آیا اناجیل کتاب هاى آسمانى اند؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

اناجیل و سایر کتاب ها و رساله هاى عهد جدید بخشى از نوشته هایى است که شاگردان مسیح یا شاگردانِ شاگردان او سال ها پس از وى به رشته تحریر درآوردند.

آیا اناجیل کتاب هاى آسمانى اند؟

 

اناجیل در حقیقت سیره و تاریخ زندگى و حتّى چگونگى کشته شدن مسیح (به عقیده مسیحیان) و بخشى از حوادث پس از او به ضمیمه مختصرى از تعلیمات وى است و رساله هاى دیگر نیز تاریخچه بخشى از فعّالیّت هاى تبلیغى شاگردان و تابعین مسیح در قرن اوّل میلادى است.
اکنون این پرسش پیش مى آید که در این صورت، کتاب آسمانى مسیح (یعنى مجموعه تعلیمات الهى و معارف و احکام و دستورهایى که از ناحیه خداوند به او وحى گردیده) چه شده است و کجا رفته؟ بى تردید آیاتى بر مسیح(علیه السلام) نازل شده، ولى چرا در زمان خود مسیح جمع آورى نگردیده، یا اگر گردآورى شده چگونه از بین رفته است؟
و اصولاً چرا مسیحیان این مطلب را به روى خود نمى آورند و حاضر نیستند توضیحات کافى و قانع کننده اى در این زمینه در اختیار بحث کنندگان بگذارند؟ مسلّماً آنها پاسخى قانع کننده ندارند و نمى توانند سرنوشت انجیل واقعى را (یعنى آیاتى که بر عیسى نازل شده است) کاملاً روشن سازند، لذا آن را کاملاً نادیده گرفته و محور تمام سخنان خود را کتاب ها و رساله هایى که بعد از مسیح به دست افراد مختلفى نوشته شده است قرار مى دهند و نام انجیل را هم بر چهار بخش از این کتاب ها مى گذارند با اینکه از پاره اى از
مندرجات همین اناجیل برمى آید که مسیح داراى انجیل بوده است. مثلاً مرقس در جمله اوّل باب اوّل انجیل خود مى گوید: «ابتدا انجیل عیسى مسیح پسر خدا!» ولى پس از آن شرح حالات مسیح را بیان مى کند.
دومین پرسشى که در اینجا پیش مى آید این است که چرا با این اناجیل و نامه ها و خوابنامه ها با آن کیفیّتى که خود مسیحیان به آن اعتراف دارند معامله وحى آسمانى مى شود و آن را تا این اندازه مقدّس مى شمرند با اینکه هیچ یک کتاب آسمانى نیست؟
مسیحیان براى این پرسش دو نوع پاسخ مى گویند:
اوّل ـ گاه مى گویند: «منابع اطّلاعات نویسندگان اناجیل، مطالب و حقایقى بود که بهوسیله رسولان، شاگردان و مردم آن عصر ایراد و تکرار مى شد و یک عنوان و شکل متّحدى بعد از قیام مسیح داشت و بدون شک بعضى از این وقایع پیش از نوشته شدن اناجیل به رشته تحریر درآمده».(1)
مطابق این نظریّه، منبع جمع آورى اناجیل اوّلاً برخى شاگردان مسیح و ثانیاً مطالبى بوده که در میان مردم دهان به دهان مى گشته، به اضافه بعضى از نوشته هاى قبلى بوده است که کمّو کیف آن در دست نیست.
ولى این سخن از چند جهت قابل ایراد است:
1. شاگردان مسیح همه متّفقاً به نوشتن این اناجیل مبادرت
نکردند بلکه در نوشتن هر انجیلى تنها یکى از شاگردان یا یکى از شاگرد شاگردان دست اندر کار بوده و چنانکه خواهیم دید خود این شاگردان نیز (طبق گفته اناجیل) افراد مورد اعتمادى نبوده اند و بعضى از آنها دست به جنایات عجیبى زدند. پس چگونه به چنین کتاب هایى که هر کدام به وسیله یک یا دو نفر نوشته شده مى توان اعتماد کرد، به خصوص که افراد کاملاً مورد اعتمادى هم نبوده اند.
2. هیچ دلیلى در دست نیست که نویسندگان اناجیل، نوشته هاى قبلى مربوط به زمان مسیح در دست داشته اند و مطالبى را که از وى شنیده اند در زمان وى نوشته باشند، حتّى مورّخان مسیحى جرأت چنین ادّعایى را ندارند و مدرکى بر آن یافت نمى شود.
3. با توجّه به اینکه غالب مردم آن زمان بى سواد بوده اند و با توجّه به اینکه در نوشتن کتاب اصلى مسیح (مجموعه وحى هایى که بر او نازل شده) در زمان خود مسیح کوتاهى شده و یا اگر نوشته شده از میان رفته است، هرگز به شایعات و مطالبى که در افواه مردم آن زمان مشهور بوده (آن هم سال ها پس از مسیح) نمى توان به عنوان یک منبع قابل اعتماد تکیه کرد. خوشبختانه در این اناجیل نیز کمتر مطلبى به عنوان تعلیمات آسمانى مسیح دیده مى شود بلکه چنانکه گفته شد غالباً شرح حال او و یارانش است.
دوم ـ گاهى براى اثبات درست بودن اناجیل، پا را از این فراتر نهاده و مى گویند: بعد از درگذشت مسیح، روح القدس مطالب اناجیل را به نویسندگان آنها وحى و الهام کرده، زیرا مسیح پس از
آنکه از مردگان برخاست به میان آنان آمد و به همه آنها رسالت داد و در روز پنجاهم (پنجاه روز پس از شهادت او) همه شاگردانش ـ  طبق وعده اى که مسیح به آنها داده بود ـ از روح القدس پر شدند.
براى اثبات این مدّعا شواهدى از خود اناجیل اقامه کرده اند که نمونه آن را در اینجا مى آوریم:
در باب بیستم انجیل یوحنّا مى خوانیم: «و در شام همان روز که یکشنبه بود، هنگامى که درها بسته بود، جایى که شاگردان به سبب ترس از یهود جمع بودند، ناگاه عیسى آمده، در میان ایستاد و بدیشان گفت: سلام بر شما باد! و چون این را گفت دست ها و پهلوى خود را به ایشان نشان داد و شاگردان چون خداوند را دیدند شاد گشتند. باز عیسى به ایشان گفت: سلام بر شما باد! چنانکه پدر مرا فرستاد من نیز شما را مى فرستم و چون این را گفت دمید و به ایشان گفت: روح القدس را بیابید».(2)
طبق این بیان، عیسى چند روز پس از کشته شدن، در میان شاگردان خود آمد و براى معرّفى خود، آثار شکنجه را که در دست و پهلویش بود به آنها نشان داد و گفت: شما فرستادگان من هستید و در آینده اى نزدیک روح القدس به سراغ شما خواهد آمد.
سپس در کتاب اعمال رسولان مى خوانیم:
«چون روز پنجاهم رسید همگى به اتّفاق یکجا بودند. ناگاه صدایى چون صداى باد شدید که مىوزید از آسمان آمد و همه آن خانه را که در آنجا نشسته بودند پر کرد... و همگى ایشان به روح القدس مملو شدند».(3)
این ادّعا نیز از جهات مختلفى مردود است زیرا:
اوّلاً هیچ گونه دلیلى بر رسالت شاگردان دوازده گانه مسیح به معنى نبوّت از جانب خدا و نزول وحى در دست نیست و جمله هایى که در بالا از اناجیل و سایر کتاب هاى عهد جدید نقل شد ـ و جملات مشابه آنها ـ کمترین دلالتى بر این موضوع ندارد.
امّا عبارتى که از انجیل یوحنّا نقل شد کاملاً بر خلاف دلالت دارد، زیرا این عبارت مى رسانَد که شاگردان مسیح، رسول و فرستاده او بودند نه رسول و فرستاده خدا; مانند مبلّغانى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)براى دعوت اقوام دیگر به نقاط مختلف مى فرستاد.
امّا پر شدن حواریّون از روح القدس، که از کتاب اعمال رسولان نقل کردیم، به هیچوجه به معنى نزول وحى نیست بلکه کلمه روح القدس در انجیل گاهى به معنى کمک هاى غیبى و معنوى، یا فطرت توحید و ایمان به خدا که شامل همه افراد مؤمن مى شود استعمال مى گردد. شاهد گویاى این مدّعا، جمله پنجم از باب پنجم رساله پولس بردیسان است آنجا که مى گوید: «زیرا که محبّت خدا در دل هاى ما به روح القدس که به ما عطا شد ریخته شده است».
واضح است که در این عبارت، اعطاى روح القدس به معنى نبوّت و رسالت نیست، بلکه به معنى روح ایمان و مددهاى معنوى نسبت به همگان است.
از همه گذشته چگونه مى توانیم با انجیل هایى که وضعیّت آن مشکوک و فعلاً مورد بحث ماست، صدق و درستى خود آنها را ثابت کنیم؟ آیا به گفته یوحنّا یا پولس و امثال آنها، موقعیّت و مقام خود و همردیفانشان را مى توان اثبات کرد؟
آیا مى توان خود اناجیل را شاهد صدق اناجیل گرفت؟ بنابراین باید اعتراف کرد که مسأله نبوّت حواریّون، افسانه اى بیش نیست که براى سرو سامان دادن به اوضاع بى سرو سامان اناجیل فعلى اختراع شده است; وگرنه هیچ گونه مدرکى براى این ادّعا در دست نیست.
ثانیاً معلوم نیست چرا روح القدس که زحمت کشید و انجیل عیسى را ـ که احتمالاً پس از عیسى در جریان مبارزه شدید یهود با مسیحیان از بین رفته بود ـ مجدّداً براى مسیحیان آورد، تنها یک انجیل درستِ مطابق تعلیمات اصلى مسیح در اختیار آنها قرار نداد؟ چرا چهار انجیل بر چهار تن از شاگردان با عبارات گوناگون و گاهى با مطالب مختلف و احیاناً متناقض و بر ضدّ هم (چنانکه توضیح آن خواهد آمد) نازل گردانید؟! بنابراین باید پذیرفت که این روح القدس در این کار خود گرفتار بى سلیقگى یا اشتباهى بزرگ شده است!
ثالثاً بسیارى از مندرجات اناجیل، شرح مشاهدات شخصى حواریّون و حوادثى است که خود شاهد و ناظر آن بوده، یا از دیگران شنیده اند و جنبه وحیانى ندارد و اگر فرضاً وحى آسمانى بهوسیله روح القدس باشد تشخیص آن از استنباطات و مسموعات نویسندگان اناجیل ممکن نیست.
رابعاً از پاره اى از مندرجات اناجیل برمى آید که شاگردان مسیح چنان افراد مورد اعتمادى نبودند که شایستگى مقام رسالت را داشته باشند.
* * *
شاگردان مسیح در آغاز دوازده تن بودند به نام هاى، پطرس و یوحنّا و متّى و یعقوب و اندریاس و فیلپس و توما و برثولما و یعقوب بن حلفى و شمعون غیور و یهودا برادر یعقوب و یهودا اِسخریوطى.(4)
یهوداى اِسخریوطى در زمان مسیح از خاصّان و نزدیکان او و امین بیت المال بود ولى طبق شهادت عهد جدید، در بیت المال خیانت کرد و اموال فقرا را دزدید.
و همو بود که در خون مسیح ـ به عقیده مسیحیان ـ شرکت جست و در برابر مبلغى بسیار مختصر او را تسلیم دشمنان کرد; ازاین رو وى را از زمره شاگردان مسیح طرد کردند و شخص دیگرى را به نام «مَتِیاس» به جاى او برگزیدند.(5)
اینک به شرح گوشه اى از حالات او از کتب عهد جدید مى پردازیم:
در انجیل متّى مى خوانیم: «آن گاه یکى از آن دوازده تن که به یهوداى اسخریوطى مسمّى بود، نزد رؤساى کهنه رفته، گفت: مرا چند خواهید داد تا او (مسیح) را به شما تسلیم کنم؟ ایشان سى پاره نقره با وى قرار دادند».
و در همین انجیل مى خوانیم: «ناگاه یهودا که یکى از آن دوازده تن بود، با جمع کثیرى با شمشیرها و چوب ها از جانب رؤساى کهنه و مشایخ قوم آمدند و تسلیم کننده او به ایشان (یهودا) نشانى داده، گفت: هر که را بوسه زنم همان است او را محکم بگیرید در ساعت نزد عیسى آمده، گفت: سلام یا سیّدى!»(6)
به این ترتیب این شاگرد بىوفا، با حقّه بازى، عیسى را به قیمتى ناچیز به دست دشمنان سپرد تا او را به قتل برسانند. گرچه از باب بعد (باب 27 انجیل متّى) برمى آید که او بعداً پشیمان شد و خواست پول را پس بدهد ولى دشمنان مسیح نگرفتند و گفتند: این خونبهاست و آن را در بیت المال نمى گذاریم! سپس یهودا دست به انتحار زد و خود را خفه کرد! این یک نمونه.
امّا در مورد سایر شاگردان نیز در اناجیل، مذمّت هاى شدیدى دیده مى شود، از جمله اینکه:
1. در آن شب خطرناک که عیسى به دست یهودیان گرفتار شد،
همه او را رها کرده و متفرّق شدند و هر یک به نزد خاصّان خود رفتند، چنانکه انجیل یوحنّا مى گوید: «اینک ساعتى آمده که متفرّق خواهید شد هر یکى به نزد خاصّان خود و مرا تنها خواهید گذاشت».(7)
در انجیل متّى نیز مى خوانیم: «در آن وقت جمیع شاگردان او را گذارده گریختند!»(8)
و به این ترتیب، پیشوا و بزرگ و استاد خود را در سخت ترین وضعیّت رها کرده و از حمایت و فداکارى در راه او مضایقه کردند و گریختند.
2. درباره پطرس که از بزرگ ترین و مقرّب ترین شاگردان مسیح است و در شب هجوم یهود نیز مقدارى ایستادگى به خرج داد، مى خوانیم: در آن شب هنگامى که مکرّر از او پرسیدند آیا عیسى را مى شناسى؟ از ترس جان خود سه مرتبه عیسى را انکار کرد، حتّى بر او لعن فرستاد و قسم خورد که من اصلاً او را نمى شناسم.(9)
در حالى که قبلاً مسیح به او گفته بود قبل از بانگ خروس سه مرتبه مرا انکار خواهى کرد و او در پاسخ گفته بود اگر هم کشته شوم چنین نمى کنم.(10)
با آنکه از اناجیل برمى آید که مسیح پیشتر از وضع خطرناک آینده خود و خطرهایى که از ناحیه یهود متوجّه وى مى شود به او خبر داد، ولى پطرس او را گرفته و گفت: «حاشا از تو اى خداوند که اینها هرگز بر تو واقع نخواهد شد. ولى عیسى به او گفت: دور شو از من اى شیطان، زیرا که باعث لغزش من مى باشى، زیرا نه امور الهى بلکه امور انسانى را تفکّر نمى کنى!»(11)
آیا با چنین نقاط ضعفى که در شاگردان مسیح ـ البتّه طبق شهادت اناجیل موجود ـ بوده است مى توان باور کرد که آنها پیامبر باشند و از طرف خداوند بر آنها وحى نازل شود و مأمور هدایت مردم گردند؟! کسانى که از ترس جان خود، در سخت ترین لحظات هر چیز را فراموش کنند و فرار را بر قرار اختیار نمایند، یا بر پیشواى خود لعن فرستند با آنکه تمام جریان را قبلاً از پیشواى خود شنیده بودند و قول فداکارى داده بودند، چگونه صلاحیّت مقامى به آن عظمت دارند؟!

سؤال
ممکن است به ما ایراد کنند که اگر غیر مسلمانان در صحّت اناجیل موجود تردید کنند جا دارد ولى مسلمانان حق ندارند در آن تردید نمایند، زیرا قرآن در آیات بسیارى صحّت اناجیل موجود در زمان پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) را تأیید و تصدیق کرده است و اگر تحریفى در اناجیل رخ داده باشد مسلّماً مربوط به قبل از آن زمان است; بنابراین، اناجیل موجود که عیناً همان اناجیل زمان نزول قرآن است، از نظر مسلمانان باید محترم شمرده شود.
قرآن در آیه 41 سوره بقره مى فرماید: (مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ) و در آیات بسیارى از جمله 89 و 101 سوره بقره مى فرماید: (مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ) و در آیه 48 سوره مائده مى فرماید: (وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ).

پاسخ
برخى بزرگان(12) در پاسخ آیاتى که تعبیر به (مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ) یا (مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ) شده است فرموده اند که منظور این است: «کَوْنُهُ مُصَدِّقاً لِما مَعَ اَهلِ الکِتابِ مِنَ التَّوحیدِ وَبُطلانِ الثَّنَوِیَّةِ وَمِن الإعتقادِ بِالوَحىِ وَنُبُوَّةِ الأنبیاءِ وَالصَّالِحینَ وَنُزُولِ الکُتُبِ المُقَدَّسَةِ وَیَومِ القِیامَةِ».
مختصر اینکه قرآن مجید اصول معارف حقّه دینى را که اهل کتاب با آن آشنایى داشتند تصدیق مى کند بدین رو «لِما مَعَهُم» فرموده، نهلِما مَعَهُم مِنَ الکِتابِ.
سپس شاهدى بر این مطلب ذکر کرده، مى گوید: اینکه قرآن چگونه ممکن است تمامى مندرجات تورات و انجیل موجود را تصدیق کند با اینکه در آیات خود ضمن بیان سرگذشت پیامبران گذشته، بسیارى از نسبت هاى ناروایى را که به آنها مى دادند تکذیب کرده، با این حال چگونه ممکن است همه آن کتاب ها را تصدیق کند؟
و در مورد آیاتى که تعبیر به «مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ» شده، مى فرماید: منظور از جمله «بَیْنَ یَدَیْهِ» تقدّم زمانى است نه مکانى، زیرا قرآن شخص نیست که از نظر مکان جلو یا عقب داشته باشد; بنابراین، منظور از آیات مزبور تصدیق کتاب هاى آسمانى است که پیش از قرآن نازل گردیده. بدیهى است کتاب هایى که مورد تصدیق قرآن هستند همان کتاب هاى اصلى غیر محرّف است که در زمان انبیاى گذشته وجود داشته اند نه کتاب هاى موجود.
در مورد کلمه «مُهَیْمِنًا» که به معنى مراقبت قرآن از کتاب هاى آسمانى دیگر است چنین مى گوید: قرآن جلوى تحریف کتاب هاى آسمانى را گرفته، نه به این معنى که قرآن داراى نیرویى مادّى
و جسمانى است که جلوى تحریف کنندگان را بگیرد، بلکه به این معنى که قرآن با بیان حقایق، پرده از روى کار محرّفان برداشته و مشتشان را باز مى کند.(13)
ولى ما معتقدیم که آیات مزبور عموماً معناى دیگرى را تعقیب مى کند و اشاره به حقیقت دیگرى است و آن اینکه آیات مختلفى از قرآن گواهى مى دهد که نشانه هاى پیامبر اسلام و آیین او در همان کتاب هاى محرّف که در دست یهود و نصاراى آن زمان بوده وجود داشته، زیرا مسلّم است منظور از تحریف کتاب هاى آسمانى این نیست که تمام کتاب هاى موجود باطل و بر خلاف واقع است، بلکه به یقین بخشى از تورات و انجیل واقعى در لابه لاى همین کتاب ها وجود داشته و دارد و نشانه هاى پیامبر اسلام یا در همین کتاب ها و یا سایر کتاب هاى مذهبى که در دست یهود و نصارى بوده، وجود داشته است (الان هم اشاراتى در آنها هست).
و به این ترتیب، قیام پیامبر و دعوت او و کتاب آسمانى وى عملاً تمام آن نشانه ها را تصدیق کرده و با آن مطابقت داشته است چنانکه در جمله (قَد صَدَّقتَ الرُّءْیَا)(14) یعنى کار تو مطابق خوابى است که دیده اى!
و در آیه (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولُ النَّبِّىَّ الاُْمِّىَّ الَّذِى یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِى التَّورَیةِ وَالاِْنْجِیلِ)(15) این حقیقت صریحاً بیان گردیده است.
در آیات دیگرى نیز این مطلب وارد شده که نشانه هاى پیامبر اعظم در کتاب هاى مزبور بوده است. از جمله شواهد روشن بر این معنى، آیه 41 سوره بقره است که مى فرماید: (ءَامِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِر بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِـَایَاتِى ثَمَنًا قَلِیلاً).(16)
منظور از گرفتن «ثَمَن قَلیل» در برابر آیات خدا چیست؟ از آیات دیگر قرآن استفاده مى شود که جمعى از علماى اهل کتاب هنگامى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با همان نشانه ها ظهور کرد، کتاب هاى خود یا آیاتى را که مربوط به پیامبر بود پنهان کردند تا بتوانند چند روزى دیگر بر پیروان خود حکومت کنند.
مخصوصاً در شأن نزول آیه فوق نقل شده که «حُیّى بن اَخطَب» با چند تن از علماى یهود هر سال در منزل یکى از یهودیان میهمانى داشته، او به خاطر ادامه این گونه میهمانى ها حاضر نشد که آیات مربوط به نشانه هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را از کتاب هاى مذهبى خود فاش کند.
اتّفاقاً پس از مراجعه به برخى تفاسیر معروف اسلامى، مانند مجمع البیان مرحوم طبرسى دیدیم که در تفسیر آیه 41 سوره بقره همین معنى را بى آنکه ذکرى از اشکال مزبور به میان آمده باشد اختیار کرده اند.
در هر صورت آیات مزبور چیزى جز تصدیق عملى قرآن و پیامبر نیست به نشانه هاى حقّانیّت آنها در کتاب هاى گذشته نمى رساند و کوچک ترین دلالتى بر تصدیق تمام مندرجات تورات و اناجیل ندارد.

------------------------------------------------------------------

  • (1). قاموس مقدّس، ص 112.
  • (2). انجیل یوحنّا، جمله هاى 19 ـ 22.
  • (3). اعمال رسولان، باب 2، جمله هاى 1 ـ 4.
  • (4). «اِسخریوط» در اصل مرکّب از دو کلمه «اس» به معنى مرد و «خریوت» است که یکى از شهرهاى فلسطین بوده است.
  • (5). اسامى شاگردان دوازده گانه و آن که به جاى «یهودا اسخریوطى» انتخاب گردید، در باب اوّل اعمال رسولان آمده است.
  • (6). انجیل متّى، باب 26، شماره هاى 47 و 48.
  • (7). انجیل یوحنّا، باب 16، شماره 32.
  • (8). انجیل متّى، باب 26، شماره 56.
  • (9). همان، شماره هاى 69 ـ 75.
  • (10). همان، شماره 35.
  • (11). انجیل متّى، باب 17.
  • (12). علاّمه بلاغى در الرحلة المدرسیه.
  • (13). تلخیص از الرحلة المدرسیه، ص 232 ـ 236.
  • (14). ترجمه: «آن رؤیا را تحقّق بخشیدى» سوره صافّات، آیه 105.
  • (15). ترجمه: «همان کسانى که از فرستاده (خدا)، پیامبر «اُمّى» (و درس نخوانده) پیروى مى کنند; پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که به صورت مکتوب نزدشان است، مى یابند». سوره اعراف، آیه 157.
  • (16). ترجمه: «و به آنچه نازل کرده ام ایمان بیاورید; که نشانه هاى آن با آنچه در کتاب شماست مطابقت دارد; و نخستین کافر به آن نباشید; و آیات مرا به بهاى ناچیزى نفروشید».
  • حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى
  • وعده صادق

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:10 اردیبهشت 1392 - 5:46

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد