فیلم «کاپیتان امریکا» ; تلاش تمام عیار و هوشمندانه برای ساختن یک «مجاهد آمریکایی»! +تصاویر

(بسم الله الرحمن الرحیم)
ساخت دوباره سری فیلم‌های کاپیتان امریکا در سال ۲۰۱۱ میلادی و اعلام ساخت شماره دو آن و به نمایش در آمدن آن در سال ۲۰۱۴ گویای برنامه‌ها و نقشه‌های جدید در رابطه با ساخت این فیلم قهرمان محور می‌باشد.

در دنیای هالیوود شخصیت‌های قهرمانی بسیاری وجود دارد که هر کدامشان با توجه به نوع و سیستم بدنیشان قادر به انجام حرکت‌های متفاوتی هستند، که در طول چند ده سال گذشته تا به امروز بار‌ها و بار‌ها توسط جهانیان مشاهده شده است.

اما بین شخصیت کاپیتان امریکا با دیگر ابر قهرمان‌ها تفاوت ماهوی وجود دارد. کاپیتان امریکا یا‌‌ همان استیو راجرز (Steve Rogers) فرد ضعیف الجثه و دارای بیماری آسم است که به وسیله فرایندی علمی تمامی قدرت‌های انسانی در او افزایش یافت و او را طی چند دقیقه به یک ابر قهرمان یا ابر سرباز در فیلم تبدیل کرد.

کاپیتان امریکا از نظر ظاهری تفاوتی با دیگر انسان‌ها ندارد و همچون مرد عنکبوتی، سوپر من و مرد آهنی لباس عجیب و غریب بر تن ندارد و کارهای شگفت انگیز نمی‌تواند انجام دهد. 


به طور کلی می‌توان گفت کاپیتان امریکا از نظر ظاهری و شخصیتی ساده‌تر و راحت‌تر با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند، زیرا مخاطب چندان از او کار‌های خارق العاده و به دور از عقل نمی‌بیند و قدرت او را در فکر و نیروی بدنی او می‌یابد. کاپیتان امریکا با لباس مخصوص خود و سپرش که از فلزی نایاب ساخته شده استریال به جنگ دشمنانش می‌رود. سپر او به شکل پرچم امریکا طراحی شده است و تمام لحظه حس قدرتمندی را به بیننده القا می‌کند.

 

اما بررسی اینکه چرا مدیران هالیوود بعد از وقفه‌ای نسبتاً طولانی دوباره به فکر ساخت فیلم کاپیتان امریکا افتاده‌اند نیز، جای سوال دارد. برای رسیدن به جواب این سوال لازم است وضعیت و شرایط روز امریکا و به طور کلی غرب در جهان امروز مورد واکاوی قرار بگیرد. در طول سالیان گذشته ابر قهرمان‌های هالیوود به عنوان منجی جهان و بشریت ظاهر می‌شدند و جهان را از خطر نابودی نجات می‌دادند اما این دفعه به تصویر کشیدن کاپیتان امریکا با ظاهری کاملاً متفاوت و با لباس و گاردی به شکل پرچم امریکا از القائات بسیار واضح و مستقیم به مخاطب است.
 
به واقع هالیوود و به طور کلی غرب و مدیران جهانی، اعتماد عمومی جهان نسبت به خود را از دست داده‌اند و طبق گفته صاحب نظرانشان دیگر نمی‌توان امریکا را قدرت مطلق جهان نامید. در اینجاست که دستگاه رسانه‌ای تحت سیطره یهود به عنوان قوی‌ترین اسحه جهانی در قرن ۲۱ وارد عمل می‌شود تا شاید دوباره با تاکتیک شیطانی اغواگری بتواند این آبروی از دست رفته را بازگرداند و جامعهٔ امریکا که دچار بحران هویت شده است، هویتش را دوباره پیدا کند. لذا آن‌ها با بازگرداندن کاپیتان امریکا یک پروپاگاندای رسانه‌ای را به جریان انداختند تا شاید بتوانند شعار «امریکا سرزمین فرصت‌هاست» را دوباره زنده کنند. 
خالقان کاپیتان امریکا او را محدود به فیلم و کارتون نکرده و در انواع و اقسام کنسول‌های بازی نیز این کاراک‌تر را عنوان سوپر قهرمان معرفی کردند. همچنین با فروش اسباب بازی‌ها، لباس‌ها و جایزه‌های ویژه بیش از بیش این کاراک‌تر را وارد دنیای ذهنی مردم و به خصوص کودکان کردند، که این موضوع به نوبه خود موجب ایجاد اعتماد به نفس در مردم امریکا می‌شود.

از این قهرمان امریکایی بار‌ها در مراسم‌های ویژه استفاده و در کل یک کاراک‌تر قهرمان برای نسل کودک و نوجوان ساخته و پرداخته شده است، این موضوع منجر به آن می‌شود که کودک با قهرمان ذهنی خود بزرگ شده و همیشه خود را از شریات و بدی‌ها محفوظ بداند که اگر مشکلی برایش اتفاق بیافتد قهرمان او به نمایندگی از کشور امریکا به یاد او است و او را نجات خواهد داد. القای جنگ علیه تروریسم باعث به وجود آمدن فرهنگ ترس در بین مردم امریکا شده است و این شعاریست که ضربه مهلکی بر امنیت روانی امریکائیان و جایگاه ایالات متحده در جهان وارد کرده است.
بر این اساس مردم امریکا نیاز دارند که از نظر روانی هرچند در فیلم‌ها به خودشان تلقین کنند که همیشه یک ابرقهرمان هست که از امریکا در مقابل تروریست‌ها محافظت کند.



فروش عروسک کاپیتان آمریکا به و لوازم جانبی آن همچون دستکش و سپر


استیو راجرز آمریکایی به مثابه یک بسیجی مسلمان


همواره تفکر جهادی اصیل به بهانه‌های واهی و مختلف مورد حمله غرب قرار گرفته است و صد البته این حملات همه جانبه رسانه‌ای به این خط و مشی الهی به دور از عقل نیست و جای تعجب ندارد. اما موضوعی که مطرح است و غرب همیشه به دنبال آن بوده، این است که آن‌ها آرزو دارند بتوانند این اندیشه و جریان را در مردم و در پارادایم خودشان نهادینه کنند اما از آنجایی که این مسیر از جنس الهی و نورانی می‌باشد ایشان هرگز نتوانستند چنین اندیشه‌ای را در میان مردمانشان جا بیاندازند و البته هرگز از تلاششان دست بر نداشتند.

 در فیلم پروپانگادائیستی کاپیتان امریکا، استیو راجرز، کسی که در نقش ابر سرباز فیلم بازی می‌کند، همیشه آرزو داشته که به کشورش خدمت کند و در جنگ جهانی در مقابل نازی‌ها بایستد. نوع به تصویر کشیده شدن استیو را می‌توان دقیقاً روایت سبک زندگی یک بسیجی انقلابی دانست که در پارادایم غربی ایده‌آل به نمایش درآمده است.
استیو از اندام لاغر و کوچکی برخوردار است اما شجاعت و روحیه او مثال زدنیست. او حتی دچار بیماری آسم می‌باشد اما با تمام این احوال دائماً به دنبال راهکاری برای اعزام شدن به ارتش است. 

استیو در بخشی از فیلم توسط شخصی به نام جیمز بارنز که او را باکی صدا می‌زنند، حمایت می‌شود و از دست یک شرور نجات پیدا می‌کند.
بعد از آن در سکانسی از فیلم که او با دوستش باکی در مکانی تفریحی قدم می‌زند جیمز به استیو می‌گوید: «تو فاقد شرایط اعزام به جنگ هستی و در اینجا سه و نیم میلیون دختر وجود دارد.» که استیو در جواب می‌گوید: «فقط یک نفر از آن‌ها برای من است.» و بعد از این صحبت‌ها جیمز او را دعوت به رقصیدن با دختران می‌کند که او از این کار سر باز می‌زند و با دیدن تابلویی دوباره به فکر پیدا کردن راهی برای اعزام به جنگ می‌شود.

در این حین پرفسور ابراهام آرسکین که صحبت‌های باکی و استیو را گوش می‌کند، استیو را گزینه مناسبی برای پروژه سری ابر سرباز مناسب می‌بیند و او را به جنگ اعزام می‌کند. در سکانس‌های ذکر شده می‌توان روحیه یک بسیجی را در استیو دید. او کسی است که به لذات دنیایی پشت کرد و برای خدمت به کشورش از هیچ روش و حرکتی دریغ نکرد.

استیو که دارای بیماری آسم و همچنین ضعف بدنی می‌باشد بار‌ها و بار‌ها روش‌های مختلفی را برای اعزام به جنگ امتحان می‌کند که این موضوع ما را به یاد بسیجیانی می‌اندازد که با وجود عدم داشتن سن قانونی و شرایط لازم به جعل کردن شناسنامه و گرفتن رضایت از پدر و مادر بر می‌آمدند تا بتوانند به جنگ با دشمنشان بروند.
 
در سکانسی دیگر از فیلم دکتر ابراهام به استیو می‌گوید: «می‌خواهی بروی نازی‌ها را بکشی؟» و او در پاسخ می‌گوید: «من نمی‌-خواهم کسی را بکشم، من با قلدر‌ها و بد‌ها مخالفم و برایم مهم نیست از کجا هستند.». استیو بعد از پاسخ دادن به این سوال نظر آرسکین را به خود جلب می‌کند. او پس از اعزام به جبهه جنگ ابتدا دوره‌های تمرینی را می‌گذراند، که در این دوران آزمایشی روحیه و شجاعت بسیجی وار خود را علی‌رغم داشتن جثه‌ای کوچک به فرماندهان جنگ اثبات می‌کند. استیو در صحنه‌ای آزمایشی که از طرف فرمانده نارنجکی به سمتشان پرتاب می‌شود به جای فرار، فداکارانه خود را بر روی نارنجک می‌اندازد تا دیگران نجات پیدا کنند و این عمل او مورد رضایت فرماندهان قرار می‌گیرد.
 
 از دیگر خصایص استیو هوش و ذکاوت اوست.



با این حال که جثه او کوچک است اما ذهنی قوی و آماده‌ در امور جنگی و غیر جنگی دارد. او اگرچه از نظر بدنی نسبت به دیگر سربازان با عضلات در هم تنیده بسیار ضعیف‌تر است، اما توسط استراتژیست آموزش برای پروژه‌ای سری، در عین دل چرکینی مقامات نظامی، انتخاب و در ‌‌نهایت پس از امتحانات فراوان توسط دستگاه ویژه‌ای به ابر سرباز تبدیل می‌شود.

استیو راجرز را می‌بایست نوعی مجاهد امریکایی دانست که غرب همیشه آرزوی داشتن چنین سربازی را داشته و دارد. سربازی که علی رغم نداشتن شرایط اولیه یک سرباز اما با داشتن روحی متعالی و داشتن احساساتی پر متلاطم نسبت به کشور و هم نوع خودش از هیچ تلاشی برای رفتن به جنگ کوتاهی نمی‌کند.

با وجود حمله‌های مکرر غربیان به  بسیج ساخت فیلم کاپیتان امریکا این موضوع را اثبات کرد که آن‌ها رویای داشتن چنین نیرو‌هایی را دارند و برای تلقین آن به جهانیان این آرزوی خود را در کاپیتان امریکا به تصویر می‌کشند.

داروین و نبرد برای بقاء

یکی از اساسی‌ترین و اصولیترین پایه‌های ساختاری فیلم‌های هالیوودی نظریه داروین است، این نظریه توسط شخصی به نام چارلز داروین ارائه شده است. فرضیه تکامل داروین، او را تبدیل به انسانی ملحد کرد و از آن دوره به بعد طرفداران زیادی به سمت این فرضیه کشیده شده‌اند. نظریه داروین مربوط به بقاء است.

 فیلم کاپیتان امریکا را می‌بایست یکی دیگر از هزاران فیلم داروینیستی دانست که فرایند تکامل را به خوبی به تصویر کشیده است. در این فیلم دو دانشمند به نام‌های ابراهام ارسکین و ارنیم زولا (Arnim Zola) که هر دو آلمانی هستند، حضور دارند. ابراهام که یک فراری آلمانی محسوب می‌شود، در خدمت تمدن آنگلوساکسون‌ها و زولا در خدمت نازی‌ها می‌باشد.


ارنیم زولا                                          ابراهام رسکین

ارنیم زولا توانسته سربازانی را با نیروی مکعبی سحرآمیز آماده کند که دارای قدرت زیادی هستند و از سلاح‌های بسیار پیشرفته‌ای بهره می‌برند. اما در فیلم کاپیتان امریکا، زولا از وزن چندانی برخوردار نیست و نفر مقابل دکتر ابراهام و کاپیتان امریکا، اشمیت (رئیس سازمان تروریستی در جهان مارول) است.

هیتلر بعد از شنیدن کشفیات دکتر ارسکین او را پیدا کرده و برای افزایش قدرت حکومتش از او تقاضای به کار بردن اختراعش را می‌کند، اما دکتر ابراهام مخالفت می‌کند. پس از مخالفت او هیتلر دانشمندی جوان و جاه طلب به نام جوهان اشمیت را به سوی دکتر ابراهام روانه می‌کند. اشمیت کسی است که معتقد به وجود قدرتی عظیم در زمین است که بعد از رسیدن به آن، به قدرت مطلق تبدیل می‌شود. او بعد از اطلاع از فرمول دکتر ابراهام به اجبار مقداری از آن ماده را به خود تزریق می‌کند و قدرتش افزایش می‌یابد.
 
کلمه ابراهام به معنی (پدر عالی، پدر جماعت) برحسب روایات یهود نام اولیه حضرت ابراهیم (البته به قول یهودیان پدر ادیان ابراهیمی) بوده است و سپس به ابراهام خوانده شد.

در این فیلم دکتر ابراهام به نمایندگی از داروین حضور دارد و فرایند تکامل را برای افراد رقم می‌زند. در این فیلم دو شخصیت استیو (کاپیتان امریکا) و اشمیت تکامل یافته‌اند و نبرد نهایی نیز بین این دو انسان جهش یافته صورت خواهد گرفت. اشمیت از تمدن ژرمن‌ها و استیو از تمدن آنگلوساکسون‌ها هر دو در ذیل یک اندیشه بوده و در یک زمین بازی می‌کنند.
آن‌ها پرورش یافته دست یک دانشمند داروینیستی و یک یهودی می‌باشند، با این تفاوت که با نیّات متفاوت به مقابله با یکدیگر می‌پردازند. در واقع می‌توان عامل به وجود آمدن کاپیتان امریکا را دکتر ابراهام دانست که با کشف استیو جهان را از دست نازی‌ها و جنایت کاران نجات داد که این در نوع خود نشان دهنده مدیریت یهود و همه کاره بودن آن‌ها در مسائل سری و مخفی جهان می‌باشد.

القای اندیشه داروینیسم در فیلم به زیبایی صورت گرفته است. این اندیشه استیو را از انسانی ضعیف و مریض به انسانی تنومند و قوی تبدیل می‌کند و با تکامل داروینیستی منجر به نجات بشریت از نابودی شود.


استیو قبل و بعد از تکامل یافتگی

در واقع در فیلم کاپیتان امریکا، ابر قهرمان فیلم، داروین است که توانست نجات و آرامش را برای بشر رقم بزند و سازنده فیلم کلید این نجات و آرامش را در دست نماینده داروین یعنی دکتر ابراهام یهودی داده است.

بعد از آن است که ابر قهرمان آنگلوساکسون‌ها به کمک سربازانِ در جنگ می‌شتابد و این در نوع خود از قوی‌ترین القائیات فیلم می‌باشد که این انسان‌های جهش یافته و تکامل یافته هستند که بشر را نجات خواهند داد. اما حقیقت داروین در جهان امروز با آنچه در فیلم‌ها و رسانه‌ها نشان داده می‌شود کاملاً متفاوت است و بزرگ نمایی کردن و نشان دادن فرضیه اثبات نشده تکامل یافتگی در رسانه‌های وابسته به یهود آن هم به طور مکرر نشان دهنده یک جهت گیری خاص و پنهان می‌باشد.

در حقیقت ماجرا می‌بایست به این امر اشاره کرد که تکامل یافتگی و طرفداری طبیعت گرایان از این فرضیه چیزی جز تقابل با خلقت و خداوند نیست و تمامی این تلاش‌ها در فضای رسانه‌ای و تئوریزه کردن آن در سیستم‌های ادارهٔ جهان فقط و فقط برای القای عدم وجود خدا به جهانیان است.

کاپیتان امریکا و قدرت نرم

پس از آنکه استیو توانست خود را اثبات و نام کاپیتان امریکا را از آن خود کند، حکومت لازم می‌بیند برای ارتقا‌ی روحیهٔ مردم و نیروی‌های نظامی، کاپیتان امریکا را را با تبلیغات گسترده به مردم معرفی کند.

در این بخش از فیلم به خوبی جایگاه رسانه و قدرت اثرگذاری آن بر بیننده توسط سازندگان فیلم به نمایش در آمده است. در موضوع اثرگذاری رسانه‌ای دو گروه به تصویر کشیده شده‌اند. گروه اول، مردم و عوام هستند که به سرعت تحت تأثیر گروه‌های موسیقی، فیلم‌ها و تبلیغات قرار می‌گیرند و شیفته و عاشق کاپیتان امریکا می‌شوند و خود را در جنگ با نازی‌ها پیروز می‌بینند و گروه دوم، نظامیانی هستند که برای کاپیتان امریکا کمترین ارزشی را قائل نمی‌شوند و حتی او را استهزاء می‌کنند و به خاطر همین تحقیر‌ها کاپیتان امریکا ناراحت می‌شود و در گوشه‌ای عکس خود را به حالت میمون دوچرخه سوار که نشانه‌ای از داروین است، نقاشی می‌کند.

نظامیان همچون مردم عوام فریب تبلیغات رسانه‌ای کاپیتان امریکا را نمی‌خورند و وقتی به او اطمینان می‌کنند که او را در عملیات نظامی موفق می‌شود و بعد از آن است که او را کاپیتان امریکا می‌نامند.


در این تصویر کاپیتان امریکا به عنوان نماینده کل کشور امریکا و نجات دهنده جهان از دست نازی‌ها و منجی یکه تاز آنگلااکسون‌ها، خود را به شکل میمون نقاشی می‌کند و در پایین تصویر دلقک‌های را کشیده است که نشان دهنده مخالفانی می‌باشد که او را مسخره کرده‌اند. این موضوع نشان از اهمیت و اعتقاد سازندگان فیلم و به طور کلی مدیران حاکم بر سیستم رسانه‌ای به مقوله داروین است.

نشان دادن میزان اثر پذیری مردم و نظامیان از قدرت نرم رسانه‌ها در نوع خود جالب است. قبولاندن کاپیتان امریکا در آن برهه زمانی به تمامی مردم موجب افزایش روحیه و اعتماد به نفس و همچنین موجب هجمه روانی به دشمن می‌شود که سازندگان فیلم به خوبی این ابزار اغواگری را نشان دادند.

نماد گرایی و کابالیست‌ها:

از دیگر موضوعات مهم و قابل بررسی در فیلم استفاده اشمیت از قدرت و جادوی کابالا می‌باشد. در سکانس اولیه فیلم اشمیت با وارد شدن به معبدی مخفی (کنیسه یهودیان) با ظاهری مانند فراموش خانه‌ها مواجه می‌شود و از پیرمردی که خادم آن مکان است، قدرت جادویی را طلب می‌کند. اما او از دستور اشمیت سر باز می‌زند و کشته می‌شود.

در این حین اشمیت با دیدن درخت حیات و ماری به دور درخت به طور اتفاقی قدرت جادویی را بر می‌دارد و از آن در ساخت اسلحه‌ای مخرب و نابوده کننده استفاده می‌کند.


این عکس تصویری از سکانس‌های اولیه فیلم می‌باشد. درخت حیات و مار پیچیده بر درخت از علائم مهم فراماسون‌ها و شیطان پرست‌ها است. درخت حیات یا Tree of Life اسطوره‌ای کفرآمیز در کابالاست که تمام حیات و هستی را برمبنای آن تفسیر می‌کنند. هر فردی که بتواند به درخت حیات دسترسی پیدا کند و از تعالیم آن بهره‌مند شود به مقام خدایان دست می‌یابد و همانند آن‌ها دانش و قدرت خواهد داشت.

اشمیت از قدرت سحر و جادو خبر و برای رسیدن به آن طمع داشت. او به طور اتفاقی با فشار دادن چشم مار و به دست آوردن قدرتی جادویی به توان بالای نظامی می‌رسد اما رسیدن او به این قدرت از راه نامشروع و زور در آخر منتج به نابودیش می‌شود.

نشان دادن اعتقاد سازندگان فیلم به اندیشه کابالا و جادو، نشانی از کفرآمیز بودن هدف سازندگان فیلم است و این اندیشه خرافی به خوبی القاء می‌شود. این سکانس به مخاطب خاص خود این پیام را می‌دهد که کسانی در این مسیر توان قدم گذاشتن را دارند که با طی کردن مسیر مورد نظر و مطلوب فراماسون‌ها به این درجه و مقام برسند و در غیر این صورت نابود خواهند شد.


بستر تعلیق فیلم:

تمام این فیلم در بستر اندیشه داروینیسم شکل گرفته است، به طور‌ی که اگر این بستر را از فیلم حذف کنیم از تمام داستان و فیلم کاپیتان امریکا چیزی باقی نمی‌ماند. کاراک‌تر و مرد پس وجههٔ کاپیتان امریکا، دکتر ابراهام آرسکین است که نماینده داروین است و کسی است که توانست استیو را به این درجه از قدرت رساند.

خط تعلیق اصلی فیلم: سر انجام استیور راجرز

استیو پسری ضعیف اما از بُعد روحی بسیار متعالی و شجاع می‌باشد و برای اعزام شدن به جنگ در حال تکاپو است. او انسانی است که مخالف زورگو و عاشق هم‌وطن و هم‌نوع خود است و بعد از تبدیل شدن به کاپیتان امریکا با دشمنانش می‌جنگد. لذا همین سرگذشت او کافی است تا اصلیترین خط تعلیق فیلم شکل بگیرد.
 
خط تعلیق فرعی:

پگی کار‌تر یکی از مقامات نظامی می‌باشد که در پروژه سری امریکا همکاری می‌کند. او بعد از دیدن و شناختن استیو از خلقیات وی خوشش می‌آید و در ‌‌نهایت بعد از تکامل یافتگی بین آن دو محبت ایجاد می‌شود. رابطه بین این دو از دیگر خطوط تعلیق فیلم می‌باشد.

القائات استراتژیک فیلم:

۱) اومانیسم و اصالت بشر:

محوریت قرار گرفتن انسان و اصالت دادن به او (اومانیسم) مهم‌ترین القای فیلم به مخاطب است. پر رنگ کردن نقش انسان به جای خدا و لحاظ جایگاه خدایی به جای بندگی با عَلم کردن کاپیتان امریکا به عنوان منجی القای نوعی بی‌نیازی به خداوند و تکذیب معاد است.

۲) منجی بودن امریکا:

سیطره و گستردگی امریکا بر تمام جهان و القای منجی بشریت بودن از دست اشرار و نجات دادن و پاک کردن کل جهان و سوق دادن آن به آرامش، از القائات مهم فیلم می‌باشد.
 
۳) بلا منازع بودن قدرت امریکا در جهان:

نشان دادن قدرتمندی امریکا و هژمونی و سیطره آن بر تمام جهان و وارد شدن کاپیتان امریکا به عنوان نماینده این کشور در مبارزه با نازی‌ها و شکست سنگین آن‌ها در پس حضور شخصیت بی‌نظیر استیو، قدرتمندی امریکا را به بیننده القاء می‌کند.

۴)     سیطره داروینیسم:

می‌توان تمامی این فیلم را در ذیل اندیشه تکامل داروین تعریف کرد.
به طوری که دو ابر جنگجوی فیلم هر دو انسان‌هایی تکامل یافته‌اند. در واقع هر دو در زمین پهن شده توسط داروین به مبارزه می‌پردازند و همچنین از طریق علم به تکامل رسیده‌اند که این مطلب خود نوعی اصالت دادن به علم است.

۵)     خرافه و جادو:

القای خرافه و جادوگری، ترویج و تبلیغ سحر و جادوی کابالا در رسیدن به قدرت و به دست آوردن دانش و در ‌‌نهایت نهادینه کردن سیتنیسم از دیگر القائات فیلم می‌باشد.
 
در مجموع فیلم کاپیتان امریکا نشان می‌دهد پروژه چند ده ساله قهرمان سازی و قهرمان پروری در امریکا، همچنان با قدرت هر چه بیشتر به مسیر حرکتی خود ادامه می‌دهد. این پروژه که ابتدا با چاپ کتاب‌های کمیک آغاز شد، در طول سال‌های بعد با پیشرفت ابزارآلات سمعی و بصری قهرمان‌ها و سوپرمن‌ها به دنیای هالیوود راه یافت که یکی از مهم‌ترین و اثرگذار‌ترین آن شخصیت‌ها، کاپیتان امریکا بود. کتاب‌های کمیک کاپیتان امریکا نیم قرن قبل توانسته بود به خوبی حس خودباوری و اعتماد به نفس را در مردم امریکا ایجاد کند اما این قهرمان در سینمای هالیوود همچون کتاب‌های مصور از جایگاه چندان خوبی برخوردار نبود. بحران‌های گسترده سیاسی و اقتصادی و ریزش اعتماد به نفس و کاهش خودباوری در مردم امریکا، گردانندگان رسانه‌ای امریکا را مجبور به تصمیم به بازگشت کاپیتان امریکا کرد تا به ظن خود بتوانند قدرتمندی و همیشه یکه تاز بودن را دوباره به مردم امریکا و جهانیان اعلام و القاء کنند.

اصالت دادن به انسان در این گونه از فیلم‌های قهرمان محور یکی از روشن‌ترین پیام‌های فیلم می‌باشد که خروجی آن را در شعار روز جهان استکبار یعنی حقوق بشر می‌توان دید. این شعار حاصل اندیشه اومانیسم است که جای حقوق خدا را گرفته و میوه آن چیزی جز حیات خبیثه نمی‌باشد.

از دیگر موضوعاتی که در فیلم می‌توان از آن نتیجه‌ای روشنگرانه گرفت، مقوله داروینیسم است. این اندیشه از اصول و پایه‌های تفکری تمدن غرب و در واقع رگ حیات آن است.هدف از تئوریزه کردن این اندیشه و بسط آن چیزی جز تقابل با وحدانیت الله نیست. امروز امریکا با قرار دادن خود در جایگاه حق تعالی، ردای کبریایی بر دوش خود انداخته و با آفرینش انسان‌های خاص و خیالی به وسیله علم، انسان‌های تکامل یافته را به وجود می‌آورد. این انسان‌ها‌ی خلق شده قدرت بیشتری نسبت به دیگر انسان‌ها دارند و از این جهت است که به عنوان نمایندگان انسان به جنگ با اشرار می‌روند و با توجه به پر رنگ‌تر بودن نقش انسان در نجات جهان، خداوند را از صحنه حذف و نگاه اومانیسم را به جای آن قرار می‌دهند.  به عبارتی دیگر یکی از خصوصیات مهم غرب و به ویژه امریکا داشتن کِبر و بقای مبتنی بر تکبر است.

این خصیصه موجب شده است که این جماعت خویش را در مقام خدایی ببیند و با قرار دادن خود به جای خدا همه کارهٔ بشر و جهان شود و در برابر حضرت حق طغیان کند. این طغیان گری‌های گسترده منتج به بروز جنگ‌ها و خونریزی‌های بسیاری شده است، اما این خون‌های به ناحق ریخته شده توسط این جریان ضد الهی مسیری هموار را برای نابودی جریان باطل آماده کرده است. 
  • منبع: فردا

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:16 مرداد 1392 - 23:54

نظر شما...
    • سیدمحمد

      سلام و احترام

      با تشکر از نقد خوبتون بر این فیلم ، باید به چند نکته ی جا افتاده در مورد این فیلم اشتره کنم
      در ابتدای فیلم به ایران به عنوان یک تهدید اشاره میشه و در آخر فیلم هم توجیه پروژه ی هایدا رو محافظت علیه حمله های رادیو اکتیوی ذکر میکنه که ایران این روز ها متهم به داشتن این جور سلاح هاست.

      نکته ی بسیار ظریفی که در نا خدا آگاه مخاطب القا میشه مربوط به قسمتی هست که اون دانشمند آلمانی توی اون پادگان قدیمی داره اسرار هایدا رو واسه کاپیتان و ناتاشا بیان میکنه که خیلی سریع و البته هوشمندانه صحنه هایی رو از انقلاب اسلامی ایران ، جنگ تحمیلی و کودتای طبس به نمایش میذاره که در آخر به نظم نوین جهانی هم اشاره میکنه.
      این در حالیه که خودشون هم میدونن خیلی از اتفاقات بزرگ دنیا از سیطره ی اونا خارجه.


      در اخر هم دولت آمریگا و مجلس سنا و CIA رو از پروژه ی شیلد بی اطلاع و بری جلوه میده و اینکه تنها یک سرباز قهرمان آمریکایی است که میتونه جلوی اهداف شوم دشمنان بشریت رو بگیره.


      صحنه ی پر از صرافت آخر فیلم که لابلای معرفی کادر فیلم سازی پخش میشه به قدرتی فرا تر تکنولوژی اشاره داره که به نوعی شبیه جادو هست که تنها در صورتی میتونه موفق بشه که دست سرباز آمریکایی و قهرمانانی از این قبیل به اونا نرسه!!!!!!!!
    • سمیه

      من عاشق کاپیتانم لطفا عکس های کاپیتان برام بفرستید
    • cap

      مجموعه فیلم های کاپیتان آمریکا ار وینتر سولجر تا سیول وارز ازجمله بهترین فیلم هایی بود که تا حالا دیده بودم!بجای نقد کورکورانه و متعصبانه!یکم از کمپانی مارول یاد بگیرین تا اسطوره های شاهنامه ما تو گنجه پدربزرگ و مادر بزرگهامون حاک نخورن!مرسی اه!
    • محمد

      حرفاتون بجا
      ما هم اسطوره های واقعی زیادی داریم
      امریکا مگه چند وقته کشف شده که اسطوره داره
      واقعا فیلم های زیبایی میسازن اما خطرناک
      چرا ما با این همه تاریخ و اسطوره از این فیلم ها نمی سازیم
    • مهمان Milad

      همیشه اصرار دارید بگید همه بدن فقط خوبیم
      چی داریم ما واقعا ؟ فقط بلدی بگیم فلان چیز بده شیطان پرسته فراماسونه توهین کرده و چند تا نماد هم اضافه میکنیم ازون
    • محمد

      نقل قول: cap
      مجموعه فیلم های کاپیتان آمریکا ار وینتر سولجر تا سیول وارز ازجمله بهترین فیلم هایی بود که تا حالا دیده بودم!بجای نقد کورکورانه و متعصبانه!یکم از کمپانی مارول یاد بگیرین تا اسطوره های شاهنامه ما تو گنجه پدربزرگ و مادر بزرگهامون حاک نخورن!مرسی اه!

      عزیز متأسفانه اون هایی که باید فیلم بسازن تو ایران همیشه دنبال چیزهای دیگه ای هستن. یه عده فقط پول پرستن، یه عده که فقط غرب پرستن، یه عده که دنبال ترویج بی بند و باری هستن، یه عده که فقط دنبال ویرن نشان دادن ایرن هستن، یه هم که هیچ، البته فیلمساز خوب و دغدغه مند هم داریم ولی متأسفانه کم هستن.
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد