري در آمريکاي شمالي نيز شناخته مي شود که در قلب آن خاندان هاي هارت، جودا، جوزف، لوي، فرانکز، لوپز، ريورا، گومز، گراتس و غيره جاي داشتند.
در اوايل "جنگ [با] فرانسه و سرخپوستان" بنجامين فرانکلين را که اينک در اواخر چهارمين دهه زندگي خويش است، به عنوان پيمانکار قشون بريتانيا و در کار تأمين اسب و واگن و سيورسات براي ژنرال ادوارد براداک(32) اسکاتلندي، فرمانده ناکام قشون بريتانيا در آمريکا، مي شناسيم. قاعدتاً فرانکلين در اين کار با سرمايه گذاران يهودي، به ويژه خاندان گراتس مستقر در فيلادلفيا، شراکت داشت. معهذا، تاريخ نگاري رسمي غرب مي کوشد اين اقدام را به انگيزه هاي "ملي" نسبت دهد. براي نمونه، بريتانيکا مي نويسد فرانکلين حدود 20 هزار پوند استرلينگ از پول شخصي خود را در اين راه صرف کرد که بعدها دولت پنسيلوانيا آن را پرداخت نمود.(33) دائرة المعارف آمريکانا نيز اين نقش فرانکلين را به "ميهن پرستي فعال" او نسبت مي دهد.(34)
در ژوئن سال 1754، فرانکلين به عنوان نماينده پنسيلوانيا در کنگره نمايندگان هفت دولت مستعمره نشين بريتانيا (نيوهامپشاير، ماساچوست، کانتيکت، رودآيلند، نيويورک، پنسيلوانيا و ماريلند) شرکت کرد. اين کنگره که در شهر آلباني (نيويورک) برگزار شد، يک اجتماعي "ملي" از سوي سکنه مستعمرات بريتانيا نبود بلکه اجلاسي بود که به ابتکار "اتاق تجارت و پلانت کاري" بريتانيا برگزار شد با هدف هماهنگي ميان اليگارشي مستعمرات و جلب سرخپوستان ايروکوئي به سوي انگلستان در جنگ با فرانسه. نمايندگان سرخپوستان ايروکوئي بي آنکه تمايلي به اتحاد با انگلستان و مستعمره نشينان آن نشان دهند اجلاس را ترک کردند. در اين کنگره، فرانکلين پيشنهادي ارائه داد که به "طرح آلباني اتحاد" معروف است. اين طرح مبتني بر تشکيل يک شوراي مشترک از نمايندگان تمامي مستعمرات بريتانيا در آمريکاي شمالي بود به رياست نماينده پادشاه بريتانيا. اين همان طرحي است که پيشتر ويليام پن و دانيل کاکس مطرح کرده بودند.
شکست هاي پياپي قشون بريتانيا و ميليشياي اليگارشي مستعمرات از فرانسه و سرخپوستان ايروکوئي، سرمايه گذاري بيشتر در جنگ شمال شرقي آمريکا را ضرور مي نمود ولي به دليل مخارج سنگين دولت بريتانيا در جنگ هفت ساله اروپا، مستعمره نشينان ناگزير بودند اين هزينه را خود تأمين کنند. چنين بود که دريافت ماليات از اراضي خاندان پن ضرورت يافت؛ خانداني که طبق فرمان سلطنتي به عنوان مالک اصلي اراضي سرزمين پنسيلوانيا شناخته مي شد.(35) در سال 1757 فرانکلين متولي اين امر شد و براي مذاکره در اين باب راهي لندن گرديد. در اين مذاکرات، وراث ويليام پن با پرداخت ماليات به حکومت محلي پنسيلوانيا موافقت نمودند. اين سرآغاز استقرار بنجامين فرانکلين در لندن است که تا اوت 1762 تداوم يافت. در اين دوران نيز فرانکلين با شخصيت هاي متنفذ و درجه اول لندن در ارتباط نزديک بود و با اعضاي انجمن سلطنتي حشر و نشر داشت. او با همان کانوني محشور بود که درباره ي آن سخن گفته ايم و در واقع مجري نيات اين کانون به شمار مي رفت. گواه ما رساله فرانکلين است به نام منافع بريتانيايي کبير در مستعمرات آن و تملک کانادا و گوادلوپ(36) که در سال 1760، مقارن با اشغال مونترال، منتشر کرد و در آن بريتانيا را به تسلط بر کانادا و جزاير گوادلوپ، مستعمرات فرانسه، ترغيب نمود. اين نظر کاملاً منطبق با ديدگاه همان محافل توسعه طلبي بود که اينک ويليام پيت (بزرگ) چهره شاخص آنان به شمار مي رفت. در مقابل اين ديدگاه، برخي رجال متنفذ بريتانيا، به رهبري ارل بوت، قرار داشتند که ترجيح مي دادند پس از پايان جنگ کانادا و گوادلوپ به فرانسه مسترد گردد.(37) گفتيم که به رغم خواست پيت و حاميان جنگ طلب او، تلاش جناح ارل بوت سرانجام به پيمان صلح پاريس (10 فوريه 1763) انجاميد و به جنگ هفت ساله اروپا پايان داد. اين امر ناخشنودي عميق کانون هاي جنگ افروز و نظامي گراي بريتانيا را برانگيخت و به سقوط بوت (آوريل 1763) انجاميد.
پس از انعقاد پيمان صلح پاريس، فرانکلين به فيلادلفيا بازگشت ولي دو سال بعد (1764) بار ديگر براي مذاکره در باب صدور فرمان سلطنتي جديد براي اداره پنسيلوانيا راهي لندن شد. اين بار او به عنوان نماينده پنسيلوانيا در لندن ماندگار شد و کمي بعد نماينده جئورجيا (1768)، نيوجرسي (1769) و ماساچوست (1770) نيز شد. در اين دوران نيز فرانکلين در جبهه جناح ويگ و ويليام پيت جاي داشت و لذا مخالف "فرمان عوارض" و ساير اقداماتي بود که گرنويل به رغم تمايل اليگارشي مستعمرات انجام مي داد و در مقابل با حمايت جناح ويگ، خواست خودمختاري مستعمرات آمريکايي را پيگيري مي نمود. او که وقوع جنگ در آمريکاي شمالي را پيش بيني مي کرد، در مارس 1775 راهي فيلادلفيا شد و يک روز پس از ورودش به عنوان نماينده پنسيلوانيا به دومين کنگره قاره اي اعزام شد. او در اين کنگره در رأس کميته اي جاي گرفت که وظيفه سازماندهي نظام پستي و تدوين "اعلاميه استقلال" را به دست داشت. اين همان کنگره اي است که خاندان لي و ساير بنيانگذاران و گردانندگان کمپاني اوهايو در آن نقش اصلي را داشتند و همين کنگره بود که در مه 1775 جرج واشنگتن را در سمت فرمانده کل قشون نيروهاي استقلال طلب آمريکايي منصوب کرد.
اين اقدامات اليگارشي مستعمراتي آمريکاي شمالي را نمي توان جدا از دسيسه هاي مرموزي دانست که جناح ويگ در لندن در همين زمان پيش مي برد. پيشتر درباره ي حمايت برخي سران نامدار ويگ، مانند ويليام پيت و جان مونتاگ (ارل ساندويچ چهارم) و چارلز لنوکس (دوک سوم ريچموند)، از استقلال آمريکا سخن گفته ايم. در مقالات پيش تر نيز با نقش دو خاندان مونتاگ و لنوکس در پيدايش و گسترش فراماسونري، از جمله در فرانسه آشنا شديم. توجه کنيم که در آمريکاي سده هيجدهم نيز چون اروپاي آن عصر، دمکراسي به معناي امروزين وجود نداشت و بنابراين فرانکلين و ساير نمايندگان کنگره قاره اي آمريکا را بايد تنها نماينده و سخنگوي تجار بزرگ و پلانت داران دانست نه بيشتر. براي مثال، در کاروليناي جنوبي تنها کساني عضو نهادهاي مدني مي شدند که مالک 500 آکر (202 هکتار) زمين و ده برده بودند يا جمع دارايي شان به يکهزار پوند استرلينگ مي رسيد. در نيوجرسي نيز تنها کساني که مالک يکهزار آکر زمين بودند از اين امتياز بهره مند مي شدند. بدينسان "به اين يا آن روش، اداره نهادهاي مردمي در مستعمرات آمريکايي [بريتانيا] در دست اقليتي از مالکان، تجار و پلانت داران بود که تمامي آنها به محدود کردن ماليات علاقه داشتند".(38)
اين بار نيز اقامت فرانکلين در آمريکاي شمالي ديري نپاييد و او بار ديگر براي انجام مأموريتي مهم راهي اروپا شد. بدينسان، مرحله جديدي از زندگي فرانکلين آغاز گرديد که براي وي شهرت فراوان به ارمغان آورد. در سپتامبر 1776 کنگره تصميم گرفت که براي جلب حمايت مالي و نظامي پادشاه جديد فرانسه، لويي شانزدهم،(39) از استقلال طلبان آمريکايي هيئتي را به اين کشور اعزام کند. اين هيئت سه عضو داشت که يکي از ايشان بنجامين فرانکلين و ديگري آرتور لي، برادر توماس و ريچارد و فرانسيس لي بود. فرانکلين کمي پيش از کريسمس وارد پاريس شد و بلافاصله مذاکرات مخفي با شارل گراويه (کنت ورژن)،(40) وزير خارجه لويي شانزدهم، را آغاز کرد. گراويه در دسامبر 1775، هشت ماه پس از آغاز شورش در آمريکا، طرح کمک مالي پنهان به شورشيان آمريکا را به پادشاه 21 ساله تقديم کرده ولي اين طرح به دليل مخالفت تورگو،(41) وزير ماليه، به اجرا در نيامده بود. هدف گراويه انتقام از انگلستان و جبران شکست در جنگ هفت ساله بود ولي تورگو اين اقدام را فشاري سنگين بر گرده اقتصادي فرانسه مي دانست. سرانجام، در مه 1776 تورگو سقوط کرد و راه براي اجراي طرح گراويه هموار شد.(42) در چنين فضايي فرانکلين وارد پاريس شد و علاوه بر گراويه از حمايت فعال ژاک نکر،(43) مدير پيشين کمپاني هند شرقي فرانسه و وزير ماليه جديد، برخوردار گرديد. کمک هاي مالي و نظامي گراويه و نکر با واسطه فرانکلين به رابرت موريس و حايم سالومون يهودي انتقال مي يافت و از اين طريق در اختيار کنگره و قشون آمريکا قرار مي گرفت. بي ترديد، اين مبادله عظيم مالي بدون فساد و سوء استفاده نبود. بدينسان، شناخت منشأ ثروت انبوه برخي از عناصر مالي بدون فساد و سوء استفاده نبود. بدينسان پيشتر در شرح "ماجراي XYZ" به نقل از دائره المعارف آمريکانا گفتيم که "در ديپلماسي آن روز رشوه وسيله ناشناخته اي نبود".(44)
با ورود فرانکلين به پاريس، تبليغات وسيع و حيرت انگيزي به سود او آغاز شد و وي به عنوان نماينده "دنياي جديد" معرفي گرديد که گويا رهبري مردم خود را در مبارزه عليه سلطه ظالمانه "فئودال هاي انگليسي" به دست دارد. بدينسان، به دليل نقش فعال فرانکلين و حاميان ماسون او در ميان اشراف و درباريان فرانسه، اعطاي کمک هاي مالي و نظامي به شورشيان آمريکا آغاز شد و تا سال 1781 حدود 12 هزار سرباز و 32 هزار دريانورد فرانسوي براي کمک به قشون جرج واشنگتن راهي قاره آمريکا شدند.(45) يکي از اين افراد مارکيز لافايت است که در زمره دوستان جرج واشنگتن جاي گرفت و بعدها يکي از رهبران انقلاب فرانسه و از سران فراماسونري اين کشور شد و به صعود لويي فيليپ ياري رسانيد. کمک هاي مالي و نظامي فرانسه نقش مؤثري در استقلال آمريکا داشت. دائرة المعارف آمريکانا مي نويسد:
پيروزي تا حدودي به دليل کمک هاي ماوراء بحار ممکن شد... کمک ها در آغاز پنهان بود. کنت ورژن، وزير خارجه فرانسه، تدارکات را به وسيله کشتي... به سوي مستعمرات روانه مي کرد. اين کمک ها براي آمريکايي ها، که از کمبود تسليحات توپخانه به ويژه باروت در رنج بودند، بسيار با ارزش بود.(46)
در سال 1778 فرانکلين رسماً از سوي کنگره آمريکا به عنوان وزير مختار اين کشور در فرانسه منصوب شد و همو بود که پيمان صلح 3 سپتامبر 1783 را با انگلستان امضا نمود. معهذا، وي براي انعقاد برخي پيمان هاي تجاري دو سال ديگر نيز در پاريس ماند. بنجامين فرانکلين در مارس 1785 به فيلادلفيا بازگشت و در مقام رئيس شوراي اجرايي پنسيلوانيا جاي گرفت. او دو سال بعد به عضويت هيئتي درآمد که تدوين قانون اساسي ايالات متحده آمريکا را به عهده داشت. در 17 آوريل 1790 فرانکلين 84 ساله در فيلادلفيا درگذشت.
دائرة المعارف ماکي از فرانکلين به عنوان ماسوني برجسته ياد مي کند که طي سالهاي مديد با "شور و اشتياق فراوان ماسوني" در کار خدمت به "برادرانش" بود.(47)
به دليل تعلق عميق به اين کانون بود که فرانکلين در سال 1753 به عضويت انجمن سلطنتي لندن پذيرفته شد و در دوران اقامت بعدي اش در بريتانيا عناوين افتخارآميزي چون شهروندي ادنبورگ و دکتراي دانشگاه آکسفورد و غيره به وي اعطا گرديد.
فرانکلين در 28 سالگي (1734) در سمت استاد اعظم گراندلژ ناحيه اي پنسيلوانيا جاي گرفت. او در 13 مارس 1750 از سمت فوق استعفا داد و بلافاصله در مقام جانشين استاد اعظم منصوب شد. در سال 1760 بار ديگر استاد اعظم گراندلژ ناحيه اي پنسيلوانيا شد و در 17 نوامبر اين سال با عنوان فوق در اجلاس گراندلژ انگلستان شرکت کرد.(48)
فرانکلين پس از استقرار در پاريس (1776) نيز بلافاصله با اعضاي بلندپايه سازمان ماسوني فرانسه رابطه نزديک برقرار کرد و اين پيوند سهم اصلي را در اشتهار فرانکلين و نفوذ او در دربار و محافل سياسي و فرهنگي فرانسه داشت. اين اعتبار و نفوذ در دوران انقلاب فرانسه تداوم يافت. دائرة المعارف انکارتا مي نويسد: "فرانکلين به عنوان عضو بلندپايه ي يکي از برجسته ترين لژهاي ماسوني فرانسه، مي توانست با تعدادي از فلاسفه و رهبران اصلي انقلاب فرانسه ديدار و مذاکره کند و بر آنان تأثير عميق فکري- سياسي بر جاي نهد".(49) لژي که انکارتا از آن ياد مي کند، "لژ نه خواهران"(50) است که چند ماه پيش از ورود فرانکلين به پاريس، در 11 مارس 1776 ، تأسيس شد. عدد 9 در فراماسونري به عنوان عددي رازآميز شناخته مي شود و "نه خواهران" اشاره به 9 الهه متولي ادب و هنر در اساطير اروپايي است. از اينرو، فوق "لژ الهه ها"(51) نيز ناميده مي شود.(52) فرانکلين پس از ورود به پاريس در زمره گردانندگان اين لژ جاي گرفت و همو بود که در 7 آوريل 1778 ولتر،(53) پادشاه بي تاج و تخت جنبش روشنگري(54) را به عضويت لژ فوق درآورد. فرانکلين در 21 آوريل 1779، ده سال پيش از آغاز انقلاب فرانسه "استاد ارجمند"(55) لژ فوق شد. او دومين استاد "لژ نه خواهران" است. لالاند،(56) منجم معروف فرانسوي، اولين استاد اين لژ بود. فرانکلين در 7 ژوئيه 1782 به عضويت "لژ سن جان اورشليم"(57) پاريس نيز درآمد و در 24 آوريل 1785 "استاد ارجمند" اين لژ شد. او از سال 1785 عضو افتخاري "لژ دوستان خوب"(58) شهر روئن فرانسه نيز بود.(59) "لژ نه خواهران" از متنفذترين لژهاي ماسوني فرانسه پيش از انقلاب است که در آن برخي از نامدارترين معاريف فرهنگي و سياسي فرانسه و آمريکا عضويت داشتند. علاوه بر لالاند و فرانکلين و ولتر، از اعضاي اين لژ بايد به کورت دوژبلن(60) و جان پل جونز(61) و در نسل بعد به کاميل دمولن،(62)، بريسوت(63) و دانتون(64) اشاره کرد.(65) دمولن، بريسوت و دانتون در زمره سرشناس ترين رهبران انقلاب فرانسه جاي دارند که نقش مؤثري در انحلال نظام سلطنتي و تأسيس اولين جمهوري فرانسه (21 سپتامبر 1792) ايفا نمودند.

پي نوشت ها :

1. Ohio Company
2. Maldwyn A. Jones, The Short Oxford History of the Modern World; The Limits of Liberty, American History, 1607-1980, Oxford: Oxford University Press, 1992, p.34.
3. Christopher Gist (1706-1759)
کريستوفر گست در رأس اولين گروه اکتشافي جاي داشت که در پاييز 1750 از سوي کمپاني اوهايو براي تصرف اراضي ايروکوئي ها اعزام شد. او در نوامبر 1753 به ميليشياي سرگرد جرج واشنگتن پيوست و دو بار او را از خطر مرگ نجات داد. گسست بعدها به خدمت خود در قشون مستعمراتي بريتانيا و کمپاني اوهايو ادامه داد. وي در اواخر عمر در ميان سرخپوستان چروکي مي زيست. يادداشت هاي گست از منابع مهم براي آشنايي با زندگي بوميان آمريکا و نيز شناخت حوادثي است که به جنگ با فرانسه و سرخپوستان انجاميد.
4. Rufus Putnam (1738-1824)
روفوس پاتنام از ماجراجويان شاغل در کمپاني اوهايو بود. او نيز در زمره فرماندهان جنگ استقلال آمريکا جاي گرفت و به درجه سرتيپي رسيد. پس از استقلال از کساني بود که در سال 1786 امتياز تصرف 606 هزار هکتار از اراضي ايروکوئي ها را از کنگره دريافت کردند و بار ديگر فعاليت کمپاني اوهايو و تهاجم مستعمراتي را در اين منطقه از سر گرفتند.
5. George Mason (1725-1792)
جرج ماسون پلانت دار و همسايه خانواده واشنگتن بود. در زمره زمين خواراني جاي داشت که کمپاني اوهايو را بنيان نهادند. بعدها وي نيز در زمره رهبران استقلال آمريکا جاي گرفت.
6. Americana, 1985, vol. 20, p. 670.
7. Richard Henry Lee (1732-94)
8. Francis Lightfoot Lee (1734-97)
9. Arthur Lee (1740-92)
10. Henry Lee (1756-1818)
11. Charles Lee (1731-82)
12. Britannica, 1977, vol. 19, p. 611.
13. Mount Vernon.
14. ibid, p. 610.
15- جرج واشنگتن با مرگ لارنس (1752) مزرعه 1000 هکتاري مونت ورنون را به ارث برد. او در ژانويه 1759 با بيوه يک پلانت دار ازدواج کرد و از اين طريق مالک 6000 هکتار زمين و 150 برده شد. در سال 1773 بابت تصرف اراضي ايروکوئي ها 80 هزار هکتار زمين در جلگه اوهايو به مهاجمين داده شد. سهم جرج واشنگتن از اين اراضي 8000 هکتار (دو مزرعه 4000 هکتاري) بود. (Americana, 1985, vol. 28, p.387)
16. Ferdinando Fairfax, 2nd Baron Fairfax of Cameron (1584-1648)
17. Thomas Fairfax, 3rd Baron Fairfax of Cameron (1612-1671)
18. Britannica CD 1998.
19. Nicholas John Albert Fairfax, 14th Baron Fairfax of Cameron (b.1956)
20. Who's Who 1993, p.607.
21. Thomas Fairfax, 6th Baron Fairfax of Cameron (1693-1781)
22. Thomas Culpeper, 2nd Baron Culpeper (1635-1689)
23. Leeds Castle
24. Americana, 1985, vol. 10. P. 837.
25. ibid, vol. 20, p.670.
26. Board of Trade and Plantations
اين نهاد در دوران چارلز دوم (1675) با نام "لردهاي متولي تجارت" (Lords of Trade) تأسيس شد که در آن برخي مشاورين شاه عضويت داشتند. در زمان سلطنت ويليام سوم و ماري (مه 1696)، نهاد فوق با نام "لردهاي متولي تجارت و پلانت کاري" (Lords Commissioners of Trade and Plantations) تجديد سازمان يافت که اختيارات بيشتري داشت. کارکرد اصلي اين نهاد سياستگذاري براي سودآور کردن هرچه بيشتر مستعمرات بريتانيا در قاره آمريکا بود.
27. Robert Dinwiddie (1693-1770)
رابرت دنويدي در اسکاتلند به دنيا آمد. ابتدا به تجارت اشتغال داشت و در 34 سالگي (1727) به عنوان پيمانکار مالياتي در جزاير برمودا به استخدام دربار بريتانيا درآمد. در سال 1738 به عنوان پيمانکار کل مالياتي جنوب آمريکا منصوب و در سال 1741 عضو شوراي حکومتي ويرجينيا و کمي بعد نايب الحکومه منطقه فوق شد. در ژانويه 1758 به انگلستان بازگشت.
28. Sir Jeffrey Amherst, 1 st Baron Amherst (1717-1797)
امهرست در سال 1776 به "بارون امهرست" ملقب شد و در سال 1796 به مقام فيلدمارشالي دست يافت.
29. Fur War
30. North West Company [XY Company]
31- اين اتحاديه جديد همچنان نام "کمپاني خليج هودسن" را حفظ کرد. تجارت خز کانادا، که نقش اصلي را در پيدايش کشور کانادا داشت، امروزه اهميت پيشين را از دست داده است. توليد کنوني تمامي شاخه هاي صنعت خز کانادا حدود 100 ميليون دلار در سال است.
32. Edward Braddock (1695-1755)
ژنرال براداک در جنگ با سرخپوستان و فرانسوي ها به شدت زخمي شد و کمي بعد درگذشت. در اين جنگ، 700 نفر از ميليشياي مستعمره نشينان به فرماندهي جرج واشنگتن و 1400 نفر از نظاميان بريتانيا حضور داشتند و از سرخپوستان و فرانسوي ها شکستي سخت خوردند. پس از شکست فوق، دنويدي در اوت 1755 واشنگتن را به درجه کلنلي ارتقاء داد و در سمت فرمانده کل قشون مستعمره نشينان بريتانيا منصوب کرد.
33. Britannica, 1977, vol. 7, p. 695.
34. Americana, 1985, vol. 12, p.9.
35- بنيانگذار ثروت خاندان پن، درياسالار سر ويليام پن (1621 -1670) است. ويليام پن از نوجواني در خدمت نيروي دريايي بريتانيا بود و در ماجراجويي هاي ماوراء بحار شرکت داشت. او در دوران جنگ داخلي به جبهه "پارلمان" پيوست و در سال 1647 در سمت فرمانده نيروي دريايي ايرلند منصوب شد. در سال 1654 مخفيانه در خدمت چارلز دوم تبعيدي قرار گرفت. کمي بعد اوليور کرومول، پن را به جزاير هند غربي اعزام کرد و وي در مه 1655 جاماييکا، سومين جزيره بزرگ هند غربي، را از چنگ اسپانيايي ها خارج کرد ولي موفق به اشغال جزيره هيسپانيولا نشد. پن پس از بازگشت به انگلستان در املاک پهناور خود در ايرلند اقامت گزيد و به رابطه پنهان با چارلز دوم ادامه داد. او در زمره کساني بود که چارلز دوم را از هلند به انگلستان همراهي کردند و بر تخت سلطنت نشاندند. لذا، در مه 1660، به پاس خدمات فوق، شواليه شد و در سمت کميسيونر امور دريايي منصوب گرديد.
ويليام پن، بنيانگذار فرقه کواکر آمريکا، پسر اين درياسالار پن است. ويليام پن پسر از سال 1666 سرپرستي املاک پهناور پدر را در ايرلند به دست داشت. او در همين دوران به کواکرها پيوست، به زودي در زمره يکي از سران اين فرقه جاي گرفت، به انتشار جزواتي عليه کليساي انگلستان دست زد و به اين دليل چند بار در برج لندن زنداني شد. وي از مروجين انديشه تسامح ديني در انگلستان بود البته نه به سود کاتوليک ها. او هلند را به عنوان الگو مطرح مي ساخت و ثروت هلند را ناشي از اين تسامح مي دانست. با مرگ درياسالار پن، املاک پهناور او در انگلستان و ايرلند به ويليام پن رسيد و وي به جاي پدر در زمره درباريان و مقربين چارلز دوم جاي گرفت. ويليام پن پسر با جيمز يورک نيز، چه در دوره ولايتعهدي و چه در دوره سلطنت نامبرده، رابطه نزديک دوستانه داشت. ويليام پن در سال 1677 به همراه جرج فوکس، بنيانگذار فرقه کواکر، و رابرت بارکلي، رهبر ديگر اين فرقه، به شمال آلمان و هلند سفر کرد. در اين سفر و به تأثير از الگوي استعمارگران هلندي- يهودي بود که انديشه تأسيس کلني هاي کواکرنشين در آمريکاي شمالي شکل گرفت. در سال 1681، ويليام پن، در ازاي بدهي 16000 پوندي چارلز دوم به پدرش، منطقه پهناوري در جلگه دلاور آمريکا را دريافت داشت و از طريق مهاجرت کواکرها به تأسيس دولت پنسيلوانيا و شهر فيلادلفيا در اين منطقه دست زد. ويليام پن چند بار به املاک خود در پنسيلوانيا سرکشي کرد. در نخستين سفر او (1683) در شهر فيلادلفيا 2500 نفر سکونت داشتند و 350 خانه برپا بود. در سال 1700 سکنه اروپايي کلني پنسيلوانيا به 30 هزار نفر و در سال 1776 به 300 هزار نفر رسيد. پس از استقلال، دولت آمريکا کليه دعاوي خاندان پن بر اراضي پنسيلوانيا را به مبلغ 130 هزار پوند خريداري کرد. ويليام پن در سال 1969 رساله اي نوشت که به عنوان اولين طرح اتحاد مستعمرات شمال آمريکا شناخته مي شود.
36. The Interest of Great Britain Considered with Regard to Her Colonies and the Acquistions of Canada and Guadaloupe (1760).
37. Britannica, 1977, vol. 7, p. 695.
38. Beard, ibid, vol. 1, pp. 110-111.
در سال 1650 کل جمعيت مستعمرات بريتانيا در آمريکاي شمالي 52 هزار نفر بود. اين رقم در سال 1700 به 250 هزار نفر و در سال 1760 به 7 /1 ميليون نفر رسيد. در سال 1790، هفت سال پس از استقلال، جمعيت ايالات متحده آمريکا 3929214 نفر گزارش شده است که تنها 1 /5 درصد ايشان در شهر مي زيستند. در سال 1765 جمعيت شهر بوستن 15 هزار نفر، شهر نيويورک 16 هزار نفر و شهر فيلادلفيا، بزرگترين شهر آمريکاي شمالي در اين زمان، تنها 20 هزار نفر بود. (Britannica, 1977, vol. 18, p. 951; Americana, 1985, vol. 27, pp. 531, 534)
39- لويي شانزدهم در 23 اوت 1754 به دنيا آمد. پدرش پسر ارشد و وليعهد لويي پانزدهم بود. با مرگ پدر در سال 1765 وليعهد فرانسه شد و در سال 1770 با ماري آنتوانت ازدواج کرد. با مرگ پدربزرگش در 10 مه 1774 پادشاه فرانسه شد . در 21 سپتامبر 1792 نظام سلطنتي در فرانسه ملغي اعلام شد. در 21 ژانويه 1793 لويي شانزدهم با گيوتين به قتل رسيد.
40. Charles Gravier, comte de Vergennes (1719-1787)
41. Anne-Robert-Jacques Turgot (1727-1781)
42. Britannica, 1977, vol. X, p.397.
43. Jacques Necker (1732-1804)
ژاک نکر به يک خانواده پروتستان براندنبورگي ساکن سويس تعلق داشت و از 16 سالگي در کار صرافي و بانکداري بود. او در دوران جنگ هفت ساله از طريق تجارت غله به ثروت فراوان دست يافت. نکر در سال 1768 مدير کمپاني هند شرقي فرانسه، در 22 اکتبر 1776 رئيس خزانه سلطنتي و در 29 ژانويه 1777 وزير ماليه فرانسه شد. اقدامات او را، به ويژه بذل و بخشش هايش در اعطاي کمک هاي مالي به استقلال طلبان آمريکايي، از عوامل بروز انقلاب فرانسه ذکر مي کنند. نکر در مه 1781 استعفا داد و ميراث شوم و بحران لاينحلي براي وزراي بعدي ماليه فرانسه بر جاي گذاشت. او در اوت 1788 بار ديگر وزير ماليه شد و اين زماني است که فرانسه در آستانه ورشکستگي قرار داشت. در ژوئيه 1789 برکنار شد. بار ديگر وزير شد و در سپتامبر 1790 استعفا داد.
44- در آوريل 1778 جان آدامز به عنوان يکي از سه نماينده کنگره آمريکا در فرانسه وارد پاريس شد. او فرانکلين 72 ساله را چنان سرگرم زنان يافت که وقت کمي براي کارهاي رسمي باقي مي ماند. او با فرانکلين نزاع کرد، سعي کرد کاري کند که او را فرا خوانند، ولي موفق نشد و به آمريکا بازگشت. (ويل و آريل دورانت، تاريخ تمدن، جلد دهم، بخش دوم: روسو و انقلاب، ترجمه ضياء الدين علايي طباطبايي، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370، ص 1181).
45. Britannica, 1977, vol. p. 695.
46. Americana, 1985, vol. 27, p.710.
47. Mackey, ibid, vol. 1, p.373.
48. ibid, p. 374.
49. "Franklin, Benjamin", Microsoft Encarta 97 Encyclopedia.
50. Lodge of the Nine Sisters, Loge des Neuf Soeurs
51. Muses
52. Coil, ibid, p. 448; Mackey, ibid, vol. 2, pp. 709-713.
53. Voltaire [Francois-Marie Arouet] (1694-1778)
ولتر پسر نامشروع يک افسر فرانسوي است. در جواني به عنوان منشي در سفارت فرانسه در هاگ (هلند) به کار پرداخت و با دختر يک ماجراجوي دريايي سروسري يافت و در نتيجه سفير براي جلوگيري از افتضاح او را به پاريس دعوت داد. در دوران نيابت سلطنت دوک اورلئان به عنوان شاعر درباري به شهرت رسيد و به محافل عالي سياسي و فرهنگي فرانسه راه يافت. در سال 1726 به لندن رفت و دو سال در انگلستان ماند. او در لندن با نخبگان فرهنگي و سياسي آن روز بريتانيا مربوط شد، با دربار هانوور رابطه نزديک يافت و کتاب هنرياد خود را به ملکه کارولين، همسر جرج دوم، اهدا کرد. تأثيرات سفر فوق بر ولتر بسيار عميق است. او در زمره دوستان و هواداران والپول و اليگارشي ويگ جاي گرفت، شيفته سياست و فرهنگ انگليسي شد، به سر اسحاق نيوتون و جان لاک ارادت فراوان يافت و به ترويج اين انديشه پرداخت که انگلستان مهد آزادي و کانون ترقي در اروپاست و فرانسه بايد بسيار چيزها را از اين کشور بياموزد. در اواخر سال 1728 به فرانسه بازگشت و کوشيد تا انگلستان را به عنوان الگويي فراروي هموطنانش قرار دهد. ولتر در اين زمان از طريق شرکت در برخي معاملات مشکوک ثروت فراوان اندوخته بود. او در سال 1734 رساله کم حجم و معروف خود، نامه هاي فلسفي، را منتشر کرد و در آن به ترويج عقايد جديد خود پرداخت. او پس از انتشار اين رساله نظرات خود را عليه نهادها و باورهاي مستقر ديني در فرانسه به شکلي بي پروا ابراز مي نمود. ولتر از اواخر دهه 1730 از طريق مکاتبه با وليعهد پروس دوست شد که کمي بعد (1740) با عنوان فردريک دوم (کبير) به سلطنت رسيد. در دوران جنگ وراثت اتريش، براي جلب حمايت فردريک از فرانسه طي يک مأموريت مخفي (1742-1743) به برلين اعزام شد. اينگونه خدمات ولتر به وزراي جنگ و خارجه فرانسه و نيز حمايت مادام پمپدور، معشوقه لويي پانزدهم، سبب ارتقاء وي شد و در سال 1745 در مقام مورخ رسمي دربار فرانسه جاي گرفت. ولتر با پيمانکاران قشون فرانسه نيز رابطه نزديک داشت و از طريق بند و بست با ايشان ثروت خود را انبوه تر ساخت. او در ژوئن 1750 به برلين رفت، سه سال در دربار فردريک دوم مستقر شد و مدتي در سويس اقامت گزيد. در جلد دوم (ص 174) به دوستي ولتر با دانيل فونسکاي يهودي، پزشک پيشين سلطان عثماني، اشاره کرديم که از دهه 1730 در محافل عالي اشرافي پاريس حضور داشت. ولتر از دهه 1740 با ارل چسترفيلد نيز رابطه نزديک داشت و مکاتبات متعدد ميان اين دو موجود است. در همين دوران (1742) است که او رساله محمد را نگاشت. اين رساله حاوي چنان اهانت هايي به ساحت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بود که دولت فرانسه انتشار آن را ممنوع کرد.
54. Britannica, 1977, vol. 7, p.702.
55. Worshipful Master
56. Joseph Jerome Lefrancois De Lalande (1732-1807)
57. Respectable Lodge de Saint Jean de Jerusalem
58. Loge des Bon Amis
59. Mackey, ibid, vol. 2, p.374.
60. Antoine Court de Gebelin (1725-1784)
کشيش و زبان شناس پروتستان فرانسوي، هوادار فعال استقلال آمريکا و دوست نزديک فرانکلين. معروفترين اثر او تحليلي از جهان ابتدايي در مقايسه با جهان نو نام دارد که در سالهاي 1773-1784 منتشر شد. کورت دوژبلن در سال 1779 منشي لژ نه خواهران بود. در 7 نوامبر 1780 اعضاي لژ فوق انجمن علمي و ادبي به نام "انجمن آپولو" تأسيس کردند و کورت دوژبلن را در رأس آن گماردند. اين انجمن در تمامي دوران انقلاب فرانسه فعال بود و بر رجال فرانسه تأثير فکري فراوان برجاي نهاد.
61. John Paul Jones (1747-92)
جان پل جونز به تجارت برده با جزاير هند غربي اشتغال داشت. او در سال 1773 فرمانده يک ناوگان تجارت برده بود و در اين سمت به کشتار ملوانان متمرد دست زد و به اين دليل به عنوان ياغي و دزد دريايي تحت تعقيب نيروي دريايي بريتانيا قرار گرفت. در سال 1775 به فيلادلفيا رفت و به ناوگان تازه تأسيس آمريکا پيوست و نخستين حملات به کشتي هاي انگليسي را رهبري کرد. او سپس در رأس يک ناوگان مرکب از کشتي هاي فرانسوي و آمريکايي قرار گرفت. به اين دليل است که جان پل جونز به عنوان يکي از بنيانگذاران نيروي دريايي ايالات متحده آمريکا شناخته مي شود. در سال 1788 به استخدام کاترين کبير، ملکه روسيه، درآمد و در عمليات نظامي عليه عثماني شرکت جست. در سال 1790 در پاريس اقامت گزيد و دو سال بعد به عنوان کنسول آمريکا در الجزاير منصوب شد ولي پيش از عزيمت به محل مأموريت درگذشت.
62. Camille Desmoulins (1760-1794)
63. Jacques Pierre Brissot (1754-1793)
64. Georges Jacques Danton (1759-94)
65. Coil, ibid, p. 448.

منبع مقاله :
شهبازي، عبدالله، (1377) زرسالاران يهودي و پارسي استعمار بريتانيا و ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، چاپ پنجم

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:22 شهریور 1393 - 15:59

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد