(بسم الله الرحمن الرحیم)
اگرچه فرهنگ مهدوی، در مقایسه با دو دهه اول انقلاب و حتی قبل از آن، از گسترش چشمگیری برخوردار بوده و در عرصههای مختلف و مجامع گوناگون، مورد توجه قرار گرفته است، اما باید گفت که حق مطلب، آنطور که باید، ادا نشده است.
باید اذعان داشت كه مهدویت، قلب تپنده حیات شیعه و رمز نجات انسان معاصر از بنبستها و گردابهاست. مهدویت، انرژی متراكمی است كه اگر به درستی از آن بهره گیرند، توانایی شگرفی در متحدساختن و بسط معنویت و احیای دین خواهد داشت.
متأسفانه قبل از انقلاب، توجه خاصی به مسئله مهدویت نمیشد، اما خوشبختانه در چند سال اخیر، با كوشش برخی از مراكز و تلاش دانشمندان اسلامی، این مسئله مهم از انحصار منحرفان و كجسلیقهگان، بیرون آمده و مسیر هموارتری را میپیماید. البته ناگفته پیداست که پس از انقلاب هم، به گونهای کامل و شایسته به این مباحث پرداخته نشده است و جبران این کندی ـ آن هم در عصر سرعت ـ تلاش مضاعفی از همه نهادها و مسئولان میطلبد.
حال با توجه به آنچه گذشت، به بررسی علل افزایش توجه به بحث مهدویت و انتظار، در چند سال اخیر میپردازیم. این فرایند رشد، عوامل متعددی دارد که ما در این مجال، به چند مورد آن اشاره خواهیم نمود:
1. هدایت پیدا و پنهان حضرت مهدی علیهالسلام: هدایتهای حضرت مهدی علیهالسلام در زمانهای مختلف، مهمترین عامل در گسترش فرهنگ مهدویت است. بهرهبردن از آن حضرت در دوره انتظار، دلیلی بر حضور صاحب عصر و مایه رشد و توسعه فرهنگ انتظار است؛ حضور ناشناس ایشان در میان مردم و نیزحضور همیشگی در موسم حج، دلیل آگاهی ایشان به احوال مسلمانان و تلاش مستمر ایشان برای تقویت فرهنگ انتظار است.
داستانها، ملاقاتها و راهنماییهای مكرر در تاریكی شبهات و ضلالتها، با مردی كه خصوصیات مهدی فاطمه را دارد، ریشههای انتظار را تقویت و كام تشنه عاشقان را سیراب میکند؛ شاید در انتظار محبوب، به خود آیند و با ایجاد آمادگی و كوشش فراوان، لیاقت بهرهمندی از حضرتش را بیابند.
2. تأثیر تهاجم دشمن در فرهنگ مهدوی: در دهههای اخیر، جهان غرب به موضوع آخرالزمان و آیندهنگری، علاقه بسیاری نشان داده و در این راه، سرمایهگذاریهای شگرفی كرده است. بیتردید در هیچدورهای از تاریخ، نظریهپردازان و سیاستمداران غربی، به اندازه امروز درباره آینده جهان، پایان تاریخ، ظهور مسیح، ضد مسیح (دجال) و هرچه غرب و تمدن مادی را به خطر میاندازد، گفتوگو نكردهاند و بر اساس آن به تولید آثار فرهنگی و تدوین استراتژیها نپرداختهاند. انتشار مجموعه گستردهای از كتابها و مقالات با موضوعات یاد شده و تولید و توزیع گسترده فیلمهای سینمایی با همین موضوع كه بیشتر محصول كمپانیهای امریكایی و صهیونیستی هستند؛ مانند آرماگدون، روز استقلال، طالع نحس، ترمیناتور، نوستراداموس و... و تأسیس سایتهای اطلاعرسانی در اینترنت، تنها بخشِ آشكار رویكرد عمومی غرب به موضوع آخرالزمان است. این همه تلاش، آدمی را به این فكر میاندازد كه نقشهای در دست اجراست. اینكه سخنان نظریهپردازانی مانند هانتینگتون، تافلر، فوكویاما و... درباره پایان تاریخ و جنگ تمدنها، به استراتژی سیاسی ـ نظامی سیاستمداران حاكم بر امریكا و انگلیس تبدیل شده، حكایت از جریانی سازمان یافته در لایههای پنهانی سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهان استكبار دارد.
به راستی، چه رخدادی در حال شكلگیری است كه جهان غرب، تمامیت فرهنگ و تمدن خود را در خطر دیده و بیمحابا ـ گرچه به قیمت از دست رفتن حیثیت خود و انزجار جهانی و مخالفت تمام سازمانهای جهانی ـ به عراق هجوم میبرد و در وادی خطرناك جنگ بینالنهرین و بابل گام مینهد؟
3. تأثیر انقلاب اسلامی ایران: انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین رخداد اجتماعی قرن بیستم است. پدیدهای با این گستردگی و عمق، علاوه بر آنکه تمام نهادهای ملی را متحول ساخته و سرنوشت تاریخی آنان را در مسیر تغییرات بنیادی قرار داده، اندیشهها، سیاستها، نهضتها و احزاب سیاسی جهان را هم به چالشی نو فراخوانده است.
در آموزههای دینی، به این امر اشاره شده است که در زمان ظهور، تمام نیروهای شرق و غرب، تسلیم حجت خدا میشوند. انقلاب ایران نشان داد كه این كار شدنی است؛ همان طوری كه خلبانهای آموزش دیده در امریكا ـ كه همه آمده بودند تا منجی امریكا و شاه شوند ـ با مردم اعلام همبستگی كردند و رشادتها و جانفشانیهای بسیاری از خود نشان دادند تا آنجا که برخی از آنها شهید شدند؛ و به همان طریق كه نیروهای متخصص امریكایی به اسلام پیوستند و طاغوت زمان، سرنگون شد و ولیّ خدا حاكم گردید، در دوران ظهور حضرت حجت نیز، مسائلی از همین جنس در سطح گستردهتری اتفاق خواهد افتاد. طبق همین مبناست كه برخی از علما، انقلاب اسلامی را ظهور صغرا برای انقلاب جهانی منجی عالم، تلقی نمودهاند.
4. بحران معنویت: انسان بحرانزده این عصر، به دلیل تشنگی فراوان روحی برای دستیابی به جایگاهی استوار و جاوید، هر روز به سویی میرود، اما چون به سرچشمه حیات دست نمییابد، به مردابها و باتلاقهایی میرسد كه نه تنها تشنگیاش را نمیزداید، بلكه به بیماریهای روحی و جسمی او میافزاید؛ بنابراین، اضطراب و خستگی از اوضاع مسلط بر جهان را میتوان از عوامل توسعه اندیشه مصلحجویی در جهان و گسترش فرهنگ مهدویت در جوامع دانست. ظلم و ستم، جهل و نادانی، فریبکاری، رنج و فقر و در نتیجه انحطاط اخلاق و تحقیر انسان در دوران معاصر، بر این خواست فطری آدمی دامن میزند. از طرفی، احساس غربت ناشی از زندگی صنعتی در مقابل معنویت و صمیمت دین، سبب شده که انسان مجهز به تكنیك و فنآوری، با مذاهب و آرمانهای منجیگرایانه و عدالتمحور، پیوند خورده و تب و تاب این مباحث ـ از جمله مهدویت ـ را گرمتر کند.
5. ناتوانی مدعیان اصلاح: آدمی برای ایجاد اصلاح جوامع بشری، راههای بسیاری را پیموده، اما جز كابوس یأس، چیز دیگری نصیبش نشده است.
افلاطون، جامعه ایدهآلی را طراحی كرد كه در آن از ستم و فقر و بدبختی، اثری نباشد؛ غایت نظام سیاسی او، پیدایش مدینه فاضله بود. توماسكامپانلا، طرح شهر آفتاب و كشور خورشید؛ ویكتورهوگو، اندیشه جمهوری جهانی و آگوست كنت و تامسمور نیز جامعهای را ترسیم کردند كه همه مردم آن، در سایه قانون و عدالت زندگی كنند؛ آلوین تافلر برای حل این بحران و اصلاح جامعه جهانی، نظریه موج سوم را مطرح میکند، ولی با این حال معتقد است که «فهرست مشكلاتی كه جامعه ما با آن روبهرو است، تمامی ندارد. با دیدن فروپاشی پیاپی نهادهای تمدن صنعتی در حال نزاع، به درون غرقاب بیكفایتی و فساد، بوی انحطاط اخلاقی آن نیز مشام را میآزارد؛ در نتیجه، موج ناخشنودی و فشار برای تغییرات، فضا را انباشته است. در پاسخ به این فشارها، هزاران طرح ارائه میشود كه همگی ادعا دارند بنیادی و حتی انقلابیاند، اما بارها و بارها مقررات و قوانین طرحها و دستورالعملهای جدید، كمانه میكند و بر وخامت مشكلات میافزایند و این احساس عجز و یأس را دامن میزنند. این احساس، برای هر نظام دموكراتیك خطرناك است و نیاز شدید به وجود مردِ سوار بر اسب سفیدِ ضربالمثلها را هر چه بیشتر دامن میزند».
بنابراین، عامل دیگر توسعه فرهنگ مهدوی، ناتوانی كسانی است كه مدعی اصلاحاند. آنها در زمینه شناخت آدمی و مشكلات او ناتواناند؛ از همینرو، عجز و محدودیت آنان، نگاه انسان معاصر را به آسمان میدوزد.
چرا بحث درباره مهدویت و انتظار، افزایش یافته است؟
اگرچه فرهنگ مهدوی، در مقایسه با دو دهه اول انقلاب و حتی قبل از آن، از گسترش چشمگیری برخوردار بوده و در عرصههای مختلف و مجامع گوناگون، مورد توجه قرار گرفته است، اما باید گفت که حق مطلب، آنطور که باید، ادا نشده است.
باید اذعان داشت كه مهدویت، قلب تپنده حیات شیعه و رمز نجات انسان معاصر از بنبستها و گردابهاست. مهدویت، انرژی متراكمی است كه اگر به درستی از آن بهره گیرند، توانایی شگرفی در متحدساختن و بسط معنویت و احیای دین خواهد داشت.
متأسفانه قبل از انقلاب، توجه خاصی به مسئله مهدویت نمیشد، اما خوشبختانه در چند سال اخیر، با كوشش برخی از مراكز و تلاش دانشمندان اسلامی، این مسئله مهم از انحصار منحرفان و كجسلیقهگان، بیرون آمده و مسیر هموارتری را میپیماید. البته ناگفته پیداست که پس از انقلاب هم، به گونهای کامل و شایسته به این مباحث پرداخته نشده است و جبران این کندی ـ آن هم در عصر سرعت ـ تلاش مضاعفی از همه نهادها و مسئولان میطلبد.
حال با توجه به آنچه گذشت، به بررسی علل افزایش توجه به بحث مهدویت و انتظار، در چند سال اخیر میپردازیم. این فرایند رشد، عوامل متعددی دارد که ما در این مجال، به چند مورد آن اشاره خواهیم نمود:
1. هدایت پیدا و پنهان حضرت مهدی علیهالسلام: هدایتهای حضرت مهدی علیهالسلام در زمانهای مختلف، مهمترین عامل در گسترش فرهنگ مهدویت است. بهرهبردن از آن حضرت در دوره انتظار، دلیلی بر حضور صاحب عصر و مایه رشد و توسعه فرهنگ انتظار است؛ حضور ناشناس ایشان در میان مردم و نیزحضور همیشگی در موسم حج، دلیل آگاهی ایشان به احوال مسلمانان و تلاش مستمر ایشان برای تقویت فرهنگ انتظار است.
داستانها، ملاقاتها و راهنماییهای مكرر در تاریكی شبهات و ضلالتها، با مردی كه خصوصیات مهدی فاطمه را دارد، ریشههای انتظار را تقویت و كام تشنه عاشقان را سیراب میکند؛ شاید در انتظار محبوب، به خود آیند و با ایجاد آمادگی و كوشش فراوان، لیاقت بهرهمندی از حضرتش را بیابند.
2. تأثیر تهاجم دشمن در فرهنگ مهدوی: در دهههای اخیر، جهان غرب به موضوع آخرالزمان و آیندهنگری، علاقه بسیاری نشان داده و در این راه، سرمایهگذاریهای شگرفی كرده است. بیتردید در هیچدورهای از تاریخ، نظریهپردازان و سیاستمداران غربی، به اندازه امروز درباره آینده جهان، پایان تاریخ، ظهور مسیح، ضد مسیح (دجال) و هرچه غرب و تمدن مادی را به خطر میاندازد، گفتوگو نكردهاند و بر اساس آن به تولید آثار فرهنگی و تدوین استراتژیها نپرداختهاند. انتشار مجموعه گستردهای از كتابها و مقالات با موضوعات یاد شده و تولید و توزیع گسترده فیلمهای سینمایی با همین موضوع كه بیشتر محصول كمپانیهای امریكایی و صهیونیستی هستند؛ مانند آرماگدون، روز استقلال، طالع نحس، ترمیناتور، نوستراداموس و... و تأسیس سایتهای اطلاعرسانی در اینترنت، تنها بخشِ آشكار رویكرد عمومی غرب به موضوع آخرالزمان است. این همه تلاش، آدمی را به این فكر میاندازد كه نقشهای در دست اجراست. اینكه سخنان نظریهپردازانی مانند هانتینگتون، تافلر، فوكویاما و... درباره پایان تاریخ و جنگ تمدنها، به استراتژی سیاسی ـ نظامی سیاستمداران حاكم بر امریكا و انگلیس تبدیل شده، حكایت از جریانی سازمان یافته در لایههای پنهانی سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهان استكبار دارد.
به راستی، چه رخدادی در حال شكلگیری است كه جهان غرب، تمامیت فرهنگ و تمدن خود را در خطر دیده و بیمحابا ـ گرچه به قیمت از دست رفتن حیثیت خود و انزجار جهانی و مخالفت تمام سازمانهای جهانی ـ به عراق هجوم میبرد و در وادی خطرناك جنگ بینالنهرین و بابل گام مینهد؟
3. تأثیر انقلاب اسلامی ایران: انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین رخداد اجتماعی قرن بیستم است. پدیدهای با این گستردگی و عمق، علاوه بر آنکه تمام نهادهای ملی را متحول ساخته و سرنوشت تاریخی آنان را در مسیر تغییرات بنیادی قرار داده، اندیشهها، سیاستها، نهضتها و احزاب سیاسی جهان را هم به چالشی نو فراخوانده است.
در آموزههای دینی، به این امر اشاره شده است که در زمان ظهور، تمام نیروهای شرق و غرب، تسلیم حجت خدا میشوند. انقلاب ایران نشان داد كه این كار شدنی است؛ همان طوری كه خلبانهای آموزش دیده در امریكا ـ كه همه آمده بودند تا منجی امریكا و شاه شوند ـ با مردم اعلام همبستگی كردند و رشادتها و جانفشانیهای بسیاری از خود نشان دادند تا آنجا که برخی از آنها شهید شدند؛ و به همان طریق كه نیروهای متخصص امریكایی به اسلام پیوستند و طاغوت زمان، سرنگون شد و ولیّ خدا حاكم گردید، در دوران ظهور حضرت حجت نیز، مسائلی از همین جنس در سطح گستردهتری اتفاق خواهد افتاد. طبق همین مبناست كه برخی از علما، انقلاب اسلامی را ظهور صغرا برای انقلاب جهانی منجی عالم، تلقی نمودهاند.
4. بحران معنویت: انسان بحرانزده این عصر، به دلیل تشنگی فراوان روحی برای دستیابی به جایگاهی استوار و جاوید، هر روز به سویی میرود، اما چون به سرچشمه حیات دست نمییابد، به مردابها و باتلاقهایی میرسد كه نه تنها تشنگیاش را نمیزداید، بلكه به بیماریهای روحی و جسمی او میافزاید؛ بنابراین، اضطراب و خستگی از اوضاع مسلط بر جهان را میتوان از عوامل توسعه اندیشه مصلحجویی در جهان و گسترش فرهنگ مهدویت در جوامع دانست. ظلم و ستم، جهل و نادانی، فریبکاری، رنج و فقر و در نتیجه انحطاط اخلاق و تحقیر انسان در دوران معاصر، بر این خواست فطری آدمی دامن میزند. از طرفی، احساس غربت ناشی از زندگی صنعتی در مقابل معنویت و صمیمت دین، سبب شده که انسان مجهز به تكنیك و فنآوری، با مذاهب و آرمانهای منجیگرایانه و عدالتمحور، پیوند خورده و تب و تاب این مباحث ـ از جمله مهدویت ـ را گرمتر کند.
5. ناتوانی مدعیان اصلاح: آدمی برای ایجاد اصلاح جوامع بشری، راههای بسیاری را پیموده، اما جز كابوس یأس، چیز دیگری نصیبش نشده است.
افلاطون، جامعه ایدهآلی را طراحی كرد كه در آن از ستم و فقر و بدبختی، اثری نباشد؛ غایت نظام سیاسی او، پیدایش مدینه فاضله بود. توماسكامپانلا، طرح شهر آفتاب و كشور خورشید؛ ویكتورهوگو، اندیشه جمهوری جهانی و آگوست كنت و تامسمور نیز جامعهای را ترسیم کردند كه همه مردم آن، در سایه قانون و عدالت زندگی كنند؛ آلوین تافلر برای حل این بحران و اصلاح جامعه جهانی، نظریه موج سوم را مطرح میکند، ولی با این حال معتقد است که «فهرست مشكلاتی كه جامعه ما با آن روبهرو است، تمامی ندارد. با دیدن فروپاشی پیاپی نهادهای تمدن صنعتی در حال نزاع، به درون غرقاب بیكفایتی و فساد، بوی انحطاط اخلاقی آن نیز مشام را میآزارد؛ در نتیجه، موج ناخشنودی و فشار برای تغییرات، فضا را انباشته است. در پاسخ به این فشارها، هزاران طرح ارائه میشود كه همگی ادعا دارند بنیادی و حتی انقلابیاند، اما بارها و بارها مقررات و قوانین طرحها و دستورالعملهای جدید، كمانه میكند و بر وخامت مشكلات میافزایند و این احساس عجز و یأس را دامن میزنند. این احساس، برای هر نظام دموكراتیك خطرناك است و نیاز شدید به وجود مردِ سوار بر اسب سفیدِ ضربالمثلها را هر چه بیشتر دامن میزند».
بنابراین، عامل دیگر توسعه فرهنگ مهدوی، ناتوانی كسانی است كه مدعی اصلاحاند. آنها در زمینه شناخت آدمی و مشكلات او ناتواناند؛ از همینرو، عجز و محدودیت آنان، نگاه انسان معاصر را به آسمان میدوزد.
- لینک کوتاه این مطلب
»
پورتال جامع مهدویت
تاریخ انتشار:27 بهمن 1393 - 23:27
مطالب مرتبط...
نظر شما...