امامت از اصول دين در نزد شيعه و اهل سنت

(بسم الله الرحمن الرحیم)

علماي اهل سنت بر دو دسته هستند:

برخي از آنها امامت را از اصول دين مي‌دانند و برخي از فرع دين مي‌دانند.

قاضي القضاة عبد الله بن عمر بيضاوي متوفاي 685 بحث فروع و اصول را مطرح مي‌کند و در باره فروع مي‌گويد:

ولا كفر ولا بدعة في مخالفتهما

اگر کسي با فروع دين مخالفت کند و يا انکار بکند نه کفر آور است و نه بدعت.

بخلاف الإمامة

به خلاف امامت که اگر کسي مخالفت و انکار کند، کافر و بدعت گذار است.

منهاج الوصول الي علم الاصول، ص 75 - 76

و همچنين امام سبکي يكي شخصيت هاي بلند آوازه اهل سنت، مسائل و مباحث اصول و فروع را مطرح مي‌کند و مي‌گويد:

بخلاف الإمامة فإنها من الأصول.

امامت از اصول دين است .

ومخالفتها بدعة ومؤثرة في الفتن.

مخالفت امامت و انکار امامت بدعت است و انسان و جامعه را در فتنه گرفتار مي‌کند.

الإبهاج، ج 2، ص 296

و همچنين از معاصرين دکتر محمد ابو النور زهير استاد دانشگاه الازهر همين تعبير را دارد تا آنجايي که مي‌گويد:

بخلاف الامامه فانها من اصول الدين.

اگر کسي در فروع دين چيزي را انکار کند، کفر آور نيست ولي اگر اصول دين را انکار کند بدعت است و فتنه انگيز است.

اصول الفقه، ص107

اينها نمونه بود که عده ديگري هم هستند که امامت را از اصول دين مي‌دانند.

 برخي از بزرگان ديگر امامت را فروع دين مي‌دانند مانند :

امام غزالي که متوفاي 505 هجري است مي‌گويد:

النظر في الإمامة أيضاً ليس من المهمات.

امامت خيلي مهم نيست و از فن معقولات و عقايد هم نيست؛ بلکه از فقهيات است

الاقتصاد في الاعتقاد، ج1، ص253

و همچنين آقاي عضد الدين ايجي که از قهرمانان علم کلام است و از او به فرسان علم کلام تعبير مي‌کنند که متوفاي 756 هجري است که مي‌گويد:

ليست من أصول الديانات والعقائد خلافا للشيعة.

امامت از اصول ديانات و عقائد نيست بر خلاف شيعه.

بل هي عندنا من الفروع المتعلقة بأفعال المكلفين.

امامت از فروعاتي است که تعلق گرفته است به افعال مکلفين.

المواقف للإيجي، ج 3، ص 578

و همچنين جناب آقاي عامدي که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است (که هم در حوزه کلام ايشان قهرمان است و هم در حوزه فقه و اصول) مي‌گويد :

واعلم ان الکلام في الامامة ليس من اصول الديانات و لا من الامور الابديات بحيث لا يسع المکلف الاعتراض عنها و الجهل بها

امامت از ديانات نيست و از بديهيات هم نيست و اگر چنانچه مکلف اعتراض به امامت کرد يا نادان به آن بود مسئله اي نيست.

غاية المرام في علم الکلام للآمدي، ص 234

 

 

امامت از اصول دين در نزد شيعه و اهل سنت

 

 

همچنين جناب تفتازاني که از قهرمانان علم کلام است متوفاي 791 هجري است که مي‌گويد:

لا نزاع

يعني اجماعي است.

في ان مباحث الامامة بعلم الفروع اليق.

امامت به فروع دين شايسته تر است تا به اصول دين.

شرح مقاصد، ج 5، ص232

آيا علماي شيعه نظرشان در رابطه با امامت چيست؟:

مرحوم شهيد ثاني و همچنين علامه مجلسي در بحار الانوار دارد از مرحوم محقق خواجه نصير الدين طوسي نقل كرده اند كه ايشان مي‌گويد: اصول ايمان در نزد شيعه 3 تا است :

تصديق به وحدانيت خدا، عدالت خدا و تصديق به نبوت انبياء و تصديق به امامت ائمه بعد انبياء.

اعلم أن المحقق الطوسي رحمه الله ذكر في قواعد العقايد أن أصول الإيمان عند الشيعة ثلاثة : التصديق بوحدانية الله تعالى في ذاته تعالى ، والعدل في أفعاله ، والتصديق بنبوة الأنبياء عليهم السلام ، والتصديق بإمامة الأئمة المعصومين من بعد الأنبياء عليهم السلام.

حقائق الإيمان للشهيد الثاني، ص 55

يعني تصديق امامت به دنباله تصديق نبوت انبياء از اصول است .

علامه حلي مي‌گويد :

ان الامامة من ارکان الدين و اصوله.

امامت از ارکان دين و اصول دين است

المنتهي ط.ق. ج1، ص 522

صاحب حدائق رضوان الله تعالي عليه مي‌گويد:

ثبوت کون الامام من اصول الدين بنص الآيات و الاخبار الواضحه الدلالة کعين اليقين.

اينکه امامت از اصول دين است با توجه به آيات و اخبار واضح مانند عين اليقين است و هيچ شبهه اي در آن نيست .

الحدائق الناضره، ج 18، ص 153

مرحوم ميرحامد حسين صاحب عبقات ايشان هم مي‌گويد:

وما ذلك إلا حكم الإمامة الذي هو أصل عظيم من أصول الدين ، وبه يتم صلاح المسلمين في الدنيا والآخرة .

شرح المقاصد ج 5 ص 232

همچنين مرحوم بهبهاني متوفاي1380 صاحب کتاب مصباح الهداية مي‌گويد :

با توجه به توضيحاتي که داديم امامت از اصول دين است و ولايت و امامت امام مانند اقرار به نبوت پيامبر از اصول است و از فروع نيست.

مصباح الهداية في اثبات الولاية، ص133

و همچنين مرحوم کاشف الغطاء در کتاب اصل الشيعه و اصولها مي‌گويد :

ان اعتبار الشيعه کون الامامة اصل من اصول الدين و منصب الهي يمن به الله تبارک و تعالي علي من يشاء من عباده.

اينکه شيعه عقيده اش بر اين است که امامت از اصول دين و منصب الهي است خداي عالم اين منصب الهي را به هرکس بخواهد به او منت مي‌گذارد.

اصل الشيعة و اصولها، ص24

مرحوم شيخ محمد رضا مظفر متوفاي 1383 مي‌گويد:

نعتقد ان الامامة اصل من اصول الدين.

امامت اصلي از اصول دين است.

لا يتم الايمان الا بالاعتقاد بها و لا يجوز فيها تقليد الآباء و الاهل.

امامت اصلي از اصول دين است و ايمان بدون امامت معنا پيدا نمي کند و تقليد از پدران و خانواده و شخصيت ها جايز نيست.

عقائد الإمامية ص 65

همانطوري که در توحيد و نبوت تقليد جائز نيست و بايد تحقيقي باشد در امامت هم اين چنين است. اينها برخي از علماي شيعه هستند که معتقد هستند امامت از اصول دين است.

بخشي از بزرگان ما هم هستند که آنها نظرشان بر اين است که از اصول دين نيست بلکه از اصول مذهب است.

امام رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايد :

ذلک سواء فيه الاعتقاد بالولايه و غيرها فالامامه من اصول المذهب لا الدين.

امامت از اصول مذهب است نه از اصول دين .

کتاب الطهارة، ج 3، ص 323

همچنين حضرت آيت الله خوئي مي‌گويند:

اما الولايه بمعني الخلافه فهي ليست بضروريه بوجه.

امامت به  معناي خلافت از ضروريات نيست به هيچ وجه.

و انما هي مسالة نظرية.

بحث امامت يک بحث نظري و اجتهادي است

و قد فسروها بمعني الحب و الولاء.

اهل سنت تفسير کردند خلافت را به معناي حب و ولاء.

و لو تقليدا لآبائهم و علمائهم.

آقايان اهل سنت يا به خاطر تقليد از پدران و علمايشان معتقدند بر اينکه ولايت علي عليه السلام به معناي محبت است.

و انکارهم للولاية بمعني الخلافة مستند الي الشبهه.

آنهايي که منکر ولايت هستند به معناي خلافت در حقيقت مستند به شبهه است.

بعد مي‌گويد:

و قد اسلفنا

قبلا ما بحث کرديم.

ان انکار الضروري انما يستتبع الکفر و النجاسة فيما اذا کان مستلزما لتکذيب النبي صلي الله عليه وآله.

انکار ضروريات در صورتي کفر آور و نجاست آور است که اين انکار ضروري مستلزم تکذيب پيامبر باشد.

يعني اگر ما آمديم يک ضروريتي از ضروريات دين را انکار کرديم نتيجه اش تکذيب نبي مکرم باشد.

کما اذا کان عالما بان ما ينکره مما ثبت من الدين بالضروره.

يعني اگر عالمي چه شيعه و سني بيايد يقين داشته باشد که امامت مما جاء به النبي است و آن را انکار کند در اين صورت کفر آور است و در آن هيچ شکي نيست.

چه شيعه باشد چه سني باشد چه وهابي و چه زيدي و اسماعيلي ، يعني اگر ثابت شود براي انسان که امامت مما جاء به النبي است و در کتاب و سنت به دليل قطعي ثابت شده امامت ولي با اين اعتقاد منکر باشد اين کاملا محرز است.

و هذا لم يتحقق في حق اهل الخلاف.

اينکه واقعاً از کتاب سنت ثابت شده باشد امامت در حق اهل سنت اين ثابت نيست.

لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لاهل البيت.

براي اينکه براي اينها ثابت نشده است که خلافت اهل بيت از ضروريات است
 
دليل براي اينکه امامت از اصول دين است :

در رابطه با اينکه آيا امامت از اصول دين است يا فروع دين، قطعاً عقيده ما اين است که از فروع دين نيست و هيچ شکي در اين نيست.

اگر هم بگوييم از اصول مذهب است اگر مذهب را عين دين بدانيم، همان اصول دين مي‌باشد.

ادله کساني را که معتقد هستند از اصول دين است اشاره مي‌کنم :

از مواردي که فقهاء استدلال مي‌کنند، امامت از اصول دين است، آيه 67 سوره مائده است :

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

اي پيامبر! آنچه که به تو ابلاغ شده به مردم برسان و اگر نرساندي رسالت ناتمام است.

سوره مائده آيه 67

اگر ما ثابت کنيم که «ما انزل اليک» امامت است، قطعاً امامت از اصول دين مي‌شود.

اما اثبات اينکه آيه درباره امامت است :

ابن ابي حاتم از بزرگان اهل سنت است که مي‌گويد:

في علي بن ابي طالب.

اين آيه در حق علي عليه السلام نازل شده است.

تفسير ابن ابي حاتم، ج 4، ص 1172

فتحريت اخراج ذلک باصح الأخبار اسنادا و اشبهها متنا.

خود ابن ابي حاتم هم مي‌گويد من در کتابم فقط احاديث صحيح نقل مي‌کنم.

تفسير ابن ابي حاتم، ج1، ص 14

ابن تيميه هم مي‌گويد آقاي ابن ابي حاتم و ابن جرير تفسيرشان متضمن روايات قابل اعتماد است.

تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.

منهاج السنة، ج 7، ص 178

با اين اعترافات روشن است كه اين آيه در حق امير المؤمنين سلام الله عليه نازل شده است.

سيوطي از ابن مردويه از عبد الله بن مسعود نقل مي‌کند که ما در زمان پيامبر اين آيه را اين گونه مي‌خوانديم که :

يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک ان عليا مولي المومنين.

به مردم برسان علي مولاي مؤمنين است و اگر نرساندي رسالت ناتمام است.

الدر المنثور، ج 2، ص 298

فتح القدير، ج 2، ص 60

همچنين آقاي آلوسي مي‌گويد:

ان عليا ولي المومنين.

به مردم بگو علي ولي امر مومنين است.

روح المعاني، ج 6، ص 193

خوب شما در رابطه با احاديثي که نقل کرديم از صحيح مسلم که جناب عمر مي‌گويد:

فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ.

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

شما ولي را آنجا به چه معني گرفتيد؟

پس ثابت شد که اين آيه در حق علي نازل شده است و اينکه مي‌گويد:

وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ

اين جز اصول معناي ديگري ندارد.

دليل دوم :

آيه اکمال است که :

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ

امروز دين را کامل کردم و نعمت را به اتمام رساندم و از اسلام امروز راضي شدم.

سوره مائده آيه 3

يعني اسلام مرضي من امروز است، خوب چه چيزي باعث شد که خداي عالم در روز غدير فرمودند از اسلام راضي شدم و امروز اسلام کامل شد؟ قبل از اين اسلام و دين کامل نبود؛ بلکه ناقص بوده است و اگر اين مربوط به امامت و خلافت امير المؤمنين هست؛ يعني امامت علي، مايه کمال دين است.

نمي‌شود که چيزي مايه کمال دين باشد ولي از فروع باشد و اين قطعاً از اصول دين است که مايه کمال دين و بدون او دين ناقص است و بدون او خداي عالم از اسلام راضي نيست؛ يعني اسلام مرضي خدا آن اسلامي است که امامت علي هم همراه او باشد.

اما دليل ما، آقاي خطيب بغدادي به سند صحيح از ابو هريره نقل ميکند که اين آيه در روز غدير خم بعد از اينکه پيامبر دست علي را گرفت و فرمود:

الست ولي مومنين.

آيا من ولي امر مسلمين نيستم.

قالو بلي.

بعد فرمود هرکس من مولاي او هستم علي هم مولاي اوست ، جناب عمر هم امد تبريک گفت .

تاريخ بغداد، ج8، ص 284

سندش هم صحيح است. همه راوياني که در سند قرار گرفتند همگي صادق و ثقه هستند.

دليل بعدي:

حديث

من مات بلا امام مات ميته جاهليه.

مسلم مي‌گويد:

من مات وليس في عنقه بيعه مات ميته جاهليه.

اگر بيعت امام در گردن کسي نباشد و بميرد به مرگ جاهلي مرده است؛ يعني بدون دين از دنيا رفته است.

اگر امامت از فروع دين است؛ پس چرا اگر کسي فروع را عمل نکند، بي دين و خارج از اسلام از دنيا مي‌رود يا نه؟ اين دلالت مي‌کند که امامت از اصول است.

خود آقاي احمد بن حنبل که با سند صحيح مي‌گويد:

من مات بغير امام مات ميته جاهليه.

مسند احمد، ج 4، ص 96

اين هم دليل سوم که امامت از اصول است.

دليل چهارم :

حديث حوض است، شما ببينيد پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در صحيح بخاري مي‌فرمايد:

فرداي قيامت اصحاب من را مي‌آورند کنار حوض و نمي گذارند طرف حوض بيايند و آنان را به طرف آتش مي‌کشند.

قلت اين

کجا صحابه من را مي‌بريد؟

قال الي النار والله

به خدا سوگند به طرف آتش جهنم.

مي گويم چه کار کردند؟

ارتدوا بعدک علي ادبارهم القهقري.

اينها بعد از تو به دوران قهقري برگشتند و مرتد شدند.

فلا اراه يخلص منهم الا مثل همل النعم.

جز تعداد اندکي از اينها نجات پيدا نمي کنند

صحيح البخاري، ج 7، ص207

آقاي براء بن عاذب در صحيح بخاري مي‌گويد:

 علاء بن مسيب از پدرش مي‌گويد که به براء بن عاذب گفتيم خوش به حالت که صحابه پيغمبر هستي و در بيعت رضوان هم بودي.

قال يابن اخي انک لا تدري ما احدثنا بعده.

خبر نداري ما چه بدعت هايي بعد از پيامبر گذاشتيم.

مي گويند :

اقرار العقلا علي انفسم جائز.

صحيح البخاري حديث، ج 5، ص 65

ابو سعيد خدري همين طور ، خود عايشه هم به همين شکل اعتراف مي‌کند مي‌گويد:

إني أحدثت بعد رسول الله حدثا.

المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 7

و از آن طرف ابن کثير دمشقي از عايشه نقل مي‌کند:

لما قبض رسول الله صلي الله عليه و سلم ارتدت العرب قاطبة.

بعد از رحلت پيامبر عرب همگي مرتد شدند.

در اين حديث حتي 4 ـ 5 نفر هم استثناء نيست.

البداية و النهاية، ج 6، ص33

هيچ اعتراضي هم به اين روايت وارد نشده است که ضعيف است.

مزي، ذهبي، ابن حجر از عمرو بن ثابت نقل مي‌کنند :

لما مات النبي کفر الناس الا خمسة.

غير از 5 نفر همه کافر شدند.

تهذيب الکمال، ج 21، ص 557

تهذيب التهذيب، ج 8، ص 9

البداية و النهاية، ج 6، ص 91

اينها نشان مي‌دهد بر اينکه بعد از نبي مکرم چه اتفاقي افتاده است و چه مسائلي آمده است که در حديث حوض مي‌گويد :

ارتدوا بعدک

عايشه همسر پيامبر ام المومنين مي‌گويد:

ارتدت العرب قاطبة

عمرو بن ثابت مي‌گويد :

کفر الناس الا خمسة.

خوب اينها مشخص است بر اينکه يک اصلي از اصول دين از بين رفته است و اصلي را ترک کردند و اين گونه سر از ارتداد در آوردند.

يکي از اشکالاتي که معمولاً مطرح مي‌شود و اينکه آيا

ارتد الناس بعد رسول الله قاطبة.

ارتدوا بعدک علي ادبارهم القهقري.

يعني مراد اين است که همه مرتد شدند و از ايمان برگشتند و منکر خدا و رسول شدند؟

خوب قطعاً اين نيست، خود آقاي ابن اثير که از لغت نويسان نامي اهل سنت است و نظراتش براي شيعه ها هم حجت است در خيلي از موارد مي‌گويد :

در حديث قيامت و حوض آمده است که

انهم لم يزالوا مرتدين.

اينها همواره مرتد شدند.

يعني

متخلفين عن بعض الواجبات.

از بعضي از واجبات مهم و اساسي انکار کردند و به عنوان رده، کفر نيست که اينها برگشتند کافر شدند.

النهاية في غريب الحديث، ج 2، ص 214

به نظر ما اين است که اينها آمدند يکي از مهمترين واجبات الهي که امامت امير المؤمنين و خلافت اميرالمؤمنين را کنار گذاشتند و در حقيقت همان حديثي را که آورديم :

من مات بغير امام مات ميتت جاهليه.

مسند احمد، ج 4، ص 96

مراد از اين ميتة جاهليه شايد همان ارتداد باشد که در حديث حوض آمده است. يا

ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهليه.

صحيح مسلم، ج 6، ص 22

همين باشد و همچنين مراد اين است که نبي مکرم با اينکه بحث امامت اميرالمؤمنين و جانشيني او در موارد متعدد با تعابير مختلف بيان کرد به مردم :

وأنت خليفتي.

منهاج السنة النبوية، ج 5، ص 34

روح المعاني، ج 18، ص 206

وهو ولي كل مؤمن بعدي.

فيض القدير، ج 4، ص 357

مرقاة المفاتيح، ج 11،  ص 247

كنز العمال، ج 13، ص 62

أنه إمام المتقين وسيد المسلمين.

معرفة الصحابة، ج1، ص 282

أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة.

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 684

مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 330

 

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:3 آبان 1393 - 20:44

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد