مهدویت و مدینه فاضله (4)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

مدينه فاضله سوسياليستهاي تخيّلي

قرن هيجدهم، دوران پرتلاطمي براي اروپاييان محسوب مي گشت. انقلاب صنعتي، به عنوان مهم ترين رويداد اين قرن بارقه اميدي در دل بسياري از مردمان پديدآورده بود، چرا كه محصولات نخستين آن، در ظاهر، ثروت و غناي بيشتري را نويد مي داد كه مي توانست، سعادت، امنيت وآسايش بشر را برآورد. اما اين امر، آن گونه كه انتظار مي رفت، به وقوع نپيوست. انقلاب صنعتي نه تنها براي طبقه محروم جامعه، باعث رونق و فراواني و آسايش نگرديد، بلكه برنگراني و تشويق آنان نيز افزود. كارگران و صنعتگراني كه تا ديروز متكي بر صنايع دستيِ خويش روزگار سخت را با يك ثبات نسبي پشت سر مي نهادند، اكنون در يك وضعيت وخيم و نامطمئن قرار گرفته بودند. تأسيس كارخانه ها و مراكز صنعتي عظيم مشاغل جزئي و دستي، آنان را، يكي پس از ديگري در معرض نابودي قرارداده بود و روز به روز بر ناامني اقتصادي، فقر و فلاكت و نابسامانيهاي اجتماعي و اختلاف هول انگيز طبقات اجتماعي افزوده مي شد. تمدن صنعتي، اگر چه براي صاحبان سرمايه، بهشت موعودي بود كه سرمايه هاي خويش را در تصاعد هندسي به رشدي دور از باور برسانند، اما اين بهشت سرمايه داران، براي كارگران محروم كه توده عظيم جامعه را تشكيل مي دادند، جهنّمي گشته بود بنياد برافكن و خانمان سوز. حوادث اسفبار اين دوران، به تدريج، موجب پديد آمدن انديشه هاي نوين در عرصه تفكر انساني گشت. اين انديشه ها، دست به ابداع فرمولها و قواعد تازه اي جهت خاتمه دادن به فقر و فلاكت و يافتن بهشت زميني و رساندن بشر به سر منزل مقصود زدند. انديشه وران اين دوره، كه نخستين برگهاي دفتر تمدن صنعتي را تجربه مي كردند، خواه ناخواه، در ارزيابي مشكلات و نابسامانيها و تحليل آنها، فاقد يك ديدگاه پخته و علمي بودند. مهم ترين ويژگي آنان در اين بود كه همگي در آرزوي بهبودِ وضعيت طبقات محروم جامعه، بويژه كارگران بودند و در راه تحقق اين رؤيا به ارائه طرحهاي ابتدايي و بسيط مي پرداختند كه از ويژگيهاي لازم و كافي در مقابله با نابسامانيهاي انقلاب صنعتي برخوردار نبود. مي توان آنان را به معماراني ناشي تشبيه كرد كه در نخستين تجربه هاي معماري خويش، قصد پايه گذاري يك ساختمان صدطبقه را بر روي تلّي از خاك، در سر مي پروراندند.
به همين دليل از آنها در طول تاريخ تفكر، با عنوان سوسياليستهاي تخيّلي ياد مي كنند كه برجسته ترين آنها عبارتند از:
سن سيمون Saint simon)، 1825 ـ 1760)، شارل فوريه charles Fourier) 1842 ـ 1772) و رابرت اون Robert owen)، 1858 ـ 1771) كه آنان را بنيانگذاران سوسياليسم تخيلي مي نامند.
از ويژگي مهم ديگر آنان مي توان از ضديت آنان با نظام سرمايه داري و سيستم اقتصاد آزاد ياد كرد.
(اين متفكران و به طور كلي سوسياليستهاي تخيّلي معتقد بودند كه نظام سرمايه داري كه مبتني بر آزادي كسب و كار و اقتصاد بازار است، نظامي ظالمانه است كه بايستي از ميان برداشته شود. ولي چسان اين نظام ظالمانه از بين برود؟ اينان در اين باره راهي عملي و منطقي نشان نمي دادند و بلكه فقط در مخيّله خود مدينه فاضله اي را كه پايه هاي آن بر عدل و داد استوار است تصوير مي كردند و از مردم جهان مي خواستند كه براي تحقق اين مدينه… تلاش كنند42.)
غالب آنان، افكار و ايده هايي كه ارائه مي كردند، انديشه هايي خيرخواهانه و عدالت طلبانه بود، امّا در اجراي اين مهمّ، يا هيچ گونه طرحي نداشتند و يا در طرحهاي عملي خويش، راههاي ناهمواري را بر مي گزيدند كه به طور طبيعي و عمده با شكست مواجه مي شد.
سيسموندي در كتاب (اصول جديد اقتصاد) در همين رابطه، يعني در مورد بي تدبيري و بلاتكليفي عملي اش چنين مي نويسد:
(اقرار مي كنم بعد از اينكه از نظر خود اصول را مشخص كردم و روشن ساختم كه عدالت چيست و در كجاست احساس مي كنم آن قدرتي كه بتواند وسيله اجراي آن اصول را بنمايد در خود ندارم43.)
پرودون Proudon)، 1865 ـ 1809) كه يكي ديگر از بزرگ ترين سوسياليستهاي تخيّلي است، عملاً، در راه تأمين آزادي و عدالت، طريق آنارشيسم را معرفي مي كند، البته آنارشيسم وي، نه دقيقاً به معناي هرج ومرج و بي نظمي مطلق است، بلكه بيشتر به از بين بردن دولت و حذف نظارت آن تكيه دارد. فوريه نيز، كه پيش از اين از او ياد كرديم، تأسيس سازمانهاي تعاونيِ خاصي را به نام فالانژ (Phalanster) پيشنهاد مي كند. فالانژ، جامعه اي است مركب از سيصد خانواده، با جمعيّتي در حدود هيجده هزار نفر كه در سرزمين محدودي به مساحت نه ميل مربع مستقر شده اند و اساس زندگي آنان بر سيستم مالكيّت اشتراكي، توليد از طريق كشاورزي و صنايع دستي استوار است.
فوريه، معتقد بود كه تنها تشكيل چنين جامعه هايي، با بافت ياد شده آن است كه مي تواند زندگي اقتصادي و اجتماعي را تغيير دهد و زمينه را براي ساختن انساني جديد كه فقر و مسكنت، ريشه مكارم انسانيش را خشك كرده است، فراهم سازد. در اين جامعه ها، انسان از قيد شكم، كه او را به زمين ميخكوب كرده است، رها مي شود و انساني با خصلت شرافت و نجابت به وجود مي آورد كه از مهد تا لحد از امنيت خاطري كه زاييده رفاه اقتصادي است برخوردار مي گردد44.
(اون) نيز، كه نخستين بار واژه سوسياليسم در نوشتار وي آمده است، عقايدي شبيه به فوريه دارد. او نيز، به مدينه فاضله اقتصادي مي انديشد، به دهكده هاي تعاوني كه در آن كودكان را تحت پرورش و سر پرستي مي گيرند و آنها را با خصلت هاي نيكو آشنا مي سازند، تا بتوانند آنان را در بزرگي، هم به مسير كار دلخواهشان راهبري كنند و هم علايق نوع دوستي و توجه به ديگر افراد جامعه را در آنان پرورش دهند.
(اون)، كه به تأثير جامعه بر اخلاق و انديشه انسان بسيار معتقد است، مي كوشد تا با تغيير محيط زندگاني انسانها نشان دهد كه خوشبختي و فضيلت، در گرو فراهم كردن شرايط مناسبي براي انسانهاست و موعظه مذاهب، بدون هيچ اقدام عملي در راستاي تغيير محيط، منجر به قضاوتي غيرعادلانه در مورد انسان مي گردد.
او، خود، عملاً گام در اين راه نهاد و محيطي با همان شرايط ايده آل خويش، در نئولاناك اسكاتلند فراهم ساخت. در آن جا سرپرستي كارخانه اي را بر عهده گرفت و تلاش كرد كه آن كارخانه را به صورت الگويي برايِ جامعه رؤيايي خويش درآورد. در اين تلاش، تا حدود بسياري نيز موفق بود، به طوري كه شخصيتهاي برجسته از سرتاسر جهان براي مشاهده بهشت زميني او مي آمدند.
(اون) بنابه باورهاي عميق خويش، كليه شرايط دهشتناك كارخانه را تغيير داد. از كار كودكان خردسال جلو گرفت. براي كودكان خردسال آموزشگاههاي رايگان تأسيس كرد. براي خانواده كارگران، خانه هاي راحت، با تمام امكانات اوليه رفاهي فراهم ساخت. ساعات كار را پايين آورد. براي كارگران، به هنگام بيكاري و بيماري مزد قرار داد و بيمه پيري و بازنشستگي بر قرار ساخت. براي آنان، امكانات آموزش بين خدمت و همين طور امكانات تفريح و استراحت مهيا كرد و… جالب اين است كه با وجود تمامي اين دگرگونيها، كارخانه همچنان به گونه اي سودآور به كار خود ادامه مي داد45.
همان گونه كه اشاره كرديم، (اون) سخت بر مذاهب طعن مي زد و اين تعليم مذاهب كه انسان را مسؤولِ كژرفتاري و اعمال ناشايست خويش تلقي مي كردند، به سختي محكوم مي كرد.
او، محيط و شرايط نابسامان محيط را دليل اصلي كژرويهاي انسان معرفي مي كرد و معتقد بود كه: بايد به جاي موعظه و اندرزهاي اخلاقي مذاهب، به تغيير شرايط زندگي انسان روي آورد و اصلاحات اجتماعي ـ اقتصادي را سرلوحه برنامه هاي خويش قرار داد، در اين صورت است كه مي توان بهشت موعود را بر روي همين زمين ديد.
پس از (اون) و در كنار او شخصيتهاي برجسته ديگري نيز بودند كه از مباني سوسياليسم، آن هم در شكل آرماني و رؤيايي آن دفاع كردند، ولي ايده ها و تلاشهاي آنان در مجموع نتوانست موفقيت عملي چنداني، نه در عصر خود آنان و نه در دوره هاي پس از آن كسب كند، اگر چه نمي توان از تأثيرات عميق آن خيرانديشان در افكار آيندگان به آساني گذشت.
پس از سوسياليست هاي تخيلي، افرادي چون ماركس و انگلس از راه رسيدند و بنيان سوسياليسم علمي را پي افكندند. در اين مختصر، نه مجال تفصيل در راهبردهاي انديشه ماركسيسم وجود دارد و نه ما، قصد پرداختن به جزئيات افكار آنان را داريم. همين اندازه مي توان گفت كه در طول تاريخ انديشه، كمتر شخصيتي چون ماركس، توانسته، آرمان شهري در انتهاي تاريخ براي بشر ترسيم كند و مردمان بسياري را در راه دستيابي به آن بهشت زمين راهنمون سازد.
انديشه ماركسيسم، در تصويرِ كمون نهايي، به عنوان پايانه و آخرين حلقه تاريخ و به عنوانِ گرامي ترين آرمان بشري نشان مي دهد كه تا چه اندازه رؤياي بهشت زمين در عصر ماركس، مطمح نظر انديشه وراني چون او بوده است و پاسخ دعوت وي، توسط ميليونها انسان و پديد آمدن دولتها و كشورهايي با اين آرمان و آرزو، نشان دهنده نفوذ گسترش اين مهم در محيط باورها و ارزشهاي جامعه هاي اروپايي و غير اروپايي در قرن نوزده و بيست است.

جمع بندي

مجموع بخشهاي پيشين، در رويكرد عصر جديد به مسأله (مدينه فاضله) روايتگر يك معناي اساسي است. همان طور كه ديديم، عصر جديد با تفكرات نويني درباره مقوله هاي مختلف كه نقش اساسي در زندگي انسان دارند آغاز مي گردد. سلسله حوادث و پيامدهاي گوناگون، اعمّ از حوادث دوره رنسانس، تحول افكار فلسفيِ اروپا، انقلاب كبير فرانسه، انقلاب صنعتي اروپا، پيدايش تفكر سرمايه داري و همينطور انديشه هاي سوسياليستي، بر يك مبناي مشترك، همگي در مجموع به ما نشان مي دهد كه انسان عصر جديد، انساني است كه سخت خود و خواسته هاي خويش را باور كرده است. مسيري طولاني را از مذموم بودن تا معبود بودن، طي كرده است. او، كه تا ديروز در حاشيه بود، امروز در متن قرار گرفته و براي فردا به عنوان آرمان و عشقي ابدي مطرح است. در نوشتار حاضر، كه در پي يافتن تصوير مذهبيِ مدينه فاضله ايم مي خواهيم بدانيم، تعاليم ديني دربردارنده چه مواضعي در برابر اين نوع نگرش نسبت به انسان هستند. نسبت و ارتباط تفكر ديني و تفكر انسان مدار در چيست؟ كشف توافق و يا تقابل اين دو با يكديگر مي تواند در گشودن گرههاي بسياري، در عرصه مسائل جديد انساني راهنما و هدايتگرِ ما باشد. پيش از قضاوت، با گنجاندن مقدمه ديگري به بحث، به ارزيابي دوباره اين نكته خواهيم پرداخت.
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :
42. (تاريخ عقايد اقتصادي)، دكتر حسين وحيدي 248/.
43. (سير انديشه اقتصادي)، دكتر قديري اصلي 128/.
44. (تاريخ عقايد اقتصادي) 274/.
45. (همان مدرك) 282/.

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:23 مرداد 1394 - 19:59

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد