عدم دفاع امام علی علیه السلام از حق خود در ماجرای سقیفه و بعد از آن

(بسم الله الرحمن الرحیم)
چرا با وجود خطبه غدیر خم، حضرت علی علیه السلام در جریان سقیفه بنی ساعده و بعد از آن، به آن موضوع به عنوان دلیل بر حق بودن خود اشاره نکردند؟

در این باره باید به چند نکته اشاره کنیم:

ا

لف. امیرالمومنین علیه السلام در ماجرای سقیفه بنی ساعده حضور نداشته و در آن هنگام مشغول غسل و کفن نمودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مراسم خاک سپاری حضرتش بودند. از این رو، گردانندگان سقیفه توانستند زمام آن مجلس را به دست گرفته و خود را خلیفۀ بر حق رسول الله معرفی کنند.

ب. ولایت امام علی علیه السلام منصبی الهی بود که آن حضرت ذره ای در حفظ آن کوتاهی نکرد.

آری! تنها در آن جا که دید امر بین حفظ اساس اسلام و جلوگیری از بازگشت تازه مسلمانان به کفر و بین مبارزه برای به دست گرفتن حکومت اسلامی دائر است، ایشان حفظ اسلام را برگزید و مظلومانه تیرهای بلا را به جان خود و اهل بیت پاکش پذیرا گشت.

اساسی ترین فلسفه سکوت حضرت علی علیه السلام، آن گونه که از سخنان ایشان استفاده می شود «حفظ اساس دین » است. در برخی ازسخنان حضرت علی علیه السلام این نکته نیز مطرح است که ایشان راز سکوت خویش را نداشتن یاران وفادار و فداکار بیان می کند. یعنی در شرایطی که یار وفادار برای گرفتن حق حکومت، اندک بوده است، سکوت تنها راه حفظ دین تلقی می شود.

حضرت علی علیه السلام به این نتیجه رسید که ادامه روش اعتراض آمیز نه تنها تاثیر آنی خود را ندارد، بلکه سبب سوء استفاده دشمنان زخم خورده اسلام می شود. البته آن حضرت در آغاز، تلاش شایسته خویش را در جهت تحقق برترین معروف یعنی «تحقق حکومت حق » به کار برد و آن گاه که از یافتن نتیجه مأیوس شد، بر اساس مصالح اسلام، دست از روش اعتراض آمیز خویش کشید؛ و این روش، الهام بخش این نکته است که انسان باید در حد توان خود در جهت تحقق معروف، تلاش کند تا حد یأس!

و فایده دیگری که این رفتار مولا داشت آن بود که جلوی تحریف تاریخ را گرفت و گرنه بی تردید سکوت حضرت علی علیه السلام را علامت رضا گرفته و می گفتند: آنچه واقع شده، مطابق خواست حضرت بوده است! لذا ایشان در آغاز تلاش گسترده مقدس خویش را جهت بازگرداندن امامت در جایگاه شایسته خود، به کار برد.

هم حضرت علی علیه السلام وارد صحنه شد و هم همسر فداکارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و هم برخی از دوستان وفادار و فداکار حضرت. در این رابطه حضرت علی علیه السلام هم کار سیاسی داشت و هم تلاش تشکیلاتی؛ و البته در تمام این ها مولا کاملا مراقب بود که دشمنان اسلام که درصدد یافتن فرصت برای ضربه زدن به اسلام اند، از وضعیت پیش آمده بهره نبرند.

اولین برخورد علی(ع) در این رابطه برخورد پرخاشگرانه حضرت با ابوبکر در همان روز غصب خلافت بود.

مسعودی می نویسد: در روز بیعت سقیفه، علی(ع) به ابوبکر فرمود:«افسدت علینا امورنا و لم تستشر و لم ترع لنا حقا فقال ابوبکر بلی و لکنی خشیت الفتنه؛ کار ما را تباه کردی و با ما مشورت نکردی و حق ما را رعایت ننمودی. ابوبکر گفت: آری و لکن از بروز فتنه ترسیدم!»

ناگفته روشن است که سخن ابوبکر بهانه ای بیش نیست. واقعیت آن است که اگر با مولا بیعت می شد، «فتنه زدایی » صورت می گرفت. زیرا این علی علیه السلام بود که «فتنه شناس » بود و بهترین شیوه را برای دفع آن داشت.

این بهانه همان است که بعدها عمر به ابن عباس گفت که درست است ما هم علی(ع) را لایق ترین برای خلافت دانسته و می دانیم، لیکن از آن جا که علی(ع) در جنگ ها، بستگان کافر برخی از اینان را کشته، ترسیدم، در صورت به خلافت رسیدن او، آنها فتنه به پا کنند!

در حالی که پیامبر خدا وقتی حضرت علی علیه السلام را در غدیر خم به امامت و خلافت منصوب فرمود، به همه ی این مسایل و دشمنان حضرت علی آگاه بود؛ چون قضیه غدیر را نمی شود انکار کرد، پس هر توجیهی برای کنار زدن حضرت علی علیه السلام از امر خلافت، لازمه اش اعتراف به این موضوع است که، دیگران از شخص پیامبر (العیاذ بالله) بیشتر می دانند!

دومین تلاش حضرت کوشش برای فراهم آوردن نیرو جهت برخورد با جریان انحراف بود.

به گفته مورخان امام علی(ع) شب ها به همراه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به خانه مهاجر و انصار می رفت و آنان را به یاری می طلبید. لیکن آنان با عذرهای غیر موجهی همانند آن که کار تمام شده و بیعت با ابی بکر صورت پذیرفته و اگر مولا زودتر از ما بیعت می خواست ما حضرت را برمی گزیدیم! شانه از انجام وظیفه در برابر امام علی علیه السلام خالی کردند و جز اندکی وفادار، کسی در کنار آن حضرت نبود. بدیهی است در این شرایط با این یاران اندک، کاری از پیش نمی رود و قیام در این شرایط جز کشته شدن همین اندک، بدون آن که تأثیر مناسب خویش را داشته باشد، پیامد دیگری نخواهد داشت و این حقیقتی است که حضرت در سخنان خویش بیان فرموده است:

«... فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی فضننت بهم عن الموت...؛ نگریستم و دیدم مرا یاری نیست و جز کسانم، مددکاری نیست. دریغ آمدم که آنان دست به یاریم گشایند؛ مبادا که به کام مرگ درآیند... .»(نهج البلاغة صبحی صالح، ص 68)

نیز فرمود: «... فنظرت فاذا لیس لی رافد و لا ذاب و لامساعد الا اهل بیتی فضننت بهم عن المنیه...؛ پس نگریستم و دیدم نه مرا یاری است نه مدافعی و مددکاری ، جز کسانم که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم... .»(نهج البلاغة صبحی صالح، ص 336)

و در سخنی دیگر فرمود: «لو وجدت اربعین ذوی عزم منهم لناهضت القوم...؛ اگر چهل تن که دارای عزم استوار باشند، از میان ایشان بیابم، با این گروه به نبرد برمی خیزم .»(شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج 2، ص 47)

و این تحرکات مولا طبق نقلی تا شش ماه ادامه یافت و این ها در شرایطی بود که مولا این اقدامات را وظیفه می دید و ضرری برای اساس اسلام نداشت. سخنان امام در زمینه نداشتن یاران وفادار و فداکار مربوط به این دوره است.

بعد از این دوره شرایط تغییر یافت و حضرت به این نتیجه رسید که نه تنها اقدامات حضرت مؤثر نیست، بلکه بیم آن می رود که دشمنان از آب گل آلود استفاده کرده، ماهی بگیرند، اینجا بود که حضرت دست از این اقدامات نیز کشید و در حقیقت آتش بس یک طرفه از ناحیه ایشان انجام گرفت.

خود حضرت علیه السلام در این زمینه چنین می فرماید:

«... فامسکت یدی حتی راءیت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلی الله علیه و آله فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلما او هدما تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم...؛ ... پس دست خود باز کشیدم تا آن که دیدم گروهی در دین خود نماندند و از اسلام روی برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد(ص) خواندند پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم؛ رخنه ای در آن بینم یا ویرانی، که مصیبت آن بر من سخت تر از محروم ماندن از خلافت است و از دست شدن حکومت شما...»(بحارالأنوار ج: 33 ص: 596)

در این سخن، مولا علی(ع) دقیقا شرایط را ترسیم کرده و زیربنای سکوت خویش را دفاع از اساس اسلام بیان می کند.

در چنین شرایطی از گوشه کنار کشور اسلامی اخباری می رسید که برخی از قبایل تازه مسلمان سر به شورش برآورده و پرچم ارتداد را برافراشته اند و عملا در برابر اساس اسلام ایستاده اند.

و علاوه بر ارتداد، فتنه ظهور مدعیان نبوت همانند مسیلمه و سجاح و طلیحه مشکل دیگر آن روز جهان اسلام بود که بدون تردید، اگر مولا هم چنان به مخالفت خود، ادامه می داد، این اساس اسلام بود که ضربه می دید، و برای امام علی علیه السلام، به هیچ وجه این امر قابل پذیرش نبود.

در همین بحبوحه شخصی به حضرت گفت: اگر شما همچنان به این رویه(اعتراض) ادامه دهی، هیچ کس به جنگ با دشمنان اسلام نمی رود! حضرت نیز وقتی شرایط را چنان دید، دست از اعتراض کشید و نشاط فوق العاده ای برای نبرد با دشمنان مکتب در بین مسلمین پدید آمد.

امام علی(ع) در سخنی شرایط آن دوره را چنین ترسیم می کند:

«لما توفی رسول الله(ص) ارتدت العرب و اشراءیت الیهودیه و النصرانیه و نجم النفاق و صار المسلمون کالغنم المطیره فی اللیله الشاتیه؛ هنگامی که پیامبر وفات یافت، عرب جاهلی بازگشت خود را شروع کرد و یهود و نصاری سر برداشتند و منافقان آشکار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان هم چون رمه بی چوپانی بودند که در یک شب سرد و بارانی زمستان در بیابان گرفتار شده اند.»

اینجاست که حضرت علی علیه السلام حفظ اسلام را در حفظ وحدت امت اسلامی و کنار گذاشتن اعتراض می داند و اگر بخواهیم فلسفه سکوت مولا را در یک جمله خلاصه کنیم، باید بگوییم حضرت برای حفظ اساس دین، شیوه نرمش را برگزید. آن چنان که به همان انگیزه در پی یارانی وفادار بود تا با همراهی آنان از اسلام ناب محمدی(ص) پاسداری کند اما افسوس!!!

ارزش این رفتار شکوهمندانه حضرت علی(ع) اگر از جهاد مقدس آن حضرت برتر نباشد، یقینا کمتر نیست!

این سیره درس آموز برای همه پیروان آن حضرت است که، همه باید فدایی دین باشیم و برای ما مصالح اساس اسلام در اولویت اول قرار داشته باشد و حتی در مواردی که حق را صد در صد در جانب خود می دانیم، ولی اگر ببینیم که تلاش در این زمینه ضربه به اساس اسلام می زند، باید از این کار دست کشید و تنها به هدف والای اعتلای اسلام و مکتب اندیشید.

در پایان می بایست به این نکته نیز توجه داشت که یکی از استدلال های حضرت علی علیه السلام تمسک به جریان غدیر خم بود، ولی گوش شنوا وجود نداشت. قضیه غدیر را کسی انکار نمی کرد، فقط می گفتند: دیر آمدی، ما با ایشان بیعت کردیم. اگر اول شما می آمدید، قطعا با شما بیعت می کردیم.

برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه نمایید:

غدیر خم و سقیفه بنی ساعده

 

 


- لینک کوتاه این مطلب

» پایگاه اطلاع رسانی حوزه
تاریخ انتشار:16 آبان 1393 - 12:46

نظر شما...