تفسير زيارت جامعه كبيره ( اذهب عنكم الرجس و طهركم تطهيرا)-(2)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

« وَ أَدْمَنْتُمْ ذِكْرَهُ وَ وَكَّدْتُمْ‏ مِيثَاقَهُ‏  وَ أَحْكَمْتُمْ‏ عَقْدَ طَاعَتِهِ وَ نَصَحْتُمْ لَهُ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ وَ دَعَوْتُمْ إِلَى سَبِيلِهِ‏ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة»

 

اين فرازي است كه زائر ظاهر خود را در حضور امام احساس مي‌كند زيرا زيارت حضور است، و فرازهايي كه با ضمير مخاطب بيان مي‌شود حضوري بر حضور است يعني نوري علي نور است، ما به حضرات معصومين (ع) در اين فراز عرض مي‌كنيم: در قبال الطافي كه خداي سبحان به شما خاندان عنايت كرده‌ شما چه خضوعي در محضر حق به نمايش گذاشته‌ايد.

تفسير زيارت جامعه كبيره ( اذهب عنكم الرجس و طهركم تطهيرا)-(2)

 

« وَ أَدْمَنْتُمْ ذِكْرَهُ »‌

شما حضرات معصومين (ع) ذكر خداي سبحان را ادامه داده‌ايد و دائم الذكر هستيد.

 ذكر چيست كه حضرات معصومين (ع) دائم الذكرا‌ند؟

ذكر در مقابل نسيان است، نسيان به معناي فراموشي و ذكر يعني به ياد بودن است، بعضي گفته‌اند: حقيقت ذكر حضور مذكور در محضر ذاكر است، وقتي بنده ذكر مي‌گويد ذاكر است و مذكور. هر گاه ما حضور حق را احساس كنيم ا هر چند ذكر لفظي در آن نباشد و زبان سخني نگويد امّا ادراك حضور، ذكر است، حقيقت ذكر الله اين است كه ذاكر صعود كند و از ظلمات عالم گذر كند او بايد حتي ازحجب نوراني نيز بگذرد تا به مذكور برسد.

مثلاً،‌ اگر من اهل ذكر باشم بايد از ظلمت معاصي و از عالم امكان گذر كنم زيرا خود عالم ماده تاريكي و ظلمت است، در عالم نور هم نبايد توقف كرد از آنجا نيز بايد گذشت تا به حق رسيد اگر من از ظلمات معصيت گذر كردم و به طاعت رسيدم و از ظلمات جهل گذر كردم و به عالم علم رسيدم و از ظلمات هوس گذر كردم به عالم عقل رسيدم، علم و عقل نور هستند امّا در آنها نيز نبايد توقف كرد. همه حسنات نور مي‌باشد امّا مهم آن است كه بتوان از اين انوار عبور كرد  و در آنان متوقف نشد اگر من در علم و طاعت و حسنات خود توقف كنم و توجه‌ام به سوي آنها معطوف گردد در اين حالت توجهم به خدا معطوف نمي‌شود.

پس حقيقت ذكر آن است كه ذاكر به جايي برسد كه در آنجا نه حجب ظلماني باشد و نه نوراني، قرآن در اين باره مي‌گويد:‌ « وَ اذْكُرْ رَبَّكَ‏ إِذا نَسيت‏ »[1] « و چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن »‌ معني ظاهري آيه اين است كه پروردگارت را ذكر كن هر گاه او را فراموش كردي، شمس تبريزي مي‌گويد:‌ وقتي همه چيز را فراموش كردي ذاكر شو ، اوّل بايد از همه چيز غافل و جدا شوي تا بتواني ذاكر او گردي. تا زماني كه به فكر امور ديگري نمي‌‌تواني به ياد خدا باشي.

« ما جَعَلَ‏ اللَّهُ‏ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِهِ»[2] « خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است،» در هيچ دلي دو دلبر هم زمان دلبري نمي‌كنند.

ما در دعاهايمان به خداي سبحان عرض مي‌كنيم : « أَنْتَ‏ الذَّاكِرُ قَبْلَ الذَّاكِرِين‏ » خدايا ! قبل از اين كه من به تو توجه كنم تو به من توجه كردي كه من توانستم به تو توجه كنم، اگر باور كنيم قبل از آنكه هر توجهي از سوي ما به طرف خدا برود توجه او به سوي ما بوده، ديگر متوجه شدن به حق امر سختي نيست، زيرا خداوند سبحان با توجه كردن به ما چندان دل ربايي مي‌كند كه همه موانع حضور مرتفع مي‌گردد،  چنين نگاهي است كه بنده را از عالم ماده و معنا و ظلمت و نور عبور مي‌‌دهد شايد در ابتدا و نگاه اول امر سختي باشد امّا اگر همين امر سخت با خدا و همراه خدا انجام شود آسان مي‌گردد. در حديث قدسي آمده است: ‌« أَنَا مَعَ‏ عَبْدِي‏ إِذَا ذَكَرَنِي‏ » [3]« من همراه بنده‌ام هستم هر گاه مرا ياد كند. »‌

يا در جاي ديگر گفته شده : « أَنَا جَلِيسُ‏ مَنْ‏ ذَكَرَنِي‏ » [4] « خداي سبحان مي‌گويد: من همنشين كسي هستيم كه مرا ذكر كند. » وقتي خدا با ما است ذاكر بودن نه تنها سخت نيست بلكه بسيار شيرين و لذت بخش است.

در تقسيم بندي ذكر براي آن مراتبي در نظر گرفته‌اند:‌ پايين ترين مرتبه ذكر،‌ ذكر لفظي است، البته همين پايين‌ترين مرتبه ذكر از اهميت زيادي برخوردار است علامت اين اهميت آن است كه بسياري از افراد موفق به همين ذكر زباني نمي‌شوند.

در روايتي از امام صادق (ع) آمده است:‌ « مَا اجْتَمَعَ‏ فِي‏ مَجْلِسٍ‏ قَوْمٌ لَمْ يَذْكُرُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يَذْكُرُونَا إِلَّا كَانَ ذَلِكَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ »‌[5] اگر گروهي در مجلسي جمع شوند كه در آن مجلس نه ذكر خدا و نه ذكر حضرات معصومين (ع) صورت گيرد آن مجلس مايه حسرت آنها در قيامت است امام صادق (ع) در روايت ديگري مي‌فرمايد:‌ « إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذِكْرِ عَدُوِّنَا مِنْ ذِكْرِ الشَّيْطَانِ. »‌ ذكر ما حضرات معصومين (ع) يكي از انواع ذكر خداست.

« يَا ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِي فِي نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فِي نَفْسِي وَ اذْكُرْنِي فِي مَلَاءٍ مِنَ‏ النَّاسِ‏ أَذْكُرْكَ‏ فِي‏ مَلَاءٍ خَيْرٍ مِنْهُم‏ » « اي فرزند آدم ! من را در اجتماعي ياد كن من هم در جمع بالاتري تو را ياد مي‌كنم.» يعني همين ذكر لفظي نيز از اهميت خاصي برخوردار است.

دومين مرحله ذكر، ذكر قلبي است.

« وَ اذْكُرْ رَبَّكَ‏ فِي‏ نَفْسِك‏ » در درون خودت توجه به خدا داشته باش، ‌ارزش ذكر قلبي و نفسي ارزش فوق العاده‌اي است چون به غير از ذاكر و خدا كسي از آن آگاه نيست.

امام صادق (ع) به حسين بزاز مي‌فرمايد:‌ « أَ لَا أُخْبِرُكَ‏ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى خَلْقِهِ ثَلَاثٌ‏ قُلْتُ بَلَى قَالَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ وَ مُوَاسَاتُكَ أَخَاكَ وَ ذِكْرُ اللَّهِ فِي كُلِّ مَوْطِن‏» [6] مي‌خواهي به تو خبر دهم به مهمترين چيزي كه خدا بر مخلوقات واجب كرده است؟ مي‌گويد:‌ بله، حضرت مي‌فرمايد: انصاف با مردم و ...  و ذكر خدا در هر موطني كه هستي« وَ ذِكْرُ اللَّهِ فِي كُلِّ مَوْطِن» ، بايد دقت داشته باشيم يكي از مواطن مهم درون هر فرد است كه بايد درون ذاكر باشد اثر ذكر قلبي ترك معصيت است يعني به مجرد اين كه كسي درونش به خدا توجه كند توفيق مي‌يابد معصيت نكند.

نوع سوم ذكر، ذكر حالي است.

در دل انسان غير از خدا نيست و تمام حالات بنده مستغرق در ذكر خداست، اگر اين نعمت نصيب كسي شود بزرگترين نعمت به او داده شده.

امّا در تقسيم بندي اعضا نسبت به ذكر در خصال شيخ صدوق آمده است: « الذِّكْرُ مَقْسُومٌ‏ عَلَى‏ سَبْعَةِ أَعْضَاءٍ اللِّسَانِ وَ الرُّوحِ وَ النَّفْسِ وَ الْعَقْلِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ السِّرِّ وَ الْقَلْبِ وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهَا يَحْتَاجُ

إِلَى الِاسْتِقَامَةِ فَاسْتِقَامَةُ اللِّسَانِ صِدْقُ الْإِقْرَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الرُّوحِ صِدْقُ الِاسْتِغْفَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْقَلْبِ صِدْقُ الِاعْتِذَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْعَقْلِ صِدْقُ الِاعْتِبَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْمَعْرِفَةِ صِدْقُ الِافْتِخَارِ وَ اسْتِقَامَةُ السِّرِّ السُّرُورُ بِعَالَمِ الْأَسْرَارِ فَذِكْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ وَ ذِكْرُ النَّفْسِ الْجَهْدُ وَ الْعَنَاءُ وَ ذِكْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ وَ ذِكْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ وَ ذِكْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِيمُ وَ الْحَيَاءُ وَ ذِكْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِيمُ وَ الرِّضَا وَ ذِكْرُ السِّرِّ عَلَى رُؤْيَةِ اللِّقَاءِ » [7]

هفت عضو بايد ذاكر باشند و هر كدام در امري بايد استقامت كنند.

اول زبان: استقامت زبان آن است كه ذاكر باشد اقراري صادقانه و خالصانه به خدايي خدا و رسالت پيامبر (ص) و ولايت اميرالمؤمنين (ع) داشته  و بر اين اقرار پايدار باشد.

ذكر زبان حمد و ثناي خداوند است.

دوم روح: استقامت روح آن است كه صادقانه از خدا درخواست كند تحت پوشش او قرار بگيرد. ذكر روح اين است كه هم نگران ادب حضور و هم اميدوار فيض رب است.

سوم نَفْس:‌ استقامت نفس آنكه صادقانه از خدا به جهت نواقصي كه گرفتار آن است عذر خواهي كند. ذكر نفس اين است كه براي خدا فراوان تلاش كند در عين حال خودي براي خويش نبيند.

چهارم قلب :‌ استقامت دل به اين است كه صادقانه يقين به حق و توحيد داشته باشد و دائم شناساي او باشد. ذكر دل يك رنگي با خداست، در محضر حق مصفاست و غباري ندارد.

پنجم عقل: استقامت عقل به اين است كه از امور مختلف صادقانه عبرت بگيرد‌.  ذكر عقل ( التعظيم و الحيا )‌ اينكه نسبت عظمت را به حق مي‌دهد و در مقابل او شرمنده است.

ششم معرفت وجودي انسان: استقامت معرفت اين است كه صادقانه بندگي كند و بندگي براي او فخر باشد و بزرگترين نعمت به حساب آيد‌.  ذكر معرفت به اين است كه بنده خود را به خدا بسپارد و راضي باشد به آنچه او برايش پسنديده است چون او زيباترين‌ها را براي بنده‌اش مي‌پسندد.

هفتم سرّ : سرّ كُنه انسان است. ذاكر بودن سّر اعلام رضا و خوشنودي است خوشنود از اينكه از سرّ عالم مطلع است ذكر سّر، توجه درون انسان به جهت ملاقاتي است كه ميان سرّ او و حضرت حق صورت گرفته.

مرحوم مجلسي در ارتباط با اين روايت مي‌فرمايد:‌ شروع ذكر از زبان است، اگر من مي‌خواهم قلبم تحت ذكر حق قرار گيرد و عقل، قلب و روح و سرّم ذاكر شوند ابتدا بايد زبانم ذاكر گردد و با زبان ذكر بگويم ذاكر شدن از زبان است، هر چقدر ذكر زباني بيشتر افزايش يابد بر همه بواطن بيشتر غلبه مي‌كند.

ذكر دو نوع است:‌ صوري و حضوري

ذكر صوري: آن است كه ما بسياري از زمانها ذكر مي‌گوييم امّا در ذكرمان حضور نداريم صورت ذكر است، ذكر حضوري اين است كه گويا حقيقتاً‌ من در محضر مولا هستم و حضور او را احساس مي‌كنم چه با زبان ذاكر باشم چه نباشم.

هر چه شما بيشتر توجه به خدا داشته باشيد آيينه وجودتان شفاف‌تر مي‌شود و وقتي آينه شفاف شد عكس محبوب در شما مي‌افتد و جلوه‌‌گريهاي او در شما هويدا مي‌گردد، در اين زمان افراد ديگر شما را نمي‌بينند بلكه خدا را مي‌بينند شما نيستيد كه نزد مردم محبوبيت داريد بلكه خداست، ذاكر حقيقي كسي است كه عكس خدا را به نمايش گذاشته جلوه‌گري خدا در وجود اوست چون هر كس ذاكر اوست هم نام با او است، نام خداوند سبحان ذاكر است اسم من هم ذاكر مي‌شود هر چه ذكر حقيقي‌تر باشد اتصاف به صفات حق بيشتر مي‌شود.

در كتاب مرحوم نخودكي آمده است:‌

يك چشم زدن غافل از آن شاه نباشيد              شايد كه نگاهي كند آگاه نباشيد

يعني دائم الذكر باشيد، شاه يعني هو (خداوند سبحان) ، خدا نكند كه حضرت حق به ما نگاه بكند و غفلت و بي‌توجهي ما را نسبت به خود ببيند، نكته مهمي كه بايد بيان شود آن است كه صفت كثير در رابطه با ذكر به كار رفته و گفته شده « اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً »[8]  « خدا را ياد كنيد، يادى بسيار.»‌ امّا گفته نشده كثير حج داشته باشد يا كثير نماز بخوانيد و يا كثير روزه بگيريد يكي از علما در رابطه با ذكر كثير مي‌گويد:‌ ذكر با عدد نيست بلكه ذكر بي‌غفلت است، يعني بايد به كيفيت ذكر پرداخت كه واقعاً در حضور مولا باشيم.

 در حكايتي از زندگي نامه آقاي قاضي (ره) آمده است: يكي از شاگردان ايشان رنگش خيلي زرد شده بود چون طاعت و عبادت زيادي داشت آقاي قاضي متوجه شدند كه شاگردشان روي كميت تكيه دارد نه كيفيت‌ها، به ايشان گفتند: چه مي‌كني؟ گفت:‌ شبي 15 جزء قرآن مي‌خوانم، گفتند:‌ از امشب فكر كن در مقابل چشم من قرآن مي‌خواني. فردا شاگرد آمد گفت:‌ يك جزء بيشتر نتوانستم بخوانم، روز بعد آيت الله قاضي گفتند: حالا فكر كن مقابل پيامبر (ص) قرآن مي‌خواني، شاگرد يك صفحه بيشتر نتوانست بخواند و روز بعد گفتند:‌ حالا فكر كن در مقابل خدا قرآن مي‌خواني، شاگرد آمد گفت:‌ يك آيه بيشتر نتوانستم بخوانم.

اگر مي‌خواهيد نسبت به ذكرتان دقت خاص داشته باشيد و كنترل كنيد كه آيا اذكار شما ذكر هست يا نه؟ آيا لذت ذكر را در مي‌يابيد يا نه؟ بايد بدانيد كه ذكر خدا شيريني ايجاد مي‌كند كه بنده آن لذت را با هيچ چيز عوض نمي‌كند.

 در مناجات خمس عشر آمده است:‌ « اللَّهُمَّ أَذِقْنِي فِيهِ حَلاوَةَ ذِكْرِك »‌

در زيارت جامعه كبيره به حضرات معصومين (ع) گفته مي‌شود:‌  « وَ أَدْمَنْتُمْ ذِكْرَهُ »‌

شما دائم الذكريد، دائم الذكر يعني دائم الحضوريد، حضرات معصومين (ع) در حضور خداي سبحان به ما بندگان توجه مي‌كنند ما در نگاه آنان اجنبي و بيگانه نيستيم. در ادعيه آمده است:‌« فَاذْكُرُونِي‏ عِنْدَ رَبِّكُمْ‏، » مرا ياد كنيد نزد پروردگارتان، نزد خداي سبحان توجهي هم به من داشته باشيد، هر دعايي كه از لسان معصوم صادر شده و به ما اجازه بيان داده شده دليل آن است كه بندگان لياقت و ظرفيت چنين درخواستهاي را داشته‌اند يعني حضرات معصومين (ع) نزد پروردگارشان از بنده حقير و ناچيزي چون من ياد مي‌كنند.

البته توجه كردن حضرات معصومين (ع) به ما و ياد كردن ما نزد خداي سبحان هيچ عايق و مانعي براي آنان نيست يعني ما در حضور حق غريبه نيستيم بلكه خودي هستيم كه حضرات معصومين (ع) همزمان با ذكر خدا يادي از ما هم مي‌كنند در حالي كه همه توجه آنان به خداوند است از دعاي در حق ما غفلت نمي‌كنند، حضرات معصومين (ع) دائم الذكر‌اند يعني دائم الشهودند آنان دائم اتصاف به صافت حق دارند، و زبان، عقل، روح و قلب و سرّ و همه وجودشان خدمت حق است.

اگر گفته شود نمونه‌هايي از دائم الذكري حضرات معصومين (ع) را بيان كنيد؟

خواهيم گفت:‌ اميرالمؤمنين (ع) گاهي در حال كاشتن نخل هستند و يا زماني كيسه نان را براي نيازمندان به دوش مي‌گيرند و گاهي در صحنه جنگ و گاهي در مصدر خطابه و وعظ هستند امّا در هر حال دائم الذكرند چون تمام وجود معصومين (ع) لحظه به لحظه در حضور است آنان نه تنها ذاكرند بلكه در ذكر از ديگران سبقت گرفته‌اند، وضعيت معصوم در رابطه با دائم الحضور بودن چنان است كه قرآن مي‌گويد: « في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ‏ عِنْدَ مَليكٍ‏ مُقْتَدِر»[9] « در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند.»‌

در دعاي توسل آمده است:‌  « يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّه  » اين مقام عنديت كه ما در رابطه با معصومين (ع) ذكر مي‌كنيم همان دائم الحضوري آنان است.

شيخ محمد امين نقش بندي در كتاب مجموعه المناقب در ذيل آيه « اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً  »[10]  « خدا را ياد كنيد، يادى بسيار.»‌ مي‌گويد: ذكر كثير به زبان ممكن نيست، چون انسان زمان خوردن نمي‌تواند ذكر بگويد وقت خوابيدن نمي‌‌تواند ذكر بگويد ذكر كثير ذكر قلبي است كه قلب دائم در حضور است و دائم توجه به خداي سبحان دارد، ذكر حضرات معصومين (ع) گر چه انواع ذكر را در بر مي‌گيرد ولي ذكر قلبي در بالاترين مرتبه است.

البته بايد گفته شود خود حضرات معصومين (ع) ذكرند علاوه بر اين كه دائم الذكر و دائم حضورند، خودشان ذكرند در سوره مباركه قلم آيه 51 مي‌فرمايد:‌ « وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ‏ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون‏» « و آنان كه كافر شدند، چون قرآن را شنيدند چيزى نمانده بود كه تو را چشم بزنند، و مى‏گفتند: «او واقعاً ديوانه‏اى است.»

مفسرين در رابطه با اين آيه مي‌گويند:‌ وقتي پيامبر (ص) از اوصاف علي (ع) براي مردم مي‌گفت:‌ مردم مي‌خواستند پيامبر (ص) را با چشمانشان نابود كنند آنان تهمت جنون به پيامبر (ص) مي‌دادند و مي‌گفتند:‌ پيامبر (ص) مجنون است امّا خداي سبحان مي‌گويد:‌ پيامبر ذكر مي‌گويد‌.

مفسرين گفته‌اند:‌ ذكر يعني پيامبر اوصاف اميرالمؤمنين (ع) را بيان مي‌كند علي ذكر است براي همه موجودات « و ما هو ذكر للعالمين »‌

آيات متعددي وجود دارد كه ذكر بر اميرالمؤمنين (ع) و حضرات معصومين (ع) اطلاق شده است « لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ‏ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً»[11] «‌ تا در اين باره آنان را بيازماييم، و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند، وى را در قيد عذابى [روز]افزون درآورد.»

بعضي معتقدند: با توجه به آيات قرآن توجه به اولياي حق ذكر است.

 قرآن مي‌گويد: « وَ مَنْ‏ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِكْري‏ فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا»[12] « و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت‏»

كسي كه از ذكر خدا اعراض كند گرفتار زندگي سختي مي‌شود. مفسرين ذكر را در اين جا ولايت اميرالمؤمنين (ع) و اولياءالله معنا كرده‌اند اگر كسي از ولايت اعراض كند زندگي‌ سختي خواهد داشت.

امام صادق (ع) مي‌فرمايد: « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُ‏ الْقُلُوبُ‏ قَالَ بِمُحَمَّدٍ ص تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِكْرُ اللَّهِ‏ وَ حِجَابُهُ‏.»[13] 

ذكر اولياي خدا حاجب و مانع نيست وصول و قرب به خداست. « اللَّهُ‏ نُورُ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضِ‏»‌[14] « خدا نور آسمانها و زمين است.»‌ مثل نور مشكات پيامبر(ص) و مصباح اميرالمؤمنين (ع) است، اولياء الله مانع ذكر خدا نيستند، حبّ خاصان خدا، حبّ خدا است، خداوند سبحان مي‌گويد:‌ هر چقدر شما ذاكر من باشيد من ذاكر شما هستم « فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ »[15] « پس مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم‏»‌ معصوم دائم الذكر است يعني خدا دائم توجه به معصوم دارد وقتي معصوم دائم الحضور است خدا دائم متوجه به اوست ما هم به ميزاني كه به حضرات معصومين (ع) توجه داشته باشيم بالتبع از توجه خدا بهره مي‌بريم

[1] سوره مباركه كهف ، آيه 24

[2] سوره مباركه احزاب،‌آيه 4

[3] مستدرك الوسائل ، ج 5 ، ص 298

[4]الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 496

[5] الكافي ، ج 2 ، ص 496

[6] الكافي، ج2 ، ص 145

[7] بحارالانوار، ج 90 ، ص 153

[8] سوره مباركه احزاب‌، آيه 41

[9] سوره مباركه قمر، آيه 55

[10] سوره مباركه احزاب ، آيه 41

[11] سوره مباركه جن،‌آيه 17

[12] سوره مباركه طه ،‌آيه 124

[13] بحارالانوار، ج23 ، ص 187

[14] سوره مباركه نور،‌آيه 35

[15] سوره مباركه بقره، آيه 152

- لینک کوتاه این مطلب

» موسسه علمیه السلطان علی بن موسی الرضا(ع)
تاریخ انتشار:21 دی 1393 - 15:05

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد