مهدویت و مدینه فاضله (2)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

مدينه فاضله فارابي

فارابي در قرن چهارم هجري (دهم ميلادي)، يعني مقارن با اوج حكومت كليسايي در اروپا مي زيست. ذكر آراي او درباره مدينه فاضله، نه به دليل نزديكي افكار او با افكار متألهان مسيحي است (كه در واقع، چنين هم نيست، زيرا ايده هاي فارابي در اين خصوص، تا آن جا كه تاريخ نشان مي دهد، همتايي در ميان متفكران مسيحي ندارد.) بلكه در نشان دادن روح تفكر قديم نسبت به انسان، كه به يكسان در جوامع مختلف ديني تصويري مذهبي يافته بود، است.
در نگاه فارابي، جامعه مبناي تعاون اجتماعي در نيل به نيازهاي متنوع انسان است و مدينه فاضله، جامعه اي است كه در آن تعاون براي رسيدن به سعادت حاصل مي گردد و امتي كه بر اين مهم قيام كنند، امت فاضل به شمار مي آيند23.
در همين جا از ياد نمي بريم كه فارابي، به عنوان برجسته ترين منطقي و شارح انديشه هاي افلاطون و ارسطو در عصر خود، به شدت ذهنش با افكار فيلسوفان يونان، بويژه افكار نوافلاطوني مأنوس و مألوف بود24.
تأثير آن افكار را در انديشه مدينه فاضله او نيز، به خوبي مي توان مشاهده كرد. فارابي، به تبع از افلاطون مدينه را به بدن انسان تشبيه مي سازد و مدينه فاضله، بالطبع بدني است سالم و با نشاط. در بدن انسان اعضاي مختلف به لحاظ ساخت (سرشت و فطرت و قدرتهاي طبيعي) و وظايفي كه بر دوش دارند، تفاوتهاي بسياري با يكديگر دارند. در مدينه فاضله نيز، چنين است. اگر در بدن، ما انتظارات خاصي از قلب و مغز به واسطه قواي طبيعيِ آنها داريم و انتظارات ديگري از دست و پا، در مدينه فاضله نيز، با چنين تركيب نامتقارني مواجه هستيم. در مدينه فاضله، قلبي هست كه در واقع همان رئيس مدينه محسوب مي گردد و اعضاي ديگري كه بر حسب قواي طبيعي خود در مراتب نازلتر اجتماعي واقع شده اند و هر مرتبه فرمانبردارِ مرتبه بالاتر و فرمانده نسبت به مرتبه نازلتر است.
تا اين كه به مرتبه اي مي رسيم كه، تنها، فرمانبردار هستند و هيچ فرمانبري ندارند. (از اين سخنان به روشني رايحه تفاوت گوهري انسانها استشمام مي گردد. همان امري كه يكي از تفاوتهاي عمده در تفكر قديم و جديد نسبت به انسان است.) فارابي در پي گيري نظريه خود، خصائص بسيار سختي براي رييس مدينه ارائه مي دهد كه اگر از خصوصيات فيزيكي و اخلاقي آن بگذريم، مهم ترين خصلت رئيس مدينه اين است كه او بايد به درجه اتصال با عقل فعّال ارتقا يافته باشد25، تا از آن طريق، يعني از طريق دريافت وحي و الهام، بتواند حقايق امور و مصالح اجتماع را آن گونه كه توده مردم، خود، تشخيص نمي دهند، او از افقي بالاتر دريافت داشته و تشخيص دهد و اين شخص، كسي نمي تواند باشد جز يك فيلسوف تمام عيار و به تمام معني. (وجهه مابعدالطبيعي افكار او نيز در اين جا كاملاً آشكار است.)
سعادت نيز از ديدگاه فارابي، همان تعريف افلاطوني را بر مي تابد. سعادت، عبارت است از خير مطلق و هر چه كه در راه رسيدن به آن سودمند افتد، آن نيز خير است26.)
راه رسيدن به خير مطلق، زدودن كليه بديهاي ارادي و غيرارادي از بين ملتها و مدينه هاست و كار سياستمدار در مدينه، يعني پادشاه مدينه فاضله اين است كه نظام ترسيم شده آن را چنان استوار و هماهنگ سازد كه كليه پاره هاي مختلف آن، در طبقات و سطوح و منزلتهاي مختلف، در سازگاري با يكديگر به زدودن بديها و جايگزيني خوبيها كمك و معاونت كنند. در اين ميان، رئيس مدينه، علاوه بر نقش (انسجام بخش) و (هماهنگ كننده) نقش مهم ديگري نيز بر عهده دارد و آن، اتصال با عالم علوي است، تا به يك تعبير، از الهامات و امدادهاي غيبي نيز در راه تحصيل اهداف مدينه فاضله، بهره و توشه گيرد. از طرفي، چون نظام مدينه فاضله فارابي، يك نظام سلسله مراتبي و سلسله رياستي است، او تأكيد مي ورزد:
(هدف، از بين بردن هر نوع شر و تحصيل هر نوع خير است و در اين راستا، هر يك از مردم مدينه فاضله، بايد مبادي موجودات نخستين و مراتب آنها و سعادت و رياست نخستينِ مدينه فاضله و مراتب آن رياستها را بدانند و در مرتبه بعد، افعال و اعمالي كه معين و محدود است و به وسيله آنها سعادت و خوشبختي به دست مي آيد، بشناسند و تنها به دانستن آنها هم اكتفا نكنند و بلكه آنچه مربوط به عمل است، مردم مدينه بايد كلاً وجزواً، همه را مورد عمل قرار دهند27.)
دستورالعملهاي وي نيز، همانطور كه مشاهده مي كنيم، معجوني از راهنماييهاي فلسفي به همراه يك آيين نامه سياسي ـ اجتماعيِ سخت است.
پس از توصيف مدينه فاضله، فارابي به شرح مدينه هاي ديگري، در برابر جامعه ايده آل خويش مي پردازد كه همگي آنها از نظر او مطرود و مورد انتقادند. اشاره اي مختصر به آن موارد، بويژه ديدگاه منفي فارابي نسبت به آنها، ما را با روح تفكر وي آشناتر مي سازد.
به اعتقاد وي، در برابر مدينه فاضله، سه نوع مدينه ديگر وجود دارد: مدينه جاهله، مدينه فاسقه و مدينه ضاله. مدينه جاهليه خود مشتمل بر اقسامي است: مدينه ضرورية، نذاله، خسيسه، كرامية، تغلبيه و حرية.
مردمان در مدينه نذاله، با يكديگر در جمع آوري مال وبه دست آوردن رفاه ندگي و زياد كردن ثروت و نگهداري ضروريات و نقدينه تعاون كرده اند28.
در مدينه خست، مردمان در جهت رسيدن به بهره وري از لذات حسّي و يا خيالي به يكديگر ياري و كمك مي كنند29. در مدينه ضروريه، مردم در به دست آوردن آنچه جزءِ ضروريات زندگي است كه قوام بدن انسان وابسته به آن است، به يكديگر ياري مي نمايند30.
در مدينه كرامت، مردم در رسيدن به كرامت و احترام و شأن و شوكت، هم قولي و معاونت دارند، براي اين كه هم ملتها و مردم مدينه هاي ديگر به آنان احترام كنند و شأن و شوكت آنها را بستايند و هم در بين خود مورد اكرام و احترام باشد31.
و در مدينه تغلبيه، مردم در راه تحقق بخشيدن به چيرگي و غلبه، به يكديگر دست ياري مي دهند. و مدينه جماعيه مدينه اي است كه مردم آن، همه رها و آزاد باشند و هر آنچه بخواهند انجام دهند و همه مردم آن، در همه اعمال خود از تساوي كامل برخوردار باشند و قوانين و سنتهاي آنان هم بر اين اساس است كه هيچ انساني بر انسان ديگر برتري ندارد، در هيچ جهت و مردم آن آزادانه هر عملي را مرتكب مي شوند و هيچ فردي از افراد بر هيچ فرد ديگر تسلط ندارد32.
كليه مدينه هاي ياد شده، در جدول ارزيابي فارابي نمره منفي مي گيرند. وي معتقد است كه در تمامي اين جوامع، خير مطلق، كه سعادت حقيقي است، از محيط اغراض و اهداف مدينه هاي ياد شده دور داشته شده و اهداف ديگري زيربنا و محور فعاليتهاي جوامع مذكور گرديده است.
در هر حال، اين مختصر، نمايي بود از ديدگاه فارابي نسبت به مدينه فاضله، كه البته مي توان با ذكر نكاتِ فراوان تر، به شرح آن پرداخت، ليكن همين مقدار در تبيين نحوه نگرش او به اين قضيه ما را بسنده است. همان طور كه مي بينيم رويكرد فارابي نيز به آرمان شهر انساني، يك نوع رويكرد سياسي، فلسفي واخلاقي است و قرائت او تا حدود زيادي تلاوت و تكرار همان انديشه هاي افلاطوني است، البته، با تفاوتهايي كه از يك حكيم مسلمان انتظار مي رود. اين كه انسانها تفاوت گوهري با يكديگر دارند و در شأن و مقام و مرتبه به يكسان در كنار هم نمي نشينند، اين كه آنان در مرتبه انسانيت، موجوداتي خطا كارند و براي رسيدن به حقيقت، بايد به گونه اي با ماوراي اين عالم ارتباط برقرار كنند. اين كه سعادت، چهره اي آسماني دارد و براي نيل به آن، بايد با آسمان (عقل فعّال) اتصال و ارتباط برقرار ساخت. اين كه انسان با همين وضعيت، با همين خواهشها و آرزوها، با همين نواقص وجودي مورد باور نيست و اين كه او در رسيدن به سعادت و براي زيست در يك آرمان شهر موعود، بايستي تكاليف سخت فلسفي، سياسي را بپذيرد. همه اينها باورهايي است كه اساس تفكّر بزرگاني چون فارابي و پيش از او را سامان مي دهد، ليكن همين افكار در تفكر عصر جديد، سخت مورد تأمل و ترديد واقع مي گردد و بازيگران تمدن جديد، كليه باورها و نقشهاي ياد شده را تغيير مي دهند، تا طرحي نو در كارگاه وجود انسان در اندازند. طرحي نوين كه حامل شيوه جديدي از زندگي و انديشه است.
در قسمت بعدی با هم به مروري مختصر بر آن طرح نو مي پردازيم.
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :
23. (آراء اهل المدينة الفاضلة)، فارابي 79/.
24. (سير فلسفه در جهان اسلام)، ماجد فخري، ترجمه جمعي از مترجمان 124/.
25. (آراء اهل المدينة الفاضلة) 82/.
26. (سياست مدنيّة)، فارابي، ترجمه سجادي 184/.
27. (همان مدرك) 197/.
28. (همان مدرك) 202/.
29. (همان مدرك) 202/.
30. (همان مدرك) 201/.
31. (همان مدرك) 205/.
32. (همان مدرك) 213/.

- لینک کوتاه این مطلب

» نویسنده : حسین مسعودی
تاریخ انتشار:19 مرداد 1394 - 3:25

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد